بازگشت

حركت فرهنگي و سياسي امام جواد


امام جواد (عليه السلام) همانند پدر بزرگوارشان در دو جبهه ي سياست و فكر و فرهنگ قرار داشت.موضعگيريها و شبهه افكني هاي فرقه هايي چون زيديه، واقفيه، غلات مجسمه، امام را بر آن داشت تا در حوزه ي فرهنگ تشيع در برابر آنان موضعي شفاف اتخاذ كند.

امام در موضعگيري در برابر فرقه ي زيديه كه امامت را پس از علي بن حسين زين العابدين (عليه السلام) از آن زيد مي پندارند.. در تفسير آيه ي «وجوه يومئذ خاشعة عاملة ناصبة» آنها را در رديف ناصبي ها خواندند. [1] .

حضرت در برابر فرقه ي واقفيه كه قائل به غيبت امام موسي كاظم (عليه السلام) بوده و بدين بهانه وجوهات بسياري را مصادره كرده بودند. آنان را نيز مصداق آيه ي «وجوه يومئذ خاشعة عاملة ناصبة» به شمار آورده و در بياني فرمودند: شيعيان نبايد پشت سر آنها نماز بخوانند. [2] .

حضرت در برابر غلات زمان خويش به رهبري ابوالخطاب كه حضرت علي (عليه السلام) را تا مرز الوهيت و ربوبيت بالا برده بودند، فرمودند: لعنت خدا بر ابوالخطاب و اصحاب او و كساني كه درباره ي لعن او توقف كرده يا ترديد كنند. [3] .

موضعگيري تند حضرت درباره ي اين فرقه تا بدانجا بود كه حضرت در روايتي به اسحاق انباري مي فرمايند: «ابوالمهري و ابن ابي الرزقاء به هر طريقي بايد كشته شوند.» [4] .

حضرت در برابر فرقه ي مجسمه كه برداشتهاي غلط آنان از آياتي چون «يدالله فوق ايديهم» و «ان الله علي العرش استوي» خداوند سبحان را جسم مي پنداشتند، فرمودند: «شيعيان نبايد پشت سر كسي كه خدا را جسم مي پندارد نماز گذارده و به او زكات بپردازند.» [5] .

فرقه ي كلامي معتزله كه پس از به قدرت رسيدن عباسيون به ميدان آمد و در سده ي نخست خلافت عباسي به اوج خود رسيد يكي ديگر از جريانهاي فكري و كلامي عصر امام جواد (عليه السلام) است. موضعگيري حضرت امام جواد (عليه السلام) چون پدر بزرگوارشان در اين برهه و در مقابل اين جريان كلامي از جايگاه ويژه اي برخوردار است تا آنجا كه مناظرات حضرت جواد (عليه السلام) با يحيي بن اكثم كه از بزرگترين فقهاي اين دوره به شمار مي رفت، را مي توان رويارويي تفكر ناب تشيع با مناديان معتزله به تحليل نهاد كه همواره پيروزي با امام جواد (عليه السلام) بوده است.

امام جواد (عليه السلام) در راستاي بسط و گسترش فرهنگ ناب تشيع كارگزاران و وكلايي در مناطق گوناگون و قلمرو بزرگ عباسيان تعيين و يا اعزام نمود. به گونه اي كه امام در مناطقي چون اهواز، همدان، ري، سيستان، بغداد، واسط، سبط، بصره و نيز مناطق شيعه نشيني چون كوفه و قم داراي وكلايي كارآمد بود.

امام جواد (عليه السلام) در راستاي نفوذ نيروهاي شيعي در ساختار حكومتي بني عباس براي ياري شيعيان در مناطق گوناگون به افرادي چون «احمد بن حمزه قمي» اجازه پذيرفتن مناصب دولتي داد، تا جايي كه افرادي چون «نوح بن دراج» كه چندي قاضي بغداد و سپس قاضي كوفه بود، از ياران حضرت (عليه السلام) به شمار مي رفتند كساني از بزرگان و ثقات شيعه چون محمد بن اسماعيل بن بزيع (نيشابوري) كه از وزراي خلفاي عباسي به شمار مي رفت به گونه اي با حضرت در ارتباط بودند كه وي از حضرت جواد (عليه السلام) پيراهني درخواست كرد كه به هنگام مرگ به جاي كفن بپوشد و حضرت خواست او را اجابت و براي وي پيراهن خويش را فرستاد.

حركت امام جواد (عليه السلام) در چينش نيروهاي فكري و سياسي، خود حركتي كاملاً محرمانه بود، تا جايي كه وقتي به ابراهيم بن محمد نامه مي نويسد به او امر مي كند كه تا وقتي «يحيي بن ابي عمران» (از اصحاب حضرت) زنده است نامه را نگشايد. پس از چند سال كه يحيي از دنيا مي رود ابراهيم بن محمد نامه را مي گشايد كه حضرت در آن به او خطاب كرده: مسئوليتها و كارهايي كه به عهده ي (يحيي بن ابي عمران) بوده از اين پس بر عهده توست. [6] .

اين نشانگر آن است كه حضرت در جو اختناق حكومت بني عباس مواظبت و عنايت داشت، تا كسي از جانشيني نمايندگان وي اطلاعي حاصل ننمايد.

دوران دشوار امام جواد (عليه السلام) در نقش و تبليغ شيعي را بايد در هم عصر بودن وي با دو خليفه ي عباسي نگريست خصوصاً مامون عباسي كه به گفته ي ابن نديم «اعلم تر از همه خلفا نسبت به فقه و كلام بوده است.»

