بازگشت

امام جواد (ع) و امامت در كودكي


بسم الله الرحمن الرحيم

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي



بينندگان عزيز بحث را در آستانه ي شهادت امام جواد، امام نهم مي شنويد. امام جواد در ميان اماماني كه شهيد شدند، از همه جوانتر بودند، و در كودكي به امامت رسيدند. اصولاً امامت و نبوت، با اراده ي خداوند و انتخاب خداست.

موضوع بحث: امام جواد (ع). درباره ي امام جواد مي گويند: چطور امام در كودكي به امامت رسيد؟ جوابش: از نظر عقلي چون لطف خدا به كسي، اين شرط نيست براي اينكه طرف سنش چقدر باشد. مثل ريختن عسل در ظرف است. شما اگر گفتند: عسلي در ظرف بريز، حالا چه در ظرف بزرگ، چه در ظرف كوچك! پولي را مي خواهي جايي بگذاري. مي تواني اين پول را در يك طاقچه ي كوچك بگذاري. مي تواني اين پول را در يك طاقچه ي بزرگ بگذاري.

1- آگاهي خداوند از ظرفيت انسان ها براي رسالت و امامت

قرآن يك آيه دارد، مي فرمايد: «الله» (خداوند) «اعلم» يعني بهتر مي داند. «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه » (انعام/124) آيه ي قرآن است. خدا بهتر مي داند رسالت خودش را كجا قرار دهد.

الآن در اتاقي بوديم. كسي براي مسئله اي استخاره كرد، آيه اين آمد. بعضي ها مي گفتند: «لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآن » «لَوْ لا» يعني چرا؟«نزل» چرا نازل نشد؟ «هذا القرآن» چرا قرآن «عَلي رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيمٍ» (زخرف/31) چرا اين قرآن به دو تا آدم متشخص نازل نشد؟ چرا به اين نازل شد؟ فضولي مي كردند. فضولي هاي قرآن را بگويم. در كار خدا نبايد فضولي كرد. «لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآن» چرا اين قرآن نازل نشد؟ «عَلي رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيمٍ» بر يكي، «عَلي رَجُلٍ» بر يك مردي كه «الْقَرْيَتَيْنِ» ظاهراً طائف باشد. چرا قرآن بر اين نازل نشد؟گاهي وقت ها مي گفتند: تو پيغمبر هستي؟ اين! «أَ هذَا» (خنده بلند حضار) «أهذَا الَّذي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً» (فرقان/41) آيا اين است آن كسي كه خدا، رسول مبعوثش كرده است؟ آن كسي كه مي گوييد: خدا او را پيغمبر كرده است اين است؟ يتيم! فقير! براي چه؟

برادرها و خواهرها! گاهي يك راديو كوچك ده موج را مي گيرد، يك راديو بزرگ موج دو كيلومتري را نمي گيرد. گاهي انسان با يك قلم كوچك مطالب خير و خوبي مي نويسد. گاهي ممكن است با قلم بزرگ چرند و پرند بنويسد. گاهي ممكن است يك بچه حرف حسابي بزند. گاهي ممكن است پدربزرگ او دري وري بگويد. گاهي ممكن است يك كيسه ي بزرگ هيچ چيز داخلش نباشد. گاهي ممكن است در يك كيسه ي كوچك چك ميليوني باشد. اين چه سوالي است كه شما امامت را كيلويي حساب مي كنيد؟ كه امام جواد بچه است! حضرت مهدي (ع) هم بچه است. حضرت سليمان هم ما داشتيم. قرآن بخوانم. حضرت عيسي در گهواره گفت: «إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتاب » (مريم/30) من بنده ي خدا هستم. خدا من را مبعوث كرده است. يكبار يك كسي نزد امام آمد، گفت: مي شود تو اين همه سواد داشته باشي؟ گفت: اگر خدا اراده كند، علم را حتي در يك پرنده هم مي تواند قرار بدهد. تا چه رسد به انسان! الآن اين cdهايي كه آمده، من تمام سي سال مطالعه اي كه در تلويزيون داشتم، آنچه در تلويزيون مطالعه داشتم، همه يادداشت هايم را چند كيلو يادداشت است. همه را تايپ كردند. حروف چيني كردند. مستند سازي كردند، همه در يك cd. حالا اين كه چيزي نيست. ممكن است صد سال مطالعه، ممكن است 50 هزار جلد كتاب در يك cd باشد. ديگر الآن كه cd پيدا شده كه 50 هزار جلد كتاب در يك cd است، ديگر الآن در زمان ما نبايد شك كنيم مگر مي شود بچه به امامت برسد؟ اين هواپيما كه در فرودگاه مي نشيند، جلوي آن يك ماشين كوچك مي رود، اين هواپيماي بزرگ عقب آن ماشين كوچك مي رود. اين مسئله ي محالي نيست.

