بازگشت

داوري امام جواد درباره قصاص دزد


عيّاشي در تفسير خود از زرقان كه مصاحب و ملازم احمد بن ابي داود قاضي بود، روايت مي كند كه زرقان گفت: روزي ابن ابي داود از نزد معتصم برگشت و بسيار ناراحت و عصباني بود، گفتم ترا چه شده كه اين چنين ناراحت هستي، گفت از دست اين ابي جعفر فرزند علي بن موسي الرضا كه در كنار معتصم مي نشيند. گفتم چه شده؟ گفت: در مجلس خليفه بوديم، دزدي را آوردند كه اعتراف به دزدي كرده بود. خليفه خواست به او حد جاري كند، علماء و فقهاء را در مجلس گردآورد. امام جواد (عليه السلام) را نيز حاضر نمود از ما پرسيد: دست دزد را از كجا بايد قطع كرد؟ من گفتم از بند دست بايد بريد. گفت: به چه دليل؟ گفتم به خاطر آيه تيمم فامسحوا وجوهكم و ايديكم بسياري از علماء در اين نظريه با من موافق بودند و مرا تأييد كردند.

عدّه ديگري از علماء گفتند: بايد دست را از مرفق قطع كرد.

خليفه: به چه دليل؟ گفتند: به دليل آيه وضو و گفتند كه خداوند فرموده: و ايديكم الي المرافق پس دست تا مرفق است.

آنگاه معتصم متوجه امام شد و گفت: شما چه نظر داريد؟ فرمود:

حاضران گفتند و تو شنيدي. گفت: مرا با گفته آنان كاري نيست، آنچه تو مي داني بگو؟ امام جواد (عليه السلام) فرمود: از اين پرسش مرا معاف داريد!

معتصم او را سوگند داد و اصرار كه بايد بگوئيد. امام فرمود: اكنون كه مرا سوگند داديد، مي گويم همه حاضران بيان حكم در مسأله خطا رفتند.

فرمود: فانّ القطع يجب ان يكون من مفصل اصول الاصابع فيترك الكفّ حد دزد آن است كه چهار انگشت او را قطع كنند و كف او را بگذارند. گفت به چه دليل؟

فرمود: به جهت آنكه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرموده در سجده هفت موضع بايد به زمين برسد از جمله آنها دو كف دست است هرگاه دست دزد از بند مرفق بريده شود، كفي براي او نمي ماند كه در عبادت خدا به آن سجده كند، جايگاههاي سجده از آن خداوند است و كسي را بر آن حقي نيست تا قطع كند چنانچه فرمود: و انّ المساجد لله.

معتصم عباسي سخنان امام (عليه السلام) را پسنديد، دستور داد دست دزد را از همانجا كه امام فرموده بود، بريدند.

قاضي مي گويد: در اين موقع حالتي بر من دست داد كه گويا رستاخيز من بر پا گشت. آرزو كردم اي كاش مرده بودم و چنين روزي را نمي ديدم.

زرقان مي گويد: روز ديگر ابن ابي داود نزد خليفه شتافت و در پنهاني به او گفت: خيرخواهي خليفه بر من لازم است، جرياني كه چند روز پيش از اين اتفاق افتاد مناسب دولت خليفه نبود، زيرا خليفه در مسأله اي كه براي او مشكل شده بود، دانشمندان زمان را خواست و با حضور وزيران، امراي لشگر، ساير بزرگان و اشراف، از ايشان پرسش كرد، آنان جوري پاسخ خليفه را دادند، بنابراين در چنان مجلسي كه نصف مردم دنيا او را امام و خليفه مي دانند، خليفه عباسي را غصب كننده حقّ او مي شمارند، سؤال كرد و او بر خلاف همه علماء حكم داد، خليفه همه گفته علما را ترك كرده و گفته او را به كار بست، اين خبر در ميان مردم منتشر شد و براي شيعيان و دوستداران او حجتي گرديد. معتصم چون اين سخنان را از قاضي القضات بغداد شنيد، چهره اش دگرگون گشت. گفت: خدا ترا جزاي خير دهد كه مرا آگاه كردي بر كاري كه از آن غافل بودم [1] .


پاورقي

[1] تفسير عياشي، بنا به نقل مرحوم محدث قمي منتهي الامال، ج2، ص234.