بازگشت

خبر ريان بن شيب در اين خصوص


مجلسي در بحارالانوار [1] و اربلي در كشف الغمه از ريان بن شيب روايت نموده اند كه گويد:

وقتي كه مامون خواست دختر خود ام الفضل را به ازدواج ابي جعفر محمد بن علي عليه السلام درآورد اين خبر به بني عباس رسيد نهايت بر آنها دشوار آمده و به مامون اعتراض نموده و اين عمل را براي او نامناسب و ناهنجار شمردند و ترسيدند كه امر خلافت مانند پدرش حضرت رضا (ع) به امام جواد منتهي شود لذا شروع به مخالفت نموده و نزديكان مامون گردهم درآمده به اتفاق نزد مامون آمده گفتند، يا اميرالمؤمنين تو را بخدا قسم مي دهم كه از قصد خود برگرد و اين عزمي را كه داري از آن صرفه نظر كن زيرا كه از تزويج دخترت با ابن الرضا بيم آن داريم كه امر ملك و سلطنت از خاندان تو خارج شود و رنج و زحمتي را كه ما در اين راه براي بدست آوردن اين مقام و منزلت متحمل شده ايم به هدر رود و لباس عزتي را كه هم اكنون در تن داريم مبدل به لباس ذلت گردد و تو خود مي داني كه بين ما و بين اين خانواده از قديم و جديد چه حرفها



[ صفحه 56]



بوده و خلفاي راشدين پيش از تو با ايشان از قتل و نفي و تبعيد و اهانت آنها چه معاملاتي نموده اند

يقين متوجه خواهي بود كه ما در آن عملي كه تو با پدرش رضا نمودي چه وحشت و اضطرابي براي ما دست داده و و خدا آن مهم را از ما كفايت نمود الله الله تو را به خدا دوباره ما را به آن غم و ماتمي كه دچار شده بوديم گرفتار مكن و رأي خودت را از ابن الرضا منصرف ساز و اين عمل را با يكي ديگر از خانواده و نزديكان خود انجام ده كه صلاحيت آن را داشته باشد،

مأمون در جواب اين اعتراضات گفت اما عداوت ما با خاندان ابيطالب خود شما مي دانيد كه سبب و باعث آن شما بوده و مي باشيد و اگر انصاف بدهيد آنها از هر جهت سزاوارتر از شما به اين مقام اند و اولويت و شايستگي ايشان مورد گفتگو و كلام نيست و اما كارهائي كه ديگران پيش از من درباره ايشان نموده اند باعث قطع رحم بوده كه من پناه به خدا مي برم از اينكه چنين عملي را مرتكب شوم و قسم به خدا كه من از ولايت عهدي و استخلاف يا جانشين خود ساختن رضا عليه السلام را پشيمان نيستم و از او درخواست نمودم كه به اين امر قيام كند و من اين مقام را از خودم انتزاع كنم او ابا نموده و امتناع كرد و امر خدا چنانكه مي خواست اجرا شد و كان امر الله قدرا مقدورا

اما ابوجعفر محمد بن علي، من او را بواسطه شايستگي و برتري و مقام او بر تمامي اهل علم و فضل در دانش و كمال به اصغر سن اختيار نموده و به دامادي او افتخار دارم و اميدوارم كه براي عموم آنچه را كه من از منزلت و مقام او شناخته و دانسته ام علني و آشكار سازد و آن وقت بدانيد كه راي همان است كه من درباره او زده و اختيار كردم



[ صفحه 57]



بني عباس و بدخواهان گفتند كه اين جوان اگرچه به نظر تو پسنديده و شايسته آن آمده كه اين لطف و مرحمت را درباره او كني وليكن اكنون او كودكي است كه داراي فقه و معرفت نيست پس او را بگذار و مهلت ده تا تكميل شود


پاورقي

[1] بحارالانوار ج 21 ص 117.