بازگشت

از امام جواد الائمه ع روايت شده است كه: پيوسته مردم به خير و خوبي هستند، مادامي كه تفاوت داشته باشند، پس هر گاه مساوي شدند، هلاك مي شوند. معني اين حديث چيست؟


پاسخ:

اين روايت در منابع اصلي روايي ما در دو جا آمده است: امالي صدوق(1) و عيون اخبار الرضا عليه السلام. (2)
مرحوم علامه مجلسي و ديگران نيز اين روايت را به نقل از مرحوم صدوق رحمه الله عليه آورده اند.(3)
ولي در منابع اهل سنت عينا همين عبارت ولي نه به عنوان روايت بلكه به نقل از يكي از دانشمندان سني به نام اصمعي آمده است و به عنوان مثل به طور مكرر به آن استشهاد شده است. البته برخي نيز از آن به عنوان حديث ياد كرده اند(4).
متن روايت چنين است:
«عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ الصُّوفِيِّ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ مُوسَي الرُّويَانِيِّ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا ع يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ حَدِّثْنِي بِحَدِيثٍ عَنْ آبَائِكَ ع فَقَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لَا يَزَالُ النَّاسُ بِخَيْرٍ مَا تَفَاوَتُوا فَإِذَا اسْتَوَوْا هَلَكُوا»
همان طور كه ملاحظه مي كنيد امام جواد عليه السلام سلسله سند اين روايت را همه امامان قبل از خود و سرانجام اميرالمومنين عليه السلام قرار داده اند كه اين خود حاكي از تاكيد امام عليه السلام بر مضمون اين روايت مي باشد.
در معناي اين روايت احتمالاتي را مي توان بيان داشت:
1. از آن جا كه اكثر مردم به تعبير قرآن دنبال تعقل كردن نيستند، شكرگزار نيستند، تبعيت از آن ها موجب ضلالت وگمراهي است و... مي توان گفت در يك كلام "خالي از شر نيستند". حضرت عليه السلام مي فرمايند: اگر آن مقدار باقي مانده نيز مثل ديگران مي شدند، جملگي هلاك مي شدند. به عبارت ديگران تا وقتي همه مردم يك دست نشده اند و اهل خير در ميان آن ها پيدا مي شود خداي مهربان به بدها نيز رحم مي كند ولي اگر خوبان هم رنگ جماعت شدند، ديگر هلاكت نزديك شده است.(5)
2. معناي ديگر: موقعي مردم برابر هستند كه بر نقص طبيعي خود باقي باشند. توضيح آنكه: قرآن مي فرمايد: او كسي است كه شما را از شكم مادران تان خارج كرد در حالي كه هيچ نمي دانستيد... خب با اين حساب همه انسان ها بر جهل و ناداري آفريده شده اند و اگر دنبال كمالات اكتسابي نروند، همگي مانند هم خواهند بود، و در نتيجه بر اثر جهل و ناداني، حوادث ناگوار طبيعت مثل بيماري هاي واگير و سيل و طوفان و... از يك طرف و صفات رذيله اخلاقي و جنگ و خون ريزي و بي رحمي و... از طرف ديگر آن ها را از پاي در خواهد آورد. ولي اگر دنبال كسب كمالات باشند هيچ گاه مثل هم نخواهند بود چرا كه قرآن مي فرمايد: (وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ) (سوره يوسف، آيه 76): بالاتر از هر دارنده علم، دانشمندي وجود دارد.(6)
3. معناي ديگري كه براي اين روايت شده -كه شايد بهترين معنا همين باشد- همان چيزي است كه قرآن كريم نيز به آن اشاره دارد كه مردم در آفرينش و استعدادهاي خدادادي و رزق و روزي مساوي نيستند. به عنوان نمونه قرآن كريم مي فرمايد: (وَاللَّـهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَي بَعْضٍ فِي الرِّ زْقِ) (سوره نحل، آيه 71) خداي متعال بعضي از شما را بر بعضي ديگر -در روزي- برتري داده است. البته مراد از روزي، معناي وسيع آن است نه فقط روزي مادي.
با توجه به مطلب بالا، روايت شريف را اين گونه معنا مي كنيم: از آن جايي كه انسان موجودي است اجتماعي يعني خودش به تنهايي نمي تواند حوائج زندگي خود را پاسخگو باشد و نياز به كمك ديگر هم نوعان خود هم دارد، خداي متعال مردم را مختلف آفريده است تا نظام اجتماع سامان گيرد و نيازهاي مختلف مردم بر آورده شود ولي اگر اين تفاوت ها برداشته شود يعني همه يك جور فكر كنند، علائق مشابه داشته باشند، استعدادشان يكسان باشد و .... آن موقع است كه ديگر طبقات مختلف اجتماع شكل نمي گيرد و در نتيجه نياز هاي مختلف انسان بر طرف نمي شود و هلاكت و نابودي نوع انساني قطعي خواهد بود.
نكته اي كه قابل توجه است اين است كه اين اختلافات، ملاك برتري حقيقي و ارزش گذاري آخرتي نيست بلكه نوعي آزمايش است كه هر كس در شرايطي كه دارد چگونه خدا را بندگي مي كند؛ همان طور كه قرآن عزيز مي فرمايد: (وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُ ونَ وَكَانَ رَ بُّكَ بَصِيرً ا) (فرقان، آيه 20): و بعضي از شما را وسيله امتحان بعضي ديگر قرارداديم، آيا صبر و شكيبايي مي كنيد (و از عهده امتحان برمي آييد)؟! و پروردگار تو همواره بصير و بينا بوده است.

