بازگشت

كرامت امام جواد (4)


كليني در اصول كافي و مجلسي در بحارالانوار از عبدالله بن رزين روايت كرده كه گويد من مجاور مدينه (مدينة الرسول صلي الله عليه و اله و سلم) بودم، مي ديدم كه حضرت ابي جعفر عليه السلام هر روزه هنگام زوال به مسجد آمده در صحن فرود مي آيد و به سر قبر رسول خدا (ص) مي رود و سلام مي دهد و به بيت فاطمه سلام الله عليها برگشته نعلين خود را بيرون آورده مي ايستد و نماز مي گذارد، شيطان مرا وسوسه كرده گفتم وقتي كه فرود آمد مي روم از خاك قدمش برمي گيريم و در آن روز انتظار داشتم كه اين كار را انجام دهم، امام عليه السلام هنگام زوال بر حماري سوار بود و به آنجا تشريف آورد و در آنجا كه هر روزه فرود مي آمد فرود نيامده و آمد تا صخره اي كه در باب مسجد است فرود آمد و داخل مسجد شده سلام بر رسول خدا (ص) داد بعد از آن



[ صفحه 157]



آمد به همان جائي كه در آن نماز مي خواند و با نعلين خود نماز خوانده و آن را از پا درنياورد و چند روز به همين ترتيب مي فرمود، من به خودم گفتم اين منظور در اين جا برايم ممكن نشد وليكن مي روم درب حمامي كه آن حضرت مي رود وقتي كه داخل حمام شد از خاكي كه قدم مبارك بر آن نهاده چيزي بر مي گيرم آنگاه از حمامي كه امام عليه السلام در آن تشريف مي برد پرسيدم گفتند آن حمام بقيع است كه مالك آن مردي از بني طلحه است من آن حمام را در نظر گرفته و روزي را كه آن حضرت به حمام مي رفت پرسيده وارد حمام شدم و نزد آن مرد طلحي نشستم با او به صحبت مشغول شدم و انتظار تشريف فرمائي آن حضرت را داشتم طلحي به من گفت اگر قصد حمام داري برخيز داخل شو كه ديگر براي تو بعد از ساعتي ممكن نخواهد شد گفتم براي چه، گفت براي اينكه ابن الرضا قصد آمدن حمام دارد، گفتم ابن الرضا كيست گفت مردي از آل محمد صلي الله عليه و اله و سلم كه داراي ورع و صلاح است، گفتم چرا جايز نيست كه ديگري با او در حمام داخل شود گفت وقتي آمد حمام را براي او خلوت مي كنند ما در اين سخن بوديم كه آن حضرت تشريف آورد و او با غلامانش بود و در پيش روي او غلامي بود كه حصيري در دست داشت و آمد و داخل رخت كن حمام شده حصير را پهن كرد امام به او رسيده سلام داد با حمام خود درب حجره وارد شده و از آنجا به رخت كن حمام داخل شده و روي حصير فرود آمد من به طلحي گفتم، اين است آن كسي كه تو او را به صلاح و ورع وصف نمودي گفت بلي اين همان است وليكن قسم به خدا كه من تا امروز او را به اين احوال نديدم من به خودم گفتم اين از عملي است كه من جنايت كرده و مرتكب



[ صفحه 158]



آن شده ام باز گفتم منتظر خواهم شد تا اينكه بيرون بيايد شايد من به مقصود خود برسم وقتي كه بيرون آمد و لباس پوشيد حمار خود را خواسته و داخل رخت كن نموده از روي حصير سوار شده و بيرون آمد من به خودم گفتم به خدا قسم من او را اذيت كردم و ديگر ادامه نمي دهم اين عمل خود را و عزم من بر آن قطعي شد وليكن باز همان روز هنگام زوال سواره بر حمار خود آمد و در همانجا كه در ضمن به مسجد ورود مي فرمود فرود آمده داخل مسجد شد و بر رسول خدا سلام داده و رفت به بيت فاطمه در آنجا كه نماز مي خواند ايستاده نعلين خود را از پا درآورده و به نماز مشغول شد.

اين روايت معلوم مي كند كه امام عليه السلام عالم به سرائر و ضمائر است ودر اين خصوص منظوري داشتم، مرحوم مجلسي در پايان حديث مي نويسد: نسبت وسوسه دادن به شيطان از راوي براي اين بوده كه يا آن را به واسطه راضي نبودن امام يا از راه تقيه يا اينكه اين منظور او از مندرتات نبوده يا از براي اظهار حال بوده و تعجب او از آمدن به روي حصير به حالت سواري است كه آن را جزء تكبر شمرده و منظور آن حضرت را نفهميده.