بازگشت

خبر امام جواد در منع حماد بن عيسي


مجلسي در بحارالانوار [1] از كتاب خرايج روايت كرده از احمد بن هلال از امية بن علي عبسي كه گويد من با حماد بن عيسي [2] به حضرت ابي جعفر عليه السلام در مدينه وارد شديم براي اينكه او را وداع نموده و به حج مشرف شويم، امام عليه السلام فرمود امروز از مدينه بيرون نرويد بمانيد تا فردا، عبسي گويد وقتي



[ صفحه 159]



كه ما از خدمتش بيرون آمديم، حماد گفت من از مدينه خارج مي شوم زيرا گه اثاثيه و بار مرا به خارج برده اند من گفتم اما من خواهم ماند، حماد از مدينه آن روز خارج شد و در آن شب رودخانه حركت كرده حماد غرق شد و جسد او را از آب گرفته در سياله بخاك سپردند



[ صفحه 160]



و نيز مجلسي در كتاب بحارالانوار از خرايج نقل كرده كه بكر بن صالح از محمد بن فضيل صيرفي روايت كرده كه گويد من به حضرت ابي جعفر عليه السلام نامه اي نوشتم و در آخر آن سئوال كردم آيا نزد شما سلاح رسول خدا است و فراموش كردم كه نامه را بفرستم امام عليه السلام در جواب احتياجات مرا مرقوم فرموده و در آخر نامه خود مرقوم فرموده سلاح رسول خدا نزد من است و آن در نزد ما مانند تابوت است در بني اسرائيل مي گردد با ما هر جا كه مي گرديم و آن براي هر امامي است رواي گويد من در مكه بودم به خاطرم چيزي گذشت كه آن را جز خدا نمي دانست وقتي كه به مدينه آمدم و به خدمت امام جواد رسيدم نظري به من نموده و فرمود استغفرالله لما اضمرت و لا لله بكر بن صالح گويد: من به محمد گفتم آن چه چيز بود گفت آن را با احدي خبر نخواهم داد

هم او گويد در يكي از دو پاهاي او عرق مدني بيرون آمد و پيش از اينكه آن رگ از پاي من خارج شود من خدمت امام رسيدم به من فرمود به زودي تو دچار دردي خواهي شد پس صبر كن زيرا هر مردي از شيعه ما كه مبتلا گردد و صبر و احتساب كند خداوند براي او اجر هزار شهيد



[ صفحه 161]



مي نويسد پس از آن من سفر كردم در بين راه مردي ضربتي بر پاي من زد و رگ من خارج شد و هميشه تا چند ماه درد مي كشيدم و شاكي بودم تا اينكه در سال آينده حج كرده به خدمت امام عليه السلام رسيدم و عرض كردم خدا مرا فداي تو كند پاي مرا تعويذ فرمائيد و به حضرتش خبر دادم اين است آن عضوي كه مرا به زحمت انداخته و درد مي كند فرمود تو را با كي بر اين نيست پاي ديگرت را كه سالم است به من نشان ده من پاي خود را در برابرش كشيدم و آن را تعويذ فرمود وقتي كه از خدمتش برخاستم با پاي سالم بودم پس از آن به خود مراجعه نمودم دانستم كه آن حضرت مرا از آن درد تعويذ فرموده و خداوند مرا بعد از آن به خود پناه داد و دردي ديگر نديدم [3] .


پاورقي

[1] بحارالانوار نقل از صفحه 109 ج 12.

[2] حماد بن عيسي از رجال معروف شيعه و از ثقات اصحاب است ميرمصطفي تفرشي در نقدالرجال مي نويسد: حماد بن عيسي ابومحمد جهنمي او را موالي و بعضي عربي دانسته اند و اصل او از كوفه و ساكن بصره بوده و گفته اند كه او از امام صادق بيست حديث روايت كرده و در حديث خود ثقه و صدوق است او گويد كه من از حضرت صادق (ع) شنيدم و هميشه در خاطرم شك داخل مي شد تا به اين بيست حديث اكتفا كردم و از براي او است حديث با امام كاظم (ع) در دعاي او به حج و او را كتابي است و محمد بن اسماعيل زعفراني از او روايت كرده و تا زمان حضرت رضا را درك نموده و از او روايت شده كه گويد من بر امام كاظم (ع) وارد شده عرض كردم فدايت شودم از خدا بخواه مرا خانه و زوجه و فرزند و خادمي كرامت و روزي فرمايد و حج هر ساله روزي كند امام به درگاه خدا عرض كرد.

اللهم صل علي محمد و آل محمد و ارزقه دارا و ولدا و زوجة و خادما و الحج خمسين سنة حماد گويد وقتي كه امام (ع) شرط پنجاه حج فرمود من دانستم كه زيادتر از پنجاه حج نخواهم كرد و اكنون چهل و هشت حج نموده ام

اين است خانه من كه خدا به من روزي فرموده اين است زوجه من در پس پرده كه سخن مرا مي شنود و اين است پسر من و اين است خادم من كه خداوند متعال تمام اين ها را به من روزي فرموده و بعد از آن دو حج ديگر نيز به جا آوردم و بعد از پنجاهمين حج باز براي حج حركت كرد و با ابي عباس نوفل قصير همراه شده و وقتي كه به احرام گاه و ميقات رسيد داخل وادي شد كه غسل كند آب رود طغيان نمود و او را غرق كرد نقد الرجال ص 117.

[3] بحارالانوار ح 12 ص 112.