بازگشت

امام جواد با پدر بزرگوارش در مكه


مجلسي از كشف الغمه از دلايل حميري از امية ابن علي روايت كرده كه گويد: من با حضرت ابي الحسن عليه السلام در مكه بودم در سالي كه حضرت در آن سال حج گذارد پس از آن به خراسان تشريف فرما شد، در اين سفر ابوجعفر با پدرش همراه بود، ابوالحسن خانه را وداع مي كرد وقتي كه عمل طواف را بجا آوردم به جانب مقام عدول نموده نزد مقام نماز خواند، در اين وقت ابوجعفر روي دوش موفق خادم بود و او را طواف مي داد ابوجعفر به جانب حجر آمده آنجا جلوس نموده و طول داد، موفق عرض كرد فدايت شوم، نمي خواهي از اينجا بروي تا اينكه خدا بخواهد،

از اين سخن آثار اندوه در چهره و رخسار مباركش پديدار شد موفق گويد: من خدمت حضرت ابي الحسن رفته عرض كردم فدايت شوم ابوجعفر عليه السلام در برابر حجر نشسته و نمي خواهد كه از آنجا برخيزد ابوالحسن برخاسته نزد ابي جعفر آمد و فرمود حبيب من برخيز ابي جعفر عرض كرد ميل ندارم از اين مكان بروم، امام فرمود بلي حبيب من پس از آن به پدرش عرض كرد اي پدر من چگونه از اينجا برخيزم كه تو خانه خدا را وداع كردي يك نوع وداعي كه گويا ديگر به آنجا بر نمي گردي، آنگاه امام فرمود اي حبيب من برخيز پس از آنجا برخاسته و با پدرش روانه شد