2- خاطراتي از يك نوجوان ايراني حافظ قرآن

يك وقت اين آقاي محمد حسين طباطبايي، پنج، شش سالش بود. مكه آمده بود، چند آيت الله دور او نشستند. حالا نمي خواهم اسم آيت الله ها را نمي برم. چند تا حجة الاسلام، چند نفر هم دكتر و مهندس! اين بچه پنج، شش ساله بود. حالا الحمدلله رشيد و جوان است. يك بچه ي پنج، شش ساله بود. هرچه گفتيم با قرآن جواب مي داد. من كسي را سراغ داشتم كه از نظر درجه ي سپاه، سرتيپ است. از نظر اسارت حدود 7 سال اسير بوده است. از نظر دانشگاه فوق ليسانس است. از نظر حوزه ده، دوازده سال درس هاي حوزه را خوانده است. كل قرآن را هم حفظ است. خيلي راحت انگليسي حرف مي زند. خيلي راحت عربي حرف مي زند. اين آقايي كه حافظ كل قرآن بود، ايشان را كه ديد، امد گفت: آقاي قرائتي خودم را باختم. از كشورهاي ديگر در بعثه مقام معظم رهبري در مكه آمدند، مي گفتند: هذا مهدي! اين حضرت مهدي است؟ نه بابا اين محمد حسين طباطبايي است. حالا برخوردهاي خودم را برايتان بگويم. من با محمد حسين طباطبايي يك گفت و گويي داشتم، برايتان بگويم. خيلي شيرين است. زيادي گوش بدهيد. به او گفتم كه: محمد حسين طباطبايي من تو را دوست دارم. تا به او گفتم: من تو را دوست دارم، گفت: «سَنَنْظُر» آيه ي قرآن است. يعني بايد نگاه كنيم، دقت كنيم. «أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبين » (نمل/27) بايد دقت كنيم راست مي گويد، يا دروغ. به او گفتم كه: پيراهن عربي پوشيدي، پيراهن عربي را بيشتر دوست داري، يا پيراهن ايراني؟ گفت: «وَ لِباسُ التَّقْوي » عربي را قرآن خواند. «وَ لِباسُ التَّقْوي ذلِكَ خَيْر» (اعراف/26) لباس تقوي بهتر است. كار به عرب و عجم ندارد. به او گفتم: مي آيي پسر من شوي؟ ايشان فوري آيه فرمود. فرمود: «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ» (بلد/3) من براي همان هستم كه مرا زاييده است. نمي توانم پسر تو شوم. گفتم: پدرت تا به حال تو را دعوا كرده است؟ گفتم چه جواب مي دهد؟ تا گفتم: پدرت تا به حال تو را دعوا كرده است؟ گفت: «وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُون » (شوري/37) آيه ي قرآن است. مومن وقتي غضب مي كند خودش را نگه مي دارد. يعني پدرم غيض مي كند اما خودش را...

