بازگشت

خبر اباصلت هروي در باب مدفن امام هشتم و حضور امام جواد در خراسان


شيخ صدوق در امالي و در كتاب عيون [1] اخبار الرضا از اباصلت هروي روايت كرده مجلسي نيز در بحارالانوار [2] از دو كتاب صدوق نقل نموده و عده از روات خبر را نام برده و در كشف الغمه [3] هم اين خبر را از شيخ مفيد نقل كرده اينك كه ذكري از كرامات و جلالت مقام امام جواد عليه السلام به ميان آمده خبر مذكور را كه مورد توجه و نظر علماي بزرگ واقع شده در اينجا به شرح آن مبادرت نمود

اباصلت هروي گويد من در خدمت حضرت ابي الحسن (علي بن موسي الرضا عليه السلام) ايستاده بودم به من فرمود يا اباصلت داخل قبه اي شو كه در آن قبر هارون است و قبضه اي خاك از چهار طرف آن براي من بياور، من رفتم و خاك را آوردم و چون به خدمتش گذاشتم به من فرمود از آن خاك كه از طرف در برداشتي به من بده من از آن خاك دادم گرفته بوئيد و به زمين گزارد پس از آن فرمود به زودي براي من در اينجا قبر خواهند كند و در آن حين سنگي سخت آشكار خواهد شد كه اگر تمامي كلنگ داران خراسان گرد آيند نتوانند آن را از جا درآورند پس از آن فرمود از آن خاك كه از پائين پا برداشتي و از آنكه از طرف سرگرفتي به من بده كه آن جزء تربت من است سپس خاك طرف قبله قبر هارون را خواسته بوئيد و فرمود اين است خاك قبر من بزودي در اينجا براي من حفره اي مي كنند تو به آنها دستور بده تا هفت درجه حفر كنند و براي من ضريحي دستور بده كه لحد مرا در حدود دو ذراع و يك شبر قرار دهند



[ صفحه 125]



كه خداي متعال به زودي به آنطور كه خواهد آن را وسعت مي دهد و وقتي كه چنين كردند تو در طرف راس من رطوبتي مي بيني آنگاه متكلم به كلامي شو كه من تو را ياد مي دهم كه در اين بين آب جوشيده بالا مي آيد و لحد را پر مي كند و تو در آن ماهيان كوچكي خواهي ديد بعد از آن ماهي بزرگ پيدا مي شود كه ماهيان ريز را بر مي چيند و از ديده پنهان مي شود و چون غائب شد تو دست خودت را به آب بگذار و باز به كلامي كه من تو را ياد مي دهم تكلم كن كه آب به زمين فرو رود و اين اعمال را جز در حضور مامون بجا مياور

پس از آن فرمود اي اباصلت فردا صبح من بر اين شخص فاجر وارد مي شوم و چون ديدي با سر مكشوف خارج شدم با من سخن بگو و اگر ديدي سر خود را پوشانيده ام با من سخن مگو

اباصلت گويد فردا صبح آن حضرت لباس پوشيد و در محراب خود نشسته انتظار مي كشيد در اين بين غلام مأمون وارد شد و عرض كرد اميرالمؤمنين را اجابت فرمائيد حضرت ردا پوشيده و نعلين به پا نموده برخاست و روانه شد من هم در خدمتش بودم تا بر مامون ورود فرمود در آن وقت در برابر مامون طبقي از انگور و طبق هائي هم از ميوه هاي مختلف بود و خوشه از انگور كه بعضي از آن خورده شده بود مامون در دست داشت وقتي كه حضرت رضا عليه السلام را ديد از جاي جسته با آن حضرت معانقه نمود و ما بين دوشان او را بوسيده و حضرت را پهلوي خود نشانيد آنگاه خوشه انگور را به دست او داده و عرض كرد يابن رسول الله من انگوري بهتر از اين نديدم حضرت رضا عليه السلام فرمود بسا انگور خوب در بهشت است، مامون گفت از آن بخوريد، حضرت فرمود مرا از خوردن معذور دار مأمون عرض كرد از خوردن آن ناچاري



[ صفحه 126]



