بازگشت

قصيده در مديحه و رثاي حضرت جوادالائمه اثر انديشه مؤلف اين كتاب




زهي جمال مبارك كه از طريق كمال

فزون ز مهر منيرش تجلي است و جلال



يگانه گوهر درياي دانش و حكمت

بحار جود و عطايا و كعبه آمال



به خلق وخوي محمد به علم و فضل علي

حسن زحلم و حسيني و راست خوي و خصال



جواد در كف او سيم و زر بسي بي قدر

جلال را به مثل مظهري ز رب تعال



امام مفترض الطاعه جانشين رضا

خداي را بپرستش يكي گزيده مثال



همين بسست فضيلت كه در حداثت من

شكست خصم بد انديش را ز حسن مقال



مگر نبود كه يحيي بن اكثم از ره علم

گشود در بر او بابها ز روي سؤال



تمام حل قضايا نمود بي توفير

از او نماند دگر بهر خصم راه مجال



چنان بحل كلام او ز مدعي پرداخت

كه عجز خصم مدلل شدش ز استدلال



نه او است وارث علم محمد محمود

نه اوست هادي دين و مسلم از افضال



هر آنكه پيرو او شد گرفت راه نجات

رسيد تابع او بر سعادت و افبال



بهشت سالگي آن سان جواب نغز و لطيف

براي مامون فرمود از طريق كمال



هم از جلالت و فرزانگي چنان فهماند

كه نيست بيم ورا جز ز قادر متعال



به خصم بهت از جواب نغزش داد

كه يافت وضع پريشاني از تغير حال



به اعتراف جلالش گشود لب پس از آن

هم از مراتب فضلش نمود استقبال



اگر صفاي دل و نور معرفت خواهي

بجو زپرتو نور رخش بدين منوال



بهار عمر چو بربست رخت از اين عالم

دل از غمش شده لبريز خون و مالامال



ز ظلم معتصم دون جواد شد مسموم

همان لعين كه بدي پيشواي اهل ضلال



از او نماند در اين دهر غير بدنامي

هماره لعن مفصل بوي نه با اجمال



جواد را ز خدا جاه و مرتبت باقي

به قبه اش نگر وآن همه جلال و جمال





[ صفحه 114]





سحاب فيض زيارت تو را چه گشت نصيب

سپاس و شكر كن از فضل حق در آن احوال