از خاندان سلطنتي يك اسباب بازي برايش آوردند. از اين ماشين هاي بزرگ! گفتند: از اين اسباب بازي خوشت آمد؟ آيه ي قرآن است. گفت: «بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ» (نمل/36) شما با اين هديه ها «فرح» شادي مي كنيد. دل شما با اين اسباب بازي ها خوش است. «فَما آتانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاكُم » (نمل/36) آنچه كه خدا به من داده است، بهتر از اين اسباب بازي ها است. گفتند: اين از خاندان فلاني است. بند به فلاني، بند به فلاني، از خاندان سلطنتي است. فوري يك آيه قرآن آورد. «إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها» (نمل/34) هرچه فساد است زير سر اين دانه درشت ها است. يك ساعت، يكي از آقايان يك آيه ي قرآن خواند. يك «واو» را مثلاً به جاي «و ان الله» گفت: «فان الله» مي خواست ببيند مي فهمد يا نه؟ يك آيه را يك كلمه اش را جا به جا كرد. كه ما آن خواص را هم نفهميديم. ولي آن خودش كه مي خواست امتحان كند او فهميد. گفت: من يك «واو» و «ف» را جابه جا مي كنم، ببينم مي فهمد يا نه؟ فوري وقتي جا به جا كردند گفت: «يُريدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلامَ اللَّه » (فتح/15) يعني اينها مي خواهند كلام خدا را تحريف كنند. يعني قاطي مي كنيم. دو سه ساعت اشك ما را درآورد. بابا! خدا مي خواهد. چانه نزن. گاهي يك درخت كوچك 5 گوني ميوه مي دهد. يك درخت چنار اندازه يك منار، يك مشت هم ميوه نمي دهد. گاهي يك برگ زرد در يك حوض مي افتد، كشتي 50 مورچه مي شود. كنار حوض چناري اندازه ي يك منار است يك مورچه را هم نجات نمي دهد. گاهي يك تار عنكبوت يك پيغمبر را در غار حفظ مي كند. چه كار داريد؟ فضولي موقوف! «لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآن» توجه كنيد. اين بحث را شب شهادت امام جواد گوش مي دهيد. موضوع اين است كه بعضي ها مي گفتند: چطور مي شود اين امام شود؟ آقا گاهي يك امضاي كوچك به يك سند چند ميلياردي ارزش مي دهد. و گاهي يك امضاي دو متر در دو متر هيچ خاصيتي ندارد. بايد ديد امضا از چه كسي است؟ نگاه به كوچكي امضا نكن.

علي اصغر (ع) طفل شش ماهه بود. اما همين بچه ي شش ماه به كربلا وجهه داد. اگر علي اصغر نبود، ممكن بود تاريخ بگويد: بله، امام حسين مي خواست حكومت كند، يزيد هم مي خواست حكومت كند، دو نفر رقيب بودند، دعوا كردند. يكي، يكي را كشت. مي گويند: ببين! بر فرض هر دو مي خواستند حكومت كنند، يكي، يكي را كشت. علي اصغر چه گناهي داشت؟ يعني گاهي يك بچه كوچك است، اما سند مظلوميت مي شود. گاهي هزار تا پيراهن سالم يوسف را نجات نمي دهد. اما يك پيراهن يوسف كه از پشت پاره مي شود سند مظلوميت يوسف و توطئه ي زليخا است. ببينيد! بنابراين آن مربوط به اين است كه طرف دلش بخواهد يا نخواهد.

3- درك و فهم، تابع سنّ و سواد نيست

آدم هست كوچك است سر كلاس مي نشيند، چون دل مي دهد حرف را ياد مي گيرد. كنار او هم آدم هست كه بيست كيلو هم سنگين تر است، چون بازيگوش است، ياد نمي گيرد. فهميدن كيلويي نيست. متري نيست. گفتم، گاهي راديوي كوچك ده موج را مي گيرد. راديو اندازه ي بشكه موج تهران را هم نمي تواند بگيرد. پس يكي از مسائلي كه راجع به حضرت جواد (ع) هست، اين است.

