بازگشت

در مختصات ولادت امام جواد و اعتراض بعضي از اضداد


از جمله ولادت حضرت جوادالائمه اين است كه براي پدر بزرگوارش تا بعد از چهل سالگي اولاد پسري نبود و اين امر باعث شك و ترديد جماعت واقفيه [1] شده بود كه در امامت حضرت ثامن الائمه (ع) تشكيك مي نمودند چنانكه از اخبار و مفهوم اشارات بعضي از خواص و اخبار فهميده مي شود و هم از سؤالاتي كه از آن حضرت در باب حجت بعد از خودش شده برمي آيد و جوابهائي را كه امام عليه السلام بالصراحه يا به كنايه بدان اشاره فرموده هنگامي كه اين مولود شريف پا به عالم شهود گذاشت در خاندان رسالت و عائله امامت و وجود شريف امام هشتم عليه السلام شادماني و بهجت و نشاط و مسرتي زياد پيدا شد و از ولادت با سعادت اين كان كرامت و سليل دودمان نجابت و جلالت و زينت افزاي گلشن امامت فرح و انبساطي بي حد بروز نمود و چون امام هشتم عليه السلام را به اين نو رسيده ي عزيز محبت بي اندازه بود امر



[ صفحه 17]



فرمود تا گاهواره و مهد آن فرزند دلبند را در شبانه روز نزديك آن حضرت بگذارند و از يمن قدوم مبارك اين مولود دهان خصمان و دشمنان بسته شده و زبان شماتت ايشان كوتاه و مقطوع گرديد وليكن از طرف ديگر اضداد و مخالفين و بدگويان در صدد برآمدند بطور ديگر زبان بريده را به افترا بگشايند و نسبت بغي و فساد درباره ي اين مولود طيب و پاك بدهند چنانكه از خبر وارده در كتاب اصول كافي مستفاد مي شود [2] و آن اين است:

علي بن ابراهيم از پدرش و علي بن محمد قاشاني هر دو از زكريا بن يحيي بن نعمان صيرفي (يا مصري) روايت نموده اند كه گويد من از علي بن جعفر شنيدم كه براي حسن بن حسين بن علي بن الحسين حديث مي كرد و مي گفت بخدا قسم كه خداوند متعال ابوالحسن الرضا عليه السلام را ياري فرمود، حسن گفت آري به خدا فدايت شوم برادران امام بر او ستم نمودند و نسبت بد به او دادند علي بن جعفر گفت آري بخدا و ما عموهايش در اين خصوص بر او ستم كرديم حسن گفت فدايت شوم شما چه كرديد و موضوع در عدم حضور من چه بود؟ علي گفت ما و برادران او به او عرض كرديم كه در ميان ما امت تيره رنگ (حايل اللون) نبود، حضرت رضا فرمود او فرزند من است گفتند رسول خدا در اينگونه موارد حكم به قيافه مي نمود و امر را به قيافه شناس ارجاع مي فرمود و اكنون بين ما و بين تو بايد كار به قيافه شناس ارجاع شود امام فرمود بفرستيد قيافه شناس را بياورند و نگوئيد براي من است و به آنها ياد ندهيد كه جهت چه آنها را دعوت نموده اند و شما در خانه هاي خودتان باشيد و چون آنها آمدند ما را در بستان نشانيدند و عموها و برادران و خواهران او را برگزيده و حضرت رضا عليه السلام را گرفته جبه پشمين



[ صفحه 18]



بر او پوشانيدند و كلاهي از پشم بر سرش گذاشتند و بر دوش او بيلي نهاده و گفتند داخل باغچه و بستان شود و خود را چنان بنمايان كه مشغول كار باغباني هستي پس از آن ابي جعفر را آوردند و گفتند اين پسر را به پدرش الحاق كنيد و پدر او را معلوم نمائيد پس از وارسي گفتند ما بين اينان پدري براي اين پسر نيست وليكن اين يك عم پدر او و ديگري عم او و اين زن عمه او است و اگر براي او پدري در اينجا باشد اين شخص صاحب بستان است كه قدمهاي اين پسر با قدمهاي او برابر است يكي است و آنگاه كه حضرت ابي الحسن الرضا عليه السلام برگشت گفتند كه اين شخص پدر آن پسر است.

