بازگشت

ايضا در كرامت امام جواد


شيخ كليني رضوان الله عليه در كتاب اصول كافي و در كشف الغمه و بحار از احمد بن ادريس از محمد بن حسال از علي بن خالد [1] روايت كرده و علي بن خالد ابتدا زيدي



[ صفحه 121]



مذهب بوده كه گويد من در عسكر (سامرا) بودم به من خبر رسيد كه در آنجا مردي محبوس و زنداني است كه آن را به قيد و بند از ناحيه ي شام آورده اند و گفتند كه خبري به خود بسته و تنبأ مي نمايد علي بن خالد گويد من به دروازه رفته و به دربانها چيزي دادم تا اينكه نزد او رسيدم او را مردي ديدم صاحب فهم و عقل و به او گفتم گزارش تو چيست، گفت من مردي از اهل شام بودم و در محلي كه آنجا را محل نصب راس الحسين عليه السلام مي گويند به عبادت مي گذراندم شبي در آنجا كه من روي به محراب آورده و مشغول ذكر خدا بودم شخصي را در برابر خود ديدم كه به من فرمود، از جا برخيز و با ما بيا من برخاستم و همينطور كه با او بودم خود را در مسجد كوفه ديدم به من فرمود اين مسجد را مي شناسي؟ عرض كردم بلي، اين مسجد كوفه است او در آنجا نماز گذارد من هم نماز گذاردم پس به همان حال كه با او بودم خود را در مسجد الرسول به مدينه ديدم او بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم داد من هم سلام دادم، او نماز گذارد من هم با او نماز گذاردم و بر رسول خدا صلوات فرستاد و باز من به همان حالت كه با او بودم خود را در مكه ديدم و همه جا با او بودم تا مناسك خود را بجا آورد و من هم با او مناسك خودم را بجا آوردم پس به همين حال كه با او بودم ناگهان خود را در محلي كه اول در شام بودم و عبادت مي نمودم مشاهده كردم و آن شخص روانه شده و رفت و موسم حج در سال آينده نيز چنين پيش آمدي براي من شد و اين شخص همان كارهائي را با من كرد كه در سال اول نمود و آنگاه كه من از مناسك خود فارغ شدم مرا وارد شام كرد خواست كه از من جدا شود من به حضرتش عرض نمودم تو را به حق آن كسي كه چنين قدرتي را به تو داده كه من آن را از حضرتت



[ صفحه 122]



مشاهده نمودم مرا خبر ده كه تو كيستي آن شخص سر به زير آورده پس از آن نظر به من كرده و فرمود انا محمد بن علي بن موسي عليه السلام

آن مرد گفت و بعد از آن اين خبر منتشر شد تا اينكه منتهي به محمد بن عبدالملك زيات شد او كسي را فرستاد مرا دستگير نمودند و به زنجير آهنين مغلول كرده به عراق آوردند، راوي گويد من به او گفتم سرگذشت خودت را به محمد بن عبدالملك گزارش ده او گفت چه كسي اين خبر را به او مي رساند من كاغذ و دواتي براي او حاضر كرده او از خبر خود چيزي نوشته و تفصيل احوال خود را در آن شرح داد، محمد بن عبدالملك در زير گزارش او نوشت بگو تا آن كس كه تو را از شام بيرون برده در شبي به كوفه و از كوفه به مدينه به مكه رسانده و از مكه به شام برگردانده اكنون هم تو را از حبس و زندان بيرون برد.

علي گويد مرا از اين احوال غم و اندوه دست داد و به حال او رقت كرده و گفتم صبر كن تا خدا براي تو فرجي برساند.

بامداد فردا ديدم افراد نظامي و رئيس شهرباني و زندانبان و مردمي زياد در جستجوي او هستند من پرسيدم چه خبر است گفتند آن شخص زنداني را كه ديروز از شام آوردند و خبرهائي به خود بسته بود ديشب مفقود شده و معلوم نيست كه در محبس آيا او را زمين به خود فروكشيده يا پرنده از هوا آمده او را برده.

مجلسي نيز در آخر مي نويسد كه علي بن خالد ابتدا زيدي و بعدها قائل به امامت گرديده و اعتقادي نيكو پيدا نموده.



[ صفحه 123]




پاورقي

[1] علي بن خالد ابتدا زيدي بوده و بعد قائل به امامت گرديده و داراي اعتقاد نيكو شده از براي امري كه از كرامات حضرت ابي جعفر ثاني عليه السلام مشاهده نموده نقل از مفيد در ارشاد (نقدالرجال مير مصطفي تفرشي ص 234).