دو سه تا خاطره بگويم. خليفه ي وقت، حاكم وقت مي خواست دخترش را به امام جواد بدهد. يك عده از آقايان حسودي شان شد. گفتند: اين بچه است. دخترت را به بچه نده! باشد بزرگ شود. يك خرده رشد كند. خليفه گفت: نگاه به سن اين نكنيد. اين از همه ي دانشمندان باسوادتر است. امتحانش كنيد. يك جلسه اي گرفتند، كه امام جواد را امتحان كنند. امام جواد هم خيلي نوجوان. از او پرسيدند در يك جلسه ي امتحاني كه حالا اين جلسه ي امتحان است. هم علم امام را ببينند، هم سرنوشت ازدواج امام بند به اين سوال است. پرسيد اگر يك كسي مكه رفته است، كساني كه مكه مي روند نزديك مكه همه ي لباس هايشان را مي كنند، لباس احرام مي پوشند. يك حوله سفيد به كمر و يك حوله هم به دوش. آنجا چيزهايي حرام مي شود از جمله شكار! پرسيدند اگر كسي در حال احرام يك شكاري كرد، جريمه اش چيست؟ امام جواد اين سوال را 22 نخ كرد. گفت: 1- شب بوده يا روز؟ 2- مرد بوده يا زن؟ 3- در حرم بوده يا بيرون حرم؟ 4- مسئله را مي دانسته يا نمي دانسته؟ 5- دفعه ي اولش بوده يا دفعه ي چندمش بوده؟ آقا اين را 22 نخ، نخ كرد. طرف گيج شد. گفت: آقا! اصلاً...

ما گاهي وقت ها مي رفتيم درس يك بزرگواري، به آقا اشكال كرديم. گفتيم: آقا اين چنان است! تا اشكال كرديم گفت: اشكال شما به ناقل است يا به منقول؟ يا به منقول له؟ يا به منقول به؟ يا به منقول فيه؟ گفتم: آقا اصلاً اشكالم يادم رفت. بخوان برو. يك سوال از امام جواد كردند، امام جواد 22 تا شاخه از يك سوال بيرون كشيد، يحيي بن اكثم، دستهايش را بالا برد گفت: آقا بس است! نفهميدم. وقتي اين را ضربه فني كرد، گفت: مي خواهي من يك سوال بكنم، بفهمي يك مَن ماست چقدر كره دارد؟ گفت: يك موردي را براي من بگو، كه چاشتي زن و شوهر به هم حلال هستند. ظهر حرام مي شوند. عصري حلال مي شوند. شب حرام مي شوند. بعد از نماز حلال مي شوند. بعد حرام مي شوند. صبح حلال، مرتب گفت: حلال، حرام، حرام... طرف گفت: آقا بس است. بيش از اين مرا خجالت نده. رهايم كن!

4- وجود استعداد و ظرفيت هاي بزرگ در انسان

يك روايت داريم كه امام فرمود: اهلش را پيدا نكردم. اگر اهلش را پيدا مي كردم از اين يك سطر قرآن تمام علوم را بيرون مي كشيدم. چطور الآن در طبيعت انرژي هسته اي را بچه هاي ايران بيرون كشيدند؟ اگر انرژي هسته اي از جماد بيرون مي آيد، در كلمات قرآن هم انرژي هسته اي است. فقط بايد يك مهندسي مثل امام اين انرژي هسته اي را بيرون بكشد. نمي شود بگوييم: خدا در جماد انرژي هسته اي گذاشته، نيروهايي در جماد گذاشته ولي نيروها تا مغز نيست. يا در آيات قرآن نيست. آن كسي كه اينقدر انرژي در طبيعت گذاشته است، در انسان ها هم حتماً انرژي گذاشته است. منتهي اين را بايد كشف كنيم. شما نگاه كنيد اين ايران كه همان ايران قديم است. يك امام پيدا شد، كار پنج گروه مهندس را كرد. شما يك ماشيني را فرض كنيد. اين ماشين چطور شد ماشين شد؟ چطور ماشين شد؟ توجه كنيد! 5 گروه مهندس جمع شدند، اين ماشين، ماشين شد. 1- اول معدن را كشف كردند. معدن آهن را، بعد معدن را استخراج كردند. بعد اين آهن را ذوب كردند. بعد قطعه سازي كردند. بعد قطعات را به هم مونتاژ كردند. ماشين شد.

