بازگشت

هدايت گمراهان با آيات الهي


قاسم بن عبدالرحمن به مذهب زيديه گرايش داشت، اما با شنيدن آياتي از قرآن كه امام جواد (عليه السلام) بر وي قرائت كرد، با حقيقت آشنا شده و به امامت امام جواد (عليه السلام) و سائر ائمه اعتقاد پيدا كرد. او در اين مورد مي گويد: من زماني به مذهب زيديه تمايل داشتم تا اينكه به بغداد سفر كردم و مدتي آنجا بودم، در همان ايام روزي در يكي از خيابانهاي بغداد، ديدم مردم با شور و شوق وصف ناپذيري به يك نقطه معلومي متوجه هستند; بعضي مي دوند، بعضي بالاي بلنديها مي روند، بعضي ايستاده و آنجا را تماشا مي كنند. پرسيدم: چه خبر است؟ گفتند: ابن الرضا! (حضرت جواد فرزند امام رضا (عليه السلام)) مي آيد. گفتم: من هم بايد او را ببينم. تا آنكه حضرت جواد (عليه السلام) سوار بر قاطر نمايان شد. من همچنان كه به او خيره شده بودم، پيش خودم گفتم: خداوند گروه اماميه را از رحمت خود دور كند، آنها اعتقاد دارند كه پروردگار متعال، اطاعت اين جوان را بر مردم واجب گردانيده است! همين كه اين انديشه در ذهن من خطور كرد، آن حضرت راهش را به سوي من كج كرد و رو به من كرده، اين آيه را قرائت كرد: «ابشرا منا واحدا نتبعه انا اذا لفي ظلال و سعر» [1] ; [قوم ثمود گفتند:] آيا ما بشري از جنس خود را پيروي كنيم؟ در اين صورت ما در گمراهي و جنون خواهيم بود.»

با شنيدن اين آيه - كه از دل من گواهي مي داد - با خود انديشيدم كه: مثل اينكه او ساحر و پيشگو است كه از انديشه هاي نهاني من خبر مي دهد؟ حضرت جواد (عليه السلام) دوباره مرا خطاب كرده و اين آيه را تلاوت فرمود: «أ القي الذكر عليه من بيننا بل هو كذاب اشر» [2] ; «آيا از ميان ما تنها بر او وحي نازل شده؟! نه، بلكه او آدم بسيار دروغگو و خودپسندي است.»

وقتي كه متوجه شدم حضرت جواد (عليه السلام) واقعا از انديشه هاي قلبي من خبر مي دهد و اين براي افراد عادي ممكن نيست، فهميدم كه او ولي خدا و امام مسلمين است. بعد از آن از مذهب زيديه دست برداشته، اعتقادم به آن بزرگوار كامل شد و به امامت حضرتش اقرار كرده و اعتراف نمودم كه او حجت خدا بر مردم است. [3] .


پاورقي

[1] قمر/24.

[2] همان/25.

[3] كشف الغمه، ج 3، ص 216; معجم رجال الحديث، ج 15، ص 26.