و چه چيز مانع تو است از آن شايد كه مرا درباره آن متهم مي شماري پس خودش از آن چند حبه خورده و باقي را به دست آن حضرت داد و از آن سه حبه خورده باقي را انداخت و از جا برخواست، مامون عرض كرد به كجا مي روي؟ فرمود به همان جا كه مرا روانه كردي اباصلت گويد ديدم امام عليه السلام بيرون آمد در حالتي كه سر مبارك خود را پوشانيده بود من به حضرتش عرضي ننمودم تا وارد منزل شد و امر فرمود در را ببندند من در را بستم امام عليه السلام بر بستر خود خوابيد من فوري مكث كرده در فضاي خانه به حالت غم و اندوه ايستاده بودم در اين اثنا ديدم جواني نيكو رو و پيچيده مو شبيه به حضرت رضا (ع) داخل شد من پيش رفته به او عرض كردم از كجا وارد شدي در صورتيكه در بسته بود فرمود آن كسي كه دراين وقت مرا از مدينه به اينجا آورد هم مرا داخل اين خانه نمود در حالتي كه در بسته بود من عرض كردم شما كيستيد فرمود: انا حجةالله يا اباالصلت انا محمد بن علي پس از آن نزد پدر بزرگوارش رفت و داخل حجره شده امر فرمود كه من هم با او داخل شوم وقتي كه حضرت رضا عليه السلام او را ديد از جا برخاسته دست به گردن او درآورد و او را به سينه چسبانيد و بين دو چشمان او را بوسيده و به جانب بستر خود برد، حضرت محمد بن علي خود را بر روي او انداخته حضرتش را مي بوسيد امام به او اسراري را مي فرمود كه من نفهميدم و بر دو لب حضرت رضا عليه السلام كفي بسيار سفيد را ديدم كه از برف سفيدتر و ابوجعفر آن كف را به زبان خود ليسيد پس از آن دست خود را ما بين جامه و سينه او داخل



[ صفحه 127]



نموده و از آن چيزي شبيه به گنجشك درآورده و ابوجعفر آن را بلعيد و حضرت رضا عليه السلام از دنيا گذشت و به بهشت جاودان خراميد

آنگاه ابوجعفر عليه السلام به من فرمود يااباصلت ظرف شست و شو را با آب از خزانه بياور من عرض كردم در خزانه ظرفي نيست و آبي وجود ندارد، فرمود برو آنچه را كه من به تو امر مي كنم بياور من داخل خزانه شدم ديدم در آنجا ظرفي از براي شست و شو موجود است من آن را بيرون آوردم و دامن جامه ام را به كمر زدم كه بدن شريف را با او غسل بدهم به من فرمود يا اباصلت به كنار برو زيرا كه از براي من كسي جز تو هست كه مرا در اين امر كمك و ياري مي كند سپس او را غسل داده به من فرمود داخل خزانه شو بقچه اي را كه در آن كفن و حنوط است بياور من در درون خزانه شدم در آنجا بقچه اي ديدم كه هرگز نديده بودم آن را برداشته و به حضورش آوردم و آن بدن مبارك را كفن كرده و نماز بر آن خواند آنگاه به من فرمود برو تابوت بياور من عرض كردم مي روم نزد نجار تا تابوت بسازد فرمود برخيز برو و در خزانه تابوت است من به خزانه رفته در آنجا تابوتي ديدم كه هرگز نديده بودم و آن را به خدمتش حاضر نمودم پس بدن حضرت رضا (ع) را بعد از نماز در تابوت گذاشته و قدمهاي مباركش را جفت كرده و دو ركعت نماز گذارد، هنوز فارغ نشده بود كه سقف شكافته شد و تابوت از آن بيرون رفته و گذشت من عرض كردم يابن رسول الله مامون مي آيد و از ما رضا عليه السلام را مطالبه مي كند پس ما چه بكنيم، فرمود يا اباصلت ساكت باش كه او به زودي برمي گردد نيست پيغمبري در مشرق بميرد و وصي او در مغرب باشد مگر اينكه خداي متعال جمع مي كند بين او ارواح اجساد ايشان، اباصلت



[ صفحه 128]



گويد هنوز حديث تمام نشده بود كه ديدم سقف شكافته شد و تابوت فرود آمد، آن حضرت (ع) از جا برخاسته بدن شريف رضا عليه السلام را از تابوت درآورده روي بستر خود گذارد گويا كه او را غسل نداده و كفن نكرده اند، پس از آن به من فرمود يا اباصلت برخيز در را از براي مأمون باز كن من از جا برخاستم در را باز نمودم ديدم مامون با غلامانش در سرا حاضرند آنگاه مامون با گريه و زاري و حزن و اندوه وارد شده گريبان پاره كرد لطمه به صورت خود ميزد و مي گفت يا سيداه فجعت بك يا سيدي سپس داخل شده و بالاي سر آن حضرت نشست و امر داد به تجهيز آن مظلوم و گفت تا قبر حفر كردند و همان جا را كه فرموده بود حفر نمودند و تمام علاماتي كه حضرت رضا عليه السلام وصف فرموده آشكار گرديد آنگاه يكي از جلساي مامون به او گفت، آيا تو عقيده نداري كه او امام است مامون گفت بلي جز او پيشوا و مقدم مردم نخواهد بود پس از آن امر كرد در جهت قبلي قبر را كندند من به مامون گفتم به من دستور فرموده كه براي او هفت درجه قبري را حفر كنند و ضريحي از براي او بشكافند، مامون هر چه دستور داده چنان كنيد جز ضريح وليكن قبر را حفر كرده و لحد بسازيد و آنگاه كه رطوبت قبر و ماهيان و غير آن را ديد مامون گفت هميشه رضا (ع) بما عجايب و امرهاي شگفت آور را در حيات خود نشان مي داد و اكنون هم بعد از وفاتش نيز از آنها به ما مي نماياند.