امام در ايران آمد. استعدادها را كشف كرد. استعدادها را استخراج كرد. افراد را ذوب كرد. افراد را ساخت. افراد ساخته به هم مونتاژ شدند. متحد شدند. يك نظام اسلامي درست كرد. يك امام! مگر بسيج ما همان انسان هاي زمان امام و قبل از امام نبودند. فقط بايد يك كسي بيايد اين انرژي ها، اين استعدادها كشف... آقاياني كه پاي تلويزيون نشستند، هركدام معلم و امور تربيتي و استاد دانشگاه يا روحاني هستند عنايت داشته باشند. كار فرهنگي اين است. اول بايد استعدادها را كشف كنيم. كشف كنيم. حالا لازم هم نيست نابغه باشد. ممكن است يك طلبه ي عادي است ولي به درد يك كاري مي خورد كه بايد اين را كشف كرد. و اين مسئله ي مهمي است. كشف كنيم. بعد از كشف استخراج كنيم. تقريباً 40 سال پيش مرحوم دكتر بهشتي قم خانه ي شخصي آمد. به يك نفر گفت: من خرجي تو را مي دهم. تو براي فلان كار خوب هستي. دنبال فلان كار و فلان كار و فلان كار نرو. من تو را كشف كردم. طلبه ي جواني بود. دكتر بهشتي قبلاً زنگ زد، گفت: من مي خواهم بيايم خانه... مقام معظم رهبري زمان شاه بلند شد آمد قم، خانه ي يك طلبه اي آمد كه اين طلبه شايد خانه اش 40 متر بود. در خانه ي بسيار محقري رفت. خدا رحمتش كند از دنيا رفت و كتاب هاي خوبي هم داشت. طلبه اي جوان!پشت كتاب هايش هم اسمش نيست. با رمز اسم مي نوشت. گاهي وقت ها يك كسي را كشف مي كنند. مرحوم مطهري در اهواز به يك نفر گفت: من تو را كشف كردم. يك آدم هايي هستند بايد كشف كرد. استخراج كرد. ذوب كرد. وقتي انسان مي تواند يك كسي را كشف كند، آنوقت خدا نمي تواند كشف كند اين بچه به درد امامت مي خورد؟

امام جواد عموي پيري داشت. خيلي اين پيرمرد به امام جواد احترام مي گذاشت. مردم مي گفتند: بابا تو پير مرد ريش سفيدي، اين بچه است. اين همه احترام نگذار. گفت: چه مي دانيد! خدا به اين چيزي داده است كه به من... چه مي دانيد خدا چيزي به او داده است كه به من نداده است.

5- تمثيلاتي در مورد امامت در كودكي

در اسكناس يك نخ است. اين نخ به اسكناس ارزش مي دهد. ممكن است يك اسكناس كوچكي نخ داشته باشد، ارزش داشته باشد. يك اسكناس بزرگي نخ نداشته باشد ارزش نداشته باشد. گاهي يك لامپ كوچك به برق وصل است نور مي دهد. گاهي يك پروژكتور بزرگ به برق وصل نيست برق نمي دهد. اين وصل بودن به برق مهم است. نمي دانم توجه داشتيد يا نه؟ معلمين پاي بحث من... خدا آيت الله فاضل لنكراني را رحمت كند. مي گفت: حرف هاي تو را كه ما بهتر بلد هستيم. اين ضرب المثل هاي تو را بايد... من براي عمر امام جواد شايد ده تا مثل زدم. يكبار ديگر تكرار مي كنم. گاهي راديو كوچك مي گيرد، راديو بزرگ نمي گيرد. لامپ كوچك به برق وصل است نور مي دهد. لامپ بزرگ به برق وصل نيست نور نمي دهد. يك نخ در اسكناس است. به اسكناس ارزش مي دهد، اسكناس بزرگتر نخ ندارد ارزش ندارد. گاهي پول را در كيسه ي كوچك مي گذارند، در كيسه ي بزرگ چيزي نيست. تقريباً ده مثل براي امام جواد زدم. اگر معلمي پاي تخته سياه نشسته است، ممكن است حرف هاي من را جاي ديگر بخواند و بهتر از... من سوادي ندارم. ولي مثل هايي كه من در حرف هايم مي زنم عنايت داشته باشيد، آنهايي كه معلم و مربي و استاد دانشگاه هستند اين مثل ها مي تواند براي توضيح خيلي باز شود.