علي بن جعفر مي گويد من از جا برخاستم لب بر لب ابي جعفر عليه السلام گذارده آب دهان مباركش را مكيدم پس از آن گفتم گواهي مي دهم كه تو امام و پيشواي مني در نزد خداي يكتا سپس حضرت رضا عليه السلام به گريه درآمده فرموده اي عمو آيا از پدرم نشنيدي كه مي فرمود: قال رسول الله صلي الله عليه و آله بابي ابن خيرة الاماء ابن النوبية الطيب الفم المنتجبة الرحمن و يلهم لعن الله الاعبيس و ذريته صاحب الفتنة و يقتلهم سنين و شهورا و اياما يسومهم خسفا و يسقيهم كاسا مصبرة و هو الطريد الشريد الموتو ربابيه و جده صاحب الغيبة يقال مات او هلك اي واد سلك

پس از آن فرمود اي عم آيا اين پسر جز از من است علي بن جعفر گويد: من عرض كردم راست گفتي فدايت شوم

اين خبر نبوي را اربلي در كشف الغمة قريب به مضمون خبر قبل مي نويسد [3] .



[ صفحه 19]



المقرم در كتاب وفات امام الجواد [4] خود اين خبر را از محمد بن اسماعيل حسيني از حضرت امام حسن عسكري عليه السلام روايت كرده كه اهل شك و هر تا بين درباره حضرت ابي جعفر گفتند كه او از سنيف اسود غلام خود يا از لؤلؤ است و ابوجعفر را با حضرت رضا در مكه نزد مأمون بردند و او را بر قيافه شناسان عرضه داشتند و آن وقت عمر ابي جعفر بيست و پنج ماه بود و وقتي كه او را بر قيافه شناسان در مسجد الحرام وارد كردند مردم دور او جمع شدند و نظر به نور مقدس الهي كردند كه از چين هاي جبين و اسارير جبهه آن حضرت ساطع بود و به رداي امامت ملبس شده و پيراهن كرامت در تن مبارك داشت تمامي قيافه شناسان برو درافتادند و گفتند اي واي بر شما، آيا مانند اين ستاره درخشان و نور تابان را بر امثال ما عرضه مي داريد قسم به خدا كه او را حسبي زكي و پاك نسبي مهذب و پاكيزه و تابناك است قسم به خدا كه تردد و نقل و انتقال او جز در اصلاب پاك و ارحام پاكيزه و طاهر نبوده و قسم به خدا كه نيست او مگر از ذريه و نسل اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب و رسول خدا صلوات الله عليهما پس برگرديد و رو به خدا بياوريد و از گناهان خودتان استغفار كنيد.

در اين اثنا ابي جعفر عليه السلام به زبان فصيح و بيان بليغ به طوري كه تمامي حضار مي شنيدند اين گفتار معجزه آثار را القا فرمود

الحمدلله الذي خلقنا من نوره و اصطفانا من بريته و جعلنا امناء علي خلقه و وحيه معاشر الناس انا محمد بن علي الرضا بن موسي الكاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علي سيد العابدين



[ صفحه 20]



بن الحسين الشهيد بن اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (ع) و انا بن فاطمة الزهراء و ابن محمد المصطفي (ص)

يعني سپاس خدائي را كه ما را از نور خودش آفريد و ما را از ميان مخلوقات خود برگزيد و ما را امينان بر خلق و وصي خود گردانيد اي گروه مردم منم محمد پسر علي رضا پسر موسي كاظم پسر جعفر صادق پسر محمد باقر پسر علي سيد عابدين پسر حسين شهيد اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب منم پسر فاطمه زهرا و پسر محمد مصطفي (صلوات الله عليهم اجمعين)

اي مردم آيا در مثل من شك مي كنيد و بر پدر من تهمت مي بنديد و مرا افترا بر قيافه شناسان عرضه مي داريد