دوران هفده ساله ي امامت حضرت جواد (عليه السلام) همزمان با دو خليفه ي بني عباس مامون و معتصم بود، 15 سال در دوره ي مامون - از سال 203 ق سال شهادت حضرت رضا (عليه السلام) تا مرگ مامون در 218 - و دو سال در دوره معتصم - (از سال مرگ ما مون 218 تا 220) شرايط دوره 15 ساله نخست حضرت درست همان شرايط پدر بزرگوارش بود كه در مقابل زيركترين و عالم ترين خليفه ي عباسي قرار داشت.

مامون كه در سال 204 هجري وارد بغداد شد امام جواد (عليه السلام) را كه بنا به برخي از روايات سن مباركشان در اين دوران 10 سال بيش نبود از مدينه به بغداد فرا خواند و سياست پيشين خويش را در محدود ساختن امام رضا (عليه السلام) در خصوص امام جواد (عليه السلام) نيز استمرار داد.

ترس از علويان و محبت اهل بيت در دل مسلمانان از يك سو و متهم بودن وي در به شهادت رساندن امام رضا (عليه السلام) در جهان اسلام از سوي ديگر، وي را بر آن داشت تا با به تزويج در آوردن دختر خويش ام الفضل، ضمن تبرئه ي خويش و استمرار حركت عوامفريبانه در دوست داشتن اهل بيت، پايه هاي حكومت خويش را مستحكم سازد.

اين حركت مامون چون سپردن ولايتعهدي به امام رضا (عليه السلام) مورد اعتراض بزرگان بني عباس قرار گرفت اما مشاهده ي علم و درايت حضرت جواد(عليه السلام) در همان سن آنانرا به قبول اين ازدواج ترغيب ساخت. امام جواد (عليه السلام) شرايط خود را همان شرايط پدر خويش ديد، از اينرو با پذيرش ازدواج با ام الفضل نقشه ي پليد مامون در به قتل رساندن وي و شيعيان را از صفحه ي ذهن مامون زدود.

حضرت(عليه السلام) كه به خوبي از سياستها و نقشه هاي مامون در بهره برداري از جايگاه ديني و اجتماعي خود باخبر بود، پس از ازدواج اقامت در بغداد را رد و به مدينه بازگشت و تا سال شهادت خويش در آنجا مقيم شد.

نامه هاي ام الفضل به پدر خويش مبني بر عدم توجه امام جواد (عليه السلام) به وي، بيانگر اجباري بودن ازدواج وي با ام الفضل و نداشتن فرزندي از ام الفضل از امام جواد (عليه السلام) پرده از هوشمندي امام (ع) برمي دارد؛ چون كه مامون بر آن بود تا با به دنيا آمدن فرزندي از ام الفضل وي را به عنوان يكي از فرزندان رسول خدا (صلي الله عليه واله) در بين شيعيان، محور حركتهاي آينده ي خود و بني عباس قرار دهد. مامون در سال 218 ه.ق در مسير حركت به سوي جنگ با روم درگذشت. عليرغم تمايل سپاه و سران بني عباس به خلافت عباس فرزند مامون، عباس بنا بر وصيت پدر با عمويش ابو اسحاق معتصم بيعت كرد.

معتصم هشتمين خليفه ي عباسي پس از ورود به بغداد، امام جواد(عليه السلام) را از مدينه به بغداد فرا خواند.

حضرت در سال 218 پس از معرفي امام هادي (عليه السلام) به جانشيني خود به همراه ام الفضل به بغداد رفت.

در اين سفر حضرت با شخصيتي متفاوت از مامون روبرو شد، شخصيتي با روحيه نظامي گري و فاقد بينش علمي. معتصم كه مايه هاي حيله گري و عوامفريبي هاي مامون را در خود نداشت، موضعگيري متضاد با اهل بيت خود را در بين مردم آشكار ساخت.

امام عليه السلام در دو سال آخر عمر خويش تحت نظارت شديدتر دستگاه امنيتي و نظامي معتصم قرار گرفت.

از اينرو شرايط امام جواد به گونه اي شد كه حضرت توسط معجزات و كرامات و شركت در جلسات علمي، امامت خود را به ديگران به اثبات مي رساند.

امام جواد (عليه السلام) در طول زندگي پربار اما كوتاه خويش بر آن بود تا ارتباط با مردم را حتي در سخت ترين شرايط حفظ كند و با بذل و بخشش به فقرا و مساكين كرامت اهل بيت را به اثبات رساند. وي اين سيره ي خويش را به امر پدر بزرگوارش آغاز و به انجام رساند. امام رضا (عليه السلام) در يكي از نامه هاي خود به حضرت جواد (عليه السلام) مي نويسد:

«به من خبر رسيده است كه ملازمان تو، هنگامي كه سوار مي شوي از روي بخل تو را از در كوچك بيرون مي برند تا از تو خيري به كسي نرسد تو را به حق خودم بر تو، سوگند مي دهم كه از درب بزرگ بيرون آيي و به همراه خود زر و سيم داشته باش تا به نيازمندان و محتاجان عطا كني.»

و اين آغاز يك حركت مردمي، معنوي و انساني بود كه به استحكام پايگاه مردمي حضرت منجر شد و دستگاه بني عباس را از نام «جواد» به معناي بخشنده به هراس وا داشت.


***

[1] رجال كشي، ص 319 - مسند الامام جواد (عليه السلام)، ص 150.

[2] رجال كشي، ص391 - مسند عطاردي، ص 150.

[3] رجال كشي، ص 444.

[4] مسندالامام جواد، ص298.

[5] تهذيب، ج3، ص283.

[6] بحارالانوار، ج 50، ص 37.