خوب يك دو سه نكته هم بگويم. حكيمه مي گويد: روز سوم تولد امام جواد بود. يك نگاهي به آسمان كرد. يك نگاهي هم به شرق و غرب كرد. روز سوم تولد اين كلمه را گفت. گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله» (صلوات حضار)

كسي خدمت امام رضا رسيد. گفت: اگر شما از دنيا برويد، چه كسي جاي شما است؟ گفت: اين! طرف نگاه كرد گفت: اين بچه است! امام رضا فرمود: مگر حضرت عيسي در بچگي به نبوت نرسيد؟ به امام رضا گفتند: آقا زاده تان امام جواد را از يك در خصوصي مي برند. كه مردم دسترسي نداشته باشند. مثل شخصيت هايي هست كه از يك در خاص مي آيند. امام رضا به پسرش نوشت اگر مي خواهي من از تو راضي باشم از داخل مردم برو كه اگر كسي مي خواهد به تو نامه بدهد، مي خواهي كمكي بكني مانع آن برخورد مردم نباش. خدمتي كني.

6- ايستادگي امام جواد عليه السلام در برابر مأمون

مأمون داشت مي رفت، در كوچه بچه ها بازي مي كردند، همه فرار كردند. امام جواد بچه بود، ايستاد. مأمون گفت: پسر!گفت: بله! گفت: چرا فرار نكردي؟ گفت: 1- كوچه بزرگ است. 2- من كاري نكردم كه بخواهم فرار كنم. نه خلاف كردم كه فرار كنم، نه كوچه تنگ است كه بروم براي اينكه شما بروي. شما هم كه به هر حال ... گفت: پسر چه كسي هستي؟ بعد وقتي فهميد گفت: بله! امام رضا مي تواند اينطور بچه هايش را با شجاعت و با جرأت تربيت كند.

يكي از كارهايي كه ما در خانه مي كنيم متأسفانه اين است كه پدرها به بچه هايشان مي گويند: بچه حرف نزند. اتفاقاً قرآن ضد اين را مي گويد. قرآن مي گويد: «يا بَنِي » لقمان به بچه اش مي گفت: «يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاة» بعد مي گويد: «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوف » (لقمان/17) پسر!تو هم كه «بني» هستي و بچه ي كوچولو هستي «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوف » تو هم بايد امر به معروف كني. تو هم بايد نهي از منكر كني. گاهي وقت ها بچه هاي كوچك يك تذكراتي مي دهند كه پدر و مادرشان تحت تأثير قرار مي گيرند. اصلاً اگر انسان در نوجواني نقشي نداشته باشد، بزرگ هم كه شود نقشي ندارد. اگر كسي بنا است وقتي بزرگ شود نقشي داشته باشد در كودكي بايد نقش داشته باشد. امراربن محمد مي گويد كه: برادر من يك چيزهايي به من داد به امام جواد بدهم. من رفتم دادم. يكي را فراموش كردم. ظاهراً زره اي، چيزي بوده است، وقتي خدمت امام جواد دادم، امام جواد فرمود: بله! چيزهايي را برادرت داد كه به من بدهي، اما يك چيزي را جا گذاشتي. يعني امام علم غيب داشت. كسي به پسرش گفت: برو از امام جواد يك لباسي بگير براي تبرك، داشته باشم. خانه امام جواد برو، از امام جواد يك لباسي بگير كه من اين لباس امام جواد را يادگار مثل اين چفيه هست كه مثلاً روي دوش مقام معظم رهبري است. مي آيند مي گويند: اين را تبرك بده! به امام جواد بگو: يك لباسي براي تبرك به ما بده. در سفر بود. امام جواد فرمود كه مادرت به اين لباس نياز ندارد. گفت: آقا مادرم خودش گفته است. گفت: به اين لباس نياز ندارد. مي گفت: امام نداد. وقتي رفتيم ديديم بله، مادرمان از دنيا رفته است. اصلاً نرسيد كه اين لباس را...