وزير مامون به او گفت مي داني رضا (ع) به تو چه خبري مي دهد مامون گفت نه! وزير گفت او به تو خبر مي دهد كه اي بني عباس دولت و سلطنت شما اكثريت و طول مدتي كه داريد مانند اين ماهيان ريزه است



[ صفحه 129]



تا اينكه مدت شما به سر آيد و آثار شما از بين برود و دولت شما منقرص كرد و خدا بر شما مردي از ما را مسلط نمايد و شما را از آخرتان فنا و نابود سازد مامون گفت راست گفتي،

پس از آن مامون رو به من كرده گفت يا اباصلت [4] به من آن كلامي كه او به تو تعليم داد تعليم كن من گفتم به خدا قسم كه من آن كلام را در



[ صفحه 130]



اين ساعت فراموش كرده ام در صورتي كه راست مي گفتم آنگاه مامون امر به حبس من داد و يه كشب را بيداري كشيد خدا را به دعائي كه در آن محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم وارد شده را ياد كردم خوانده و از يكسال كه در حبس ماندم خداي متعال را به حق ايشان درخواست نمودم تا فرجي از براي من برساند هنوز دعاي من تمام نشده بود كه ديدم حضرت ابوجعفر محمد بن علي عليه السلام بر من وارد شده و به من فرمود يااباصلت، سينه تو تنگ شد عرض كردم آري قسم به خدا، فرمود از جا برخيز و مرا بيرون آورده دست بر قيد و



[ صفحه 131]



بندي زد كه بر من بود و آن را باز فرمود و دست مرا گرفته از خانه كه در آن بودم بيرون بود پاسبانان و غلامان مرا مي ديدند و قدرت سخن گفتن نداشتند من از در زندان درآمده به من فرمود برو به امان خدا كه ديگر نه تو به آنها مي رسي و نه آنها به تو دست رس خواهند يافت،

اباصلت گويد تا اين وقت من ديگر مأمون را ملاقات ننمودم،

اين گونه كرامات و بزگواري و امور خارق العاده از امام حجت خدا عجيب نيست و نه تنها از امام جواد عليه السلام اين چنين امر معجز آثار



[ صفحه 132]



آشكار شده بلكه از پدران بزرگوار و اولاد و احفاد عالي مقامش نيز از اين معجزات و كرامات در اخبار و آثار بسيار است بلكه از مؤمنان با اخلاص و نزديكان و مقربان از بندگان خدا كه به اين بزرگواران رابطه و اتصال دارند از اين قبيل كرامات به بركت وجود مقدس ايشان مشاهده شده است آري: كار پاكان را قياس از خود مگير» براي آن كس كه معرفت كامل در حق امام دارد قبول و تصديق اين چنين كرامات و معجزات هيچگونه ترديدي نخواهد داشت و بي خبران و دوران از ايشان را معجزات پيغمبران هم جز انكار چيزي نبود


پاورقي

[1] عيون اخبارالرضا ص 352.

[2] بحارالانوار مجلسي ص 88 ج 12.

[3] كشف الغمه ص 277.

[4] در تاريخ بغداد مي نويسد (ج 11 ص 46) او عبدالسلام بن سليمان بن ايوب بن ميسره مولي عبدالرحمن بي سمره قرشي است كه در طلب حديث به بصره و كوفه و حجاز و يمن و بغداد در رفته، در تهذيب التهذيب ج 6 ص 319 است كه اباصلت ساكن نيشابور بوده و خدمت حضرت علي بن موسي الرضا (ع) رسيد و ملازمت آن جناب اختيار كرده و مردي متمول بود مشايخ را اكرام و احترام مي نمود و آنها براي او حديث روايت مي كردند و از جمله روايتي كه از آنها شنيده و روايت كرده حديثي است كه راوي آن غير واحد است و اغلب روات نقل نموده و آن حديث صحيح انا مدينةالعلم و علي بابها است اباصلت كسي است كه مي گفت كلب للعلوية خير من بني اميه جميعا يعني سگي كه منتسب به خاندان علي باشد بهتر از تمامي بني اميه است به او گفتند نه اين است كه عثمان در ميان ايشان است گفت و فيهم عثمان يعني آري عثمان هم در ميان ايشان است و از جمله ايشان است.

