بازگشت

گفتار ابن ابي الحديد شافعي


ابن ابي طلحه در كتاب مطالب السئول في مناقب آل الرسول خود مي نويسد: امام جواد ابوجعفر ثاني است كه در پدرانش ابوجعفر محمد باقر بن علي عليه السلام بوده و او نيز به اين نام و كنيه در آمده نامش نام جدش محمد و به ابي جعفر ثاني معروف گرديده، حضرتش اگرچه صغير السن است وليكن كبيرالقدر و رفيع الذكر مي باشد اين بزرگوار بعد از پدرش علي بن



[ صفحه 40]



موسي الرضا عليه السلام به امر امامت قيام نموده و در امامت از پدر بزرگوارش به او تصريح و اشاره شد چنانكه جماعتي در ثقات عدول به آن خبر داده اند و اين چنان است كه ما آن را از نصوص منقوله و تصريحات مرويه و اشارات خاصه و تلويحات صريحه در امامت آن جناب به اصغر سن مباركش ذكر كرديم.

ابن صباغ مالكي نيز در فصول المهمه خود مي نويسد ابي جعفر محمد الجواد بن علي الرضا عليه السلام نهمين امام است و از تاريخ ولادت و وفات و نسب و لقب آن حضرت مطالبي نوشته كه پيش از اين به بعضي از آن اشاره شده و نيز ابن صباغ از شيخ كمال الدين بن طلحه شافعي در مناقب امام جواد عليه السلام اين مطالب را مي نويسد: اما مناقب ابي جعفر محمد الجواد كسيرا در خور آن نيست كه بتواند در اطراف آن چنانكه بايست بياني كند و يا روزگاري را از عمر خود صرف آن نموده و به جائي برسد اين امام ناكام اگرچه روزگار به او مجالي نداد و دوره ي زندگاني حضرتش ادامه و دوامي نيافت و مقدرات الهي به قلت بقاي او در دنيا جاري شده بود و زيست و دوام او در دار دنيا از ساير ائمه كمتر شده و ايام و ليالي عمر وي كوتاهتر بود به او وجود اين خداي متعال او را به انوار مقدسه خودش تخصيص داده در مطالع تعظيم او را جلوه و جلال بخشيده و اخبار و آثار او در معارج و مدارج تفضيل و تكريم برقرار و پايدار است

آيا چه گوئيم ما در جلالت و مقام امام جواد و فضيلت و كمال و عظمت و جلال او، حضرتش در ميان طبقات ائمه سنش كمتر از همه و قدر و شانش اعظم است او در اندك مدتي از عمر شريفش كراماتي بسيار و



[ صفحه 41]



معجزاتي بي شمار از خود نشان داده و معارج فضيلت و كمال را طي كرده از رشحات و تراوش دانش و بينش خود اثرها گذاشته و از نفحات و ريزش فضل و كمالش بي اندازه حساب و شمار فيوضاتي به عالم علم نثار فرموده چه بسا مجالس و محافلي كه متكلم به احكام گرديده و از مسائل حلال و حرام را بيان نموده و زبان دشمنان و خصم بد فرجام را به منطق فصيح و گفتار مليح خود الكن و كليل كرده و چه بسيار انجمن و محفلي كه در صدر جلساء و راس خطبا و بلغاء قرار گرفته و در برابر خود تمامي فصحا و بلغا و علما و حكما را تحت الشعاع گذارده و مانند يحيي بن اكثم قاضي زبردست و تواناي عصر را به عجز و فتور خود اعتراف داده حبذا بر اين عظمت و كبريا هزاران هزار تحسين و آفرين بر اين بيان شيوا و گفتار متين و دلربا و اين عزت و جلال و شوكت و جبروت اينك ما در اين كتاب خود بعون الله و حسن تابيده بعضي از آن مقالات و محاورات و مناظره و مباحثات را كه با زعماي اهل علم و رؤساي اهل حل و عقد از اهل خلاف نموده و از محامد صفات و حسن ذات و استعداد و جلالت شان و نبالت مقام و علوم درجات حضرتش با تاثير كلام در دربار آن بزرگوار كه توجه مأمون را به جانب او جلب نموده و عاطفه او را به طرف جنابش متوجه كرده تا اينكه به مقر سلطنت و مركز دولت خود برگشته و دختر خود را به تزويج حضرتش درآورده و به دامادي و مصاهرت او افتخار نموده تا حدي با خامه نارسا و قلم ناتوان و انديشه قاصر خود به مورد تحرير و بيان مي گذاريم (ان شاءالله)



[ صفحه 42]