7- نمونه هايي از علم غيب امام جواد عليه السلام

اينها نمونه هاي علم غيب است كه از امام جواد در تاريخ ثبت شده است. عده اي خدمت امام آمدند، نامه هايي دادند. رقعه هايي دادند. يكي از واقفيه هم يك رقعه داد. واقفيه چه كسي هستند؟ واقفيه، تا امام هفتم را قبول دارند. هفت امامي هستند. ديگر امام رضا را قبول ندارند. دليلش هم اين است كه پول هايي كه امام كاظم، سهم امام و خمس پهلوي يك نفر جمع شد، وقتي امام كاظم شهيد شد، خوب حقش اين بود اين پول ها را به امام رضا بدهد. ايشان گفت: ديگر اصلاً بعد از امام كاظم امامي نيست كه پول ها را بالا بكشد. مثل يك كسي كه به شما شيريني مي دهند، مي گويند: برو در خانه ي فلاني بده. شما مي خواهي شيريني را در راه بخوري. مي آيي مي گويي: اصلاً در خانه بسته بود. اصلاً نبود. مي گويي: نبود كه خودت شيريني ها را بخوري. اموالي جمع شد. كه اين اموال وجوهات شرعي بود. خمس و زكات و امثال اينها بود. بعد از شهادت امام كاظم بايد به امام رضا بدهند، ان طرف حاشا كرد. گفت: اصلاً امامي وجود ندارد. اصلاً ما هفت امام بيشتر نداريم. اين ها را واقفيه مي گويند. البته در انقلاب هم واقفيه داريم. واقفيه كساني هستند كه مثلاً حرف امام را قبول دارند. بعد از امام خط امام را قبول ندارند. نسبت به امام يعني واقفيه، كم هستند، خيلي نيستند. ولي در انقلاب داريم. در انقلاب داريم. من الآن در ذهنم هست چه افرادي هستند كه امام را قبول دارند ولي اگر امام مي فرمايد: خوب مقام معظم رهبري براي رهبري خوب است. يك خرده سنگينشان است. اينها هم واقفيه هاي جمهوري اسلامي هستند. يا مثلاً خانم ها! مي گويند: نماز مي خوانم. اما حالا حجاب را نه! اينها هم واقفيه هستند. ببين! من سينه مي زنم. اما مكه نمي روم. نماز مي خوانم اما زكات نمي دهم. قرآن راجع به اينها مي گويد: «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْض » (نساء/150) يك آيه را قبول دارند. يك آيه را قبول ندارند. توجه ندارند كه اينها به هم بند است. اگر از چهار تا لاستيك بود ماشين مي رود. دو تا لاستيك باشد، دو تا نباشد، يعني نمي رود. مثل اينكه بگويي: آقا سوزن را قبول دارم. نخ را قبول ندارم. خوب چيزي نمي دوزد. چيزي نمي دوزد. نامه هايي خدمت امام جواد آوردند. يكي از اين نامه ها براي يكي از اين واقفيه بود. منتهي ننوشته بود كه چه كسي. امام تا نامه را ديد گفت: اين براي واقفيه است. من اين را جواب نمي دهم. باز يك عده اي از شهر ري خدمت امام جواد رسيدند. در اينها يك آدم زيدي بود. زيديه مي گفتند: بعد از امام سجاد زيد پسر امام سجاد است. آنها هم چهار امامي شدند. يك نفر زيدي همراه جمعيت خدمت امام جواد آمد، از شهر ري رفتند يك زيدي هم در بين آنها بود. امام جواد وقتي احوال همه را پرسيد فرمود: اين زيدي به ما عقيده ندارد. شما لازم نيست بنشينيد. بيرون برويد. عقيده به ما ندارد.

