بازگشت

در تصميم معتصم عباسي به قتل امام جواد


معتصم از گفته هاي سعايت كاري و خصومت آميز آن نانجيب لئيم از خواب غفلت بيدار و براي پيروي از شيطنت آن بد شعار هشيار گرديده متغيرالاحوال شده و رنگ از روي او پريده و از براي وي با اين نصيحت ابليسي و مكر و تلبيس جزاي خير خواست و تصميم گرفت كه به قتل امام جواد عليه السلام اقدام كند تا از غائله و حوادثي كه قاضي ابن ابي داود ناپاك زاده بر او از راه نصيحت القا نموده بود خيال خود را راحت كند بنابراين منظوري را كه داشت با جعفر پسر مامون به ميان گذاشت چون كه انحراف و عداوت جعفر را با حضرت ابي جعفر جواد اطلاع داشت و آن خبيث نيز همواره با معتصم در بدگوئي و سعايت سخن رانده و كينه دروني خود را به او اظهار مي نمود و وجود آن حضرت را باعث شكست كار و نقص اساس دولت و بازگشت امر به خاندان ابيطالب مي دانست و از اين سخنان خصمانه معتصم را براي قتل امام مظلوم تحريك مي نمود و با اين مقدمات آن دو نانجيب راي خود را يكي كرده و در صدد برآمدند



[ صفحه 105]



كه به وسيله ام الفضل زوجه آن حضرت (خواهر جعفر و دختر برادر معتصم) امام معصوم را مسموم سازند و بدين نكته هم مسبوق بودند كه آن ملعونه را نيز با حضرت كدورت و دلتنگي از جهت تفضيل و برتري دادن والده محترمه امام هادي عليه السلام بر او در ميان است و او را چون فرزندي از امام جواد نبود همواره با آن بزرگوار طريق ناسازگاري و مخالفت را درباره مسموم كردن امام عليه السلام راهنمائي نمود و چنانكه نوشته اند دستمالي زهر آلوده را به امام عليه السلام در موقع لزوم داده و امام را با آن مسموم گردانيد و به وسيله آن زهر در بدن مباركش سرايت كرده و اين مسموميت موجب شهادت وفات آن مظلوم گرديد،

بعضي مي نويسد: پس از اينكه ام الفضل كار خود را ساخت از كرده خود نادم شده و بر اين عمل شنيع كه از وي سر زده بود بناي شيون و گريه و زاري را گذاشت، امام عليه السلام فرمود سبب گريه ات چيست بعد از اينكه كار خود را ساختي، اما بدان به خدا قسم كه به زودي خدا تو را به فقري چاره ناپذير و دردي بي درمان دچار كند كه خلاصي از آن نداشته باشي و طولي نكشيد كه بدنش ناسور شده و گرفتار مرضي چاره ناپذير گرديد كه براي علاج آن هرچه را كه داشت مصرف نمود و به جائي نرسيد و عاقبت به حال ذلت و بيچارگي افتاده و به خواري و خفت بود تا به درك واصل گرديد [1] .

درباره مسموميت حضرت جواد عليه السلام اقوال اهل خبر و آثار مختلف است بعضي مي نويسند كه آن جناب را با انگور رازقي مسموم نمودند،



[ صفحه 106]



مرحوم سيد هاشم بحراني در مدينة المعاجز [2] معترض است كه در غذاي آن حضرت سم ريخته و او را با غذاي مسموم به شهادت رسانيدند.

در مناقب ابن شهر آشوب [3] است كه معتصم شربت ترشي كه در آن يخ ريخته بود به حضرتش جبراً نوشانيده و آن حالت وفات نمود در كتاب وفات امام الجواد اين ابيات در مرثيه آن حضرت مسطور است [4] .



تعسا و بؤسا لابنه المامون

من عدوها لحقدهما المكنون



فانها سرابيه الغادر

مشتقه من اسوء المصادر



فكم سعت الي ابيها الخائن

به لما فيه من الضغائن



حتي اذا تم لها الشقاء

اتت بما اسو به الفضاء



ويل لهما مما حنت يداها

و في شقاها تبعت اباها



بل هي اشقي منه اذما عرفت

حق وليها و لابه وفت



ولا تحنت علي شبابه

و لا تعطفت علي اغترابه



يعني دور باد از رحمت خداوند و بدبختي و ذلت باد از براي دختر مامون بواسطه مكر و كينه دروني و نهاني كه داشت زيرا كه او نمونه و سري از پدر ستم پيشه و مكار خود بود و از بدترين مصدر اشتقاق داشت كه ذات او خراب و فطرتش ناپاك و پليد بود.

چه بسا كه او پيش پدر خيانت پيشه اش از آن حضرت سعايت نموده و كينه هاي دروني خودش را به او اظهار كرد تا اينكه شقاوت او را به حد كمال رسانيد و كاري كرد كه فضاي هوا را به آن تيره و تاريك گردانيد واي بر آن



[ صفحه 107]



زن و از آن جنايتي كه بدست او صورت گرفت و در شقاوت و بي رحمي از پدرش پيروي و تبعيت نمود بلكه آن ملعونه شقاوت خود را بالاتر از وي برده حق ولي و اختياردار خود را نشناخته درباره او بي وفائي به خرج داد و ترحمي به جواني و ناكامي آن امام مظلوم ننموده و توجهي به غريبي و بي كسي او در آن حالت نكرد


پاورقي

[1] اثبات الوصيه ص 190 دلائل الامامه 209 - عيون المعجزات ص 118 نقل از وفات امام الجواد ص 48.

[2] مدينة المعاجز ص 536.

[3] مناقب ج 3 ص 430.

[4] وفات امام الجواد ص 69.