بازگشت

كرامت امام جواد (5)


اربلي در كتاب كشف الغمه از دلائل راوندي روايت كرده:

محمد بن ميمون گويد من با حضرت علي بن موسي الرضا در مكه بودم پيش از آنكه حضرت به خراسان تشريف فرما شود و به حضرتش عرض كردم كه قصد مدينه دارم به من نامه اي به ابي جعفر مرقوم فرمائيد

امام عليه السلام تبسمي نموده نامه را نوشت و من با خودم به مدينه بردم و آن اثنا از ديدگان محروم بوده و باصره ام از بين رفته بود وقتي به مدينه رسيدم براي تشرف رفتم خادم با ابوجعفر عليه السلام بيرون آمد من نامه را دادم به موفق خادم فرمود نامه را باز كن او نامه را در برابر حضرت باز نموده نظري در آن نامه برد و آنگاه به من روي نموده فرمود يا محمد حال ديدگان تو چگونه است من عرض كردم يابن رسول الله چشمان من عليل شده و نابينا گرديده چنانكه مي بيني دست مبارك را دراز كرده و بر چشم من ماليد بينش و ديد چشمان من ديگر به اراده گرديده و بهتر از اول شد پس از آن من دست مباركش را بوسيده و از خدمتش جدا شدم در حالتي كه بصير و بينا گرديدم

و نيز صاحب كشف الغمه مي نويسد قسم بن محسن گويد من ما بين مكه و مدينه بودم اعرابي ضعيف الحال از پيش من گذشت و از من چيزي خواست من به حال او ترحم نموده گرده ناني درآورده به او دادم وقتي كه از پيش من رفت باد شديد وزيدن گرفت و عمامه مرا از سرم ربود و نديدم كه آن را كجا برد و چه شد؟

وقتي كه به مدينه وارد شدم خدمت حضرت ابي جعفر بن الرضا عليه السلام



[ صفحه 144]



مشرف شدم به من فرمود يا قاسم عمامه ات بين راه از دستت رفت عرض كردم بلي، امام فرمود اي غلام برو عمامه او را بياور غلام رفت و عمامه مرا به عين آورد، من عرض كردم يابن رسول الله چگونه اين عمامه به خدمت شما آمده فرمود تو به اعرابي تصدق دادي خداوند از تو قبول نموده و عمامه ات را به تو برگردانيد: ان الله لا يضيع اجر المحسنين