8- استنباط احكام شرعي از آيات قرآن كريم

دزدي، دزدي كرده بود. گفتند: قرآن مي گويد: «السَّارِقُ وَ السَّارِقَة» (مائده/38) دست مرد يا زن دزد را ببريد. گفتند: دست را از كل ببريم. يكي گفت: از آرنج! از اينجا دست را ببريم. يكي گفت: از مچ دست را ببريم. علماي درباري، اهل بيت، امام جواد، معتصم از امام جواد پرسيد: شما چه مي گويي؟ گفت: اين چهار انگشتش را! گفتند: چرا؟ گفت: براي اينكه قرآن مي گويد: «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّه » (جن/18) مساجد يعني مسجد، يعني محل سجده. محل سجده براي خداست. اين دزد اگر خواسته باشد نماز بخواند، در نماز هفت جا بايد روي خاك باشد يكي هم دو تا كف دست است و جاي سجده مخصوص خداست. قران مي گويد: «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ» «مساجد» مسجد، جاي سجده. جاي سجده براي خدا است. پس اين براي خدا است. شما دست او را، چهار انگشت از اينجا ببر. معتصم گفت: حرف امام جواد از حرف شما بهتر است. حرف امام جواد را گرفت. بعد علماي درباري گفتند: تو آبروي ما را ريختي. تو اينطور حرف اهل بيت را مي گيري خوب براي ما ديگر آبرو نماند. بعد از آن هم كار به اينجا رسيد كه طراحي كنند، كه امام جواد را شهيد كنند. خدا قسمت كند انشا الله كاظمين، زيارت امام جواد يك دعا دارد بگويم. آن دعاي امام جواد را بكنم. دعاي امام جواد اين است. «الهي أَرِنِي الْحَقَّ حَقّاً حَتَّي أَتَّبِعَهُ وَ أَرِنِي الْبَاطِلَ بَاطِلًا حَتَّي أَجْتَنِبَهُ وَ لَا تَجْعَلْهُمَا عَلَيَّ مُتَشَابِهَيْنِ فَأَتَّبِعَ هَوَايَ بِغَيْرِ هُدًي مِنْك ...» (بحارالأنوار/ج83/ص119) يعني خدايا به من توفيق بده حق را حق ببينم. باطل را باطل، بعضي ها حق را باطل مي بينند. بعضي ها باطل را حق مي بينند. اينكه انسان حق را حق ببيند. باطل را باطل، خيلي ها كارشان غلط است، ولي خيال مي كنند كارشان درست است. و لذا در قرآن سه تا «يَحْسَبُونَ» داريم. «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُون » (اعراف/30) خيال مي كند راهش درست است. «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلي شَيْ ء» (مجادله/18) خيال مي كند كسي است. «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُون » (كهف/104) خيال مي كند كارش درست است. «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُون»، «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلي شَيْ ء»، «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُون» «مُهْتَدُون، عَلي شَيْ ء» يعني گاهي آدم خيال مي كند. اين خيال مي كند مثلاً كارش درست است. روز قيامت كه پرده كنار مي رود، «فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديد» (ق/22) چشمش آهن مي شود. مي گويد: اِ! من فكر مي كردم درست است. حالا فهميدم درست نيست. فكر كردم درست است، فهميدم درست نيست.

خدايا به آبروي امام جواد در شناخت حق و باطل آني ما را به خودمان واگذار نكن. معرفت ما را روز به روز نسبت به خودت و پيغمبرت و اهل بيت پيغمبر و قرآن روز به روز معرفت ما را، بعد از معرفت، مودت ما را، بعد از مودت اطاعت ما را شناخت، عشق، اطاعت ما را روز به روز نسبت به خودت و اوليائت بيشتر بفرما. قلب امام زمان را از ما راضي بفرما.



«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»



--------------------------------------------------------------------------------


***