بازگشت

عاشق كنيز و امام جواد


مي گويند: سيدي از سادات مدينه عاشق كنيزي شد ولي قدرت خريدن آن را نداشت. پس به خدمت امام جواد عليه السلام آمد و عرض حال نمود. روز ديگر شنيد كه آن كنيز را فروخته اند، پس بي تابانه به خدمت آن حضرت آمد و شروع به گريه و ناله نمود.

امام جواد عليه السلام به او فرمود: «بيا با تو به سير باغي كه در اين حوالي داريم برويم شايد ساعتي به آن مشغول شويم و غم را از دلت بيرون كني.»

چون به درب باغ رسيدند آن حضرت ديد كه بغض و گريه بر آن سيد فشار آورده است، پس به اصحاب امر كرد كه توقف نمايند. سپس به آن سيد گفت: «اگر مي دانستي كه چه كسي او را خريده است مي توانستم كاري انجام بدهم.»

چون گريه در گلوي آن سيد خورده بود، نتوانست جواب بدهد. سپس به خانه اي كه در آن باغ بود وارد شدند. سيد ديد كه فرشهاي نيكو گسترده شده است و كنيزي خوش رو و خوش لباس در كنجي نشسته است پس چشم خود را برگرداند.

حضرت به او فرمود: «چشمت را باز كن كه تو با اين كنيز محرم هستي.»

چون سيد درست توجه كرد، ديد كه آن همان كنيزي است كه به دنبالش بود.

پس آن حضرت او را به حجره ي ديگري برد كه جميع احتياجات از خوردني ها و نوشيدني ها در آنجا مهيا بود.

آن سيد بسيار متعجب و حيران شد و نمي دانست كه آنچه مي بيند خواب است يا بيداري!

امام جواد عليه السلام فرمود: «اين باغ و اين كنيز و آنچه در آن هست همه به تو تعلق دارد.»

سپس با آن سيد خداحافظي كرده و به خانه مراجعت نمود. [1] .


پاورقي

[1] حديقة الشيعه.