بازگشت

پيراستگي از آلودگي


- كجا مي رويد ؟

- به عيادت.

- عيادت چه كسي ؟

- عبدالله ! شنيده ايم چند روزي است كه به شدت بيمار است . اگر تو هم دوست داري ، بيا ، خوشحال مي شود .

سه نفري به سمت خانه ي مريض به راه افتاديم . در طول مسير بازار تا خانه ي او ، دوستم گفت :

- مي گويند روحيه اش را باخته . اميدي هم به زنده ماندنش نيست !

وقتي بر بالين مريض حاضر شديم ، ابتدا به ديدن من ، هاشم و امام جواد عليه السلام خوشحال شد ، اما بعد گريه كرد . با همان حالت گفت :

- دوستان ! دارم مي ميرم . حلالم كنيد . به قدري از مردن مي ترسم كه حد و حسابي ندارد . چه كنم ؟ ! گفتم :

- خدا نكند ، دشمنانت بميرند ! اين چه حرفي است ؟ !



[ صفحه 63]



هاشم گفت :

- زبانت را گاز بگير مرد ! چرا مثل بچه ها حرف مي زني ؟ مطمئنم كه خوب مي شوي !

امام جواد كه تا آن لحظه ساكت بود ، او را دلداري داد و گفت :

- بنده ي خدا ! ترس تو به خاطر اين است كه نمي داني مرگ چيست !

- وقتي فكرش را مي كنم ديوانه مي شوم . خيلي مي ترسم .

- ببين برادر ! اگر به خاطر چرك و كثافت بدنت ، در معرض بيماري قرار بگيري و بداني كه حمام و شست وشو ، آلودگي ها را از بين مي برد ، به حمام مي روي يا از آن فرار مي كني ؟

- البته كه دوست دارم كثيفي هاي بدنم را بشويم .

- مردن هم براي مؤمن ، درست مثل حمام است . مردن آخرين ايستگاه پيراستگي و مرحله ي نهايي شست وشو ، از آلودگي گناهان است . اگر به سمت مرگ مي روي ، بدان كه غم ها و اندوه هايت پايان مي يابد . پس نترس و خود را ناراحت نكن !

با حرف هاي آرام بخش امام ، چهره اش تغيير كرد . ديگر از اضطراب چند دقيقه پيش خبري نبود و حالت چشم هايش خبر از آرامش مي داد .

به خاطر اين كه مزاحم او و خانواده اش نشويم ، برخاستيم و خداحافظي كرديم . فرداي آن روز باخبر شديم كه عبدالله از دنيا رفته است . [1] .



[ صفحه 64]




پاورقي

[1] معاني الاخبار ، ص 290.