بازگشت

بعد از ازدواج امام جواد


طبري در تاريخ خود مي نويسد [1] بعد از مجلس جشن و ازدواج امام جواد عليه السلام ام الفضل را در منزل احمد بن يوسف بن صبيح رئيس ديوان رسائل مامون كه در كنار دجله بود جاي دادند و در آن خانه بودند تا موسم حج فرا رسيد در آن وقت امام عليه السلام با خانواده به مكه و از آنجا به مدينه مسافرت فرمود.

يعقوبي در تاريخ خودش مي نويسد [2] مأمون دختر خودش ام الفضل را به ازدواج حضرت محمد بن الرضا عليه السلام درآورد و امر كرد براي او هزار درهم و گفت من دوست دارم جد مردي شوم كه از اولاد رسول خدا و علي بن ابيطالب عليه السلام باشد ولي ام الفضل را از آن



[ صفحه 70]



حضرت اولادي بوجود نيامد مجلسي در بحارالانوار [3] از كتاب مشارق الانوار حافظ برسي از ابي جعفر هاشمي روايت كرده كه گويد من در خدمت ابي جعفر ثاني عليه السلام در بغداد بودم روزي ياسر خادم بر امام عليه السلام وارد شده عرض كرد سيدنا خانم ما ام جعفر از حضرتت اجازه خواسته كه به منزل او تشريف فرما شويد، حضرت به خادم فرمود برو كه من در دنبال تو خواهم آمد، پس از آن حضرت برخاسته بر استر سوار گرديده رو به جانب منزل ام جعفر نمود لدي الورود ام جعفر خواهر مامون بيرون آمده و از حضرتش استقبال نمود و بر او سلام داد و درخواست كرد كه ام الفضل را هم با خود همراه بياورد و عرض كرد سيدي دوست دارم كه من تو را با دخترم در يكجا ببينم و چشمم به ديدار شما روشن شود امام وارد شده و پرده آويخته بود طولي نكشيد كه امام عليه السلام بيرون آمده و مي فرمود (فلما راينه اكبرنه) پس از آن جلوس كرد ام جعفر دامن كشان بيرون آمده عرض كرد يا سيدي نعمت تشريف فرمائي خود درباره من انعام فرمودي وليكن به اتمام نرساندي، حضرت فرمود، اتي امر الله فلا تستعجلوه اينك پيش آمدي كه اعاده آن پسنديده نيست اكنون تو نزد ام الفضل برو و چگونگي را از او جويا شو، ام جعفر نزد ام الفضل رفته و آنچه را كه امام جواد عليه السلام فرموده بود، براي او اعاده كرد ام الفضل گفت، اي عمه، چه چيز او را به اين حادثه آگاه گردانيد گويا كه علم سحر دارد، من چگونه پدرم را نفرين نكنم كه مرا به ساحري تزويج نموده، اي عمه به خدا قسم وقتي كه جمال تابان ابن الرضا بر من نمايان شد براي من روي داد آنچه كه عارض زنان مي شود



[ صفحه 71]



(يعني دچار عادت زنانه شدم، و آنگاه من دست به جامه و لباس خود زده و آن را به تن خود چسبانيدم، ام جعفر گويد من از گفته دختر برادرم مبهوت گرديدم پس از آن با حالت دهشت و بيم بيرون آمدم و عرض كردم يا سيدي چه امري حادث شد امام فرمود آن را از اسرار زنانه است ام جعفر عرض كرد يا سيدي علم غيب مي داني، فرمود نه، باز پرسيد وحي به حضرتت نازل شد فرمود نه باز پرسيد پس اين علم كه جز خدا كسي بر آن آگاه نمي شود تو از كجا دانستي، امام فرمود من نيز آن را از علم خدا مي دانم،

ياسر گويد وقتي كه ام جعفر برگشت از امام پرسيد كه عارضه زنان و اكبار ايشان كدام است امام فرمود همان علت كه به ام الفضل رخ داده و آن حيض و عادت زنانه بود


پاورقي

[1] در تاريخ طبري است ح 10 ص 280 كه احمد بن يوسف بن صبيح كوفي مولي بني عجل است كه منازل ايشان در سواد كوفه بوده صبيح جد احمد بنده بجر بن علاء بجلي بود احمد مردي باهوش و زيرك و از شعراء ممتاز و منشيان زبردست به شمار آمده مامون ديوان رسائل خود را به او سپرده پدرش هم منشي بني اميه و عبدالله بن علي عم منصور بوده و در تشيع مظنون است فريد رفاعي در كتاب عصر المامون جلد اول ص 308 مي نويسد كه او بعد از اين ابي خالد بورات رسيد.

[2] تاريخ ابن واضح يعقوبي جلد 3 ص 183.

[3] بحارالانوار ج 12 ص 129.