بازگشت

كرامت امام جواد (2)


يوسف بن سخت از صالح بن عطيه اصم روايت كرده كه گويد: پيش از اينكه امام جواد (ع) به بغداد تشريف فرما شود من عازم حج شده و به خدمت آن حضرت رسيده از تنهائي خودم شكايت كردم به من فرمود تو از حرم خارج نمي شوي تا اينكه كنيزي خريداري كني كه از آن پسري تو را روزي شود من عرض كردم فدايت شوم اگر ديدي اشاره به من فرما فرمود بلي تو برو و خود را عرضه بدار وقتي كه پسنديدي به من اعلام كن من چنين كردم، امام فرمود برو تو نزديك صاحب كنيز باش تا من به تو برسم. من به جانب دكان برده فروش رفتم امام عليه السلام هم تشريف آورد نگاهي به آن كرده و رفت من به خدمتش رفته



[ صفحه 154]



به من فرمود من آن را ديدم و او را عمري كوتاه است فرداي آن روز من نزد صاحب كنيز رفتم گفت اين كنيزي است تب دار و عرض آن ممكن نيست باز براي روز ديگر رفتم و از آن كنيز پرسيدم گفتم من او را ديروز دفن كردم؛

پس از آن من به خدمت امام جواد عليه السلام رسيده تفصيل را به عرض رسانيدم و بعد از آن كنيزي ديگر خريده و خداي متعال از آن كنيز پسرم محمد را به من اعطا فرمود.

مجلسي در بحارالانوار [1] از كتاب خرايج راوندي از ابوسليمان از صالح بن داود يعقوبي روايت كرده كه گويد:

وقتي كه براي استقبال مأمون به طرف شام رو آورديم حضرت ابي جعفر عليه السلام امر فرمود كه دم مركب سواريش را گره بزنند و و اين در يك روز خيلي گرم تابستان بود كه آب يافت نمي شد، بعضي از همراهان ما گفتند در اين موقع گره زدن دم مركوب معمول نيست چيزي نگذشت كه ما از راه طي نموديم و راه را گم كرده به جائي رسيديم كه گل و لجن زياد بود و تمام لباس و محصولات ما كثيف و تباه شده و ليكن به آن حضرت صدمه و آسيبي نرسيد.

باز هم در دنبال اين خبر [2] كه حضرت ابوجعفر روزي در راه به ما فرمود كه شما به زودي راه را در فلان مكان گم مي كنيد و خود را در



[ صفحه 155]



فلان جا بعد از اينكه فلان مقدار از شب گذشته خواهيد ديد ما به خودمان گفتيم او از كجا مي داند در صورتي كه به اين راه نرفته و طريق شام را نديده ولي پيش آمد همان طور شد كه فرمود.


پاورقي

[1] بحارالانوار ص 109 ج 12 نقل از خرايج.

[2] بحارالانوار در ص 109 نقل از خرايج.