***

(1) ابن بابويه، محمد بن علي ، الأمالي، ناشر: كتابچي ، چاپ: ششم 1376 ش ، تهران ، ص446.
(2) ابن بابويه، محمد بن علي ، عيون أخبار الرضا عليه السلام ، محقق / مصحح: لاجوردي، مهدي ، نشر جهان ، چاپ اول 1378 ق تهران، ج2 ص 53.
(3) مجلسي، محمد باقر بن محمد تقي، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403ق؛ ج 74؛ ص383.
(4) به عنوان نمونه بنگريد به: أبو حيان التوحيدي، علي بن محمد بن العباس، البصائر والذخائر؛ المحقق: د/ وداد القاضي؛ الناشر: دار صادر – بيروت الطبعة: الأولي، 1408 هـ - 1988 معدد الأجزاء: 10؛ ج 9 ص 139 و ابن سلام؛ الأمثال ص100 حيث قال: أمثال الجماعات من الأقوام وأنبائهم وحالاتهم باب ذكر أخلاق الناس في اجتماعهم وافتراقهم قال الأصمعي: يقال في أمثالهم: لن يزال الناس بخير ما تباينوا، فإذا تساووا هلكوا. أحمد بن علي بن حجر العسقلاني؛ فتح الباري شرح صحيح البخاري، دارالريان للتراث، سنة النشر: 1407هـ / 1986م؛ باب ظهور الفتن، ص18.
(5) جوهري، اسماعيل بن حماد، الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربية، 6 جلد، دار العلم للملايين، بيروت - لبنان، اول، 1410 ه‍ ق؛ ج 6، ص: 2386؛ أبو عبيد البكري، فصل المقال في شرح كتاب الامثال، جلد: 1 صفحه: 196؛ ابن عبد ربه الأندلسي، العقد الفريد، جلد: 3 صفحه: 35.
(6) مجد الدين أبي السعادات المبارك بن محمد (ابن الأثير)؛ النهاية في غريب الحديث والأثر؛ المكتبة العلمية؛ ج2 ص428. ابن حجر در شرح بخاري مي گويد: وقد جاء في الحديث لا يزال الناس بخير ما تفاضلوا فإذا تساووا هلكوا يعني: لا يزالون بخير ما كان فيهم أهل فضل وصلاح وخوف من الله يلجأ إليهم عند الشدائد ويستشفي بآرائهم ويتبرك بدعائهم ويؤخذ بتقويمهم وآثارهم. وقال الطحاوي: قد يكون معناه في ترك طلب العلم خاصة والرضا بالجهل، وذلك لأن الناس لا يتساوون في العلم لأن درج العلم تتفاوت قال تعالي وفوق كل ذي علم عليم وإنما يتساوون إذا كانوا جهالا، وكأنه يريد غلبة الجهل وكثرته بحيث يفقد العلم بفقد العلماء. أحمد بن علي بن حجر العسقلاني؛ همان.