اباصلت را به واسطه شدت تشيع و دوستي و ارادتي كه به اهل بيت اطهار داشته بعضي از عامه در احاديث او طعن و قدح نموده اند چنانكه داب و خوي آنها با اهل حق است و براي او گناهي جز دوستي با اميرالمؤمنين و اولاد معصومين او صلوات الله عليهم اجمعين نمي دانند ابن عبدي در تهذيب التهذيب مي گويند كه از او منكراتي در فضل اهل بيت رسيده كه متهم در آن است ابوزرعه هم كسي را كه او حديث مي كند رد كرده نسائي او را موثق نمي داند سمعاني مي گويد اباصلت در راس مذهب رافضه است دار قطني و عقيلي تصريح مي كنند كه او را رافضي خبيث است و هرچه را كه اين خصمان و اعدادي دين خواسته اند از قدر اين ولي خدا و صاحب سه امام هشتم حضرت علي بن موسي الرضا بكاهند روزگار در اين ستم و بيداد با آنها موافقت ننموده و خداوند كلمه حق را آشكار كرده و دعوت باطل را به قهقرا برده و حقيقت را بر زبان منحرفين از ائمه دين جاري كرده تا اينكه حجت بر آنها ثابت و مدلل گردد مثلا ابن حجر از ابن معين حكايت كرده كه اباصلت مردي صدوق ثقه است ولي او متشيع بوده در تقريب التهذيب است كه صدوق است ولي منكراتي دارد كه شيعه بود و خطيب بغداد در صدق و وثاقت او طعني نزده و او را عيبي نگرفته

الحافظ الخزرجي در خلاصه تذهيب الكمال ص 201 و در ميزان الاعتدال ذهبي مي نويسد كه اباصلت مردي صالح بوده وليكن شيعي مذهب است در تاريخ بغداد خطيب است ج 11 ص 46 كه صاحب تنگدستي و فقر بوده و از آحاد معدوده در زهد و تقوي است و در زمان مامون به مرو آمده مورد اكرام و مرحمت مامون شده و بين او و بشر مريسي را با هم جمع كرده و اباصلت بر او و بر اهلش اهواء مرجئه وجهيمه و زنادقه و قدريه غالب آمده و او اصحاب پيغمبر (ص) را جز به خوبي ياد نمي كرده وليكن نزد او حديث هائي در مثالب و مطاعن است

اما علماي اماميه محققين از ايشان از اين ظاهره نترسيده شهيد ثاني درخواستي خودش بر خلاصه مي نويسد كه اباصلت مردي بوده با عامه مخالطت مي نمود و اخبار آنها را روايت مي كرد و از اين جهت امر او بر شيخ رحمةالله عليه مشتبه شده و او را رجال عامه و علامه شمرده، هم در قسمت دوم از خلاصه از او تبعيت كرده مانند ابن اسحق صاحب سيرت و اعمش و ديگران و در اذعان به وثاقت و شيعه گي او ابوعمر كشي و سيد بن طاوس و سيد مصطفي تفرشي و مجلسي تباعد و استعباد ننموده اند وحيد بهبهاني گويد اخبار صادره از عيون و امالي صريح است در اينكه اباصلت از خواص شيعه بوده و در عيون الرجال سيد حسن صدر است كه اباصلت از خواص شيعه بوده و در رجالش ابي علي حائري است كه ابن شهرآشوب مي گويد اعتقاد من بر اين است كه اباصلت امامي المذهب است شيخ الطائفه شيخ محمد طه نجفي در قسم الثقات از اتقان المقال مي نويسد احمد بن سعيد رازي حكايت مي كند كه در حديث ثقه و طرف اعتماد مامون بود وليكن او دوست دار آل رسول به شمار مي رفت و دين و مذهبش بر اين بوده و گويد



هذه من سهامهم احداها

و علي هذه فقس ماسواها



شيخ عبدالله مامقاني در تتقيح المقال خود مي نويسد او صاحب سر حضرت رضا (ع) و از خواص امام بوده و اخباري را كه دليل بر امامي بودن او است وارد كرده حسن اعتقاد او به ائمه دين دارد مي نويسد وفات اباصلت به طوري كه در خلاصه تذهيب الكمال ص 30 است سال 226 بوده و قيراد در نزديكي مشهدالرضا و داراي قبه و بقعه مجلل و متبرك است و در دروازه ري شهر قم هم محلي را به او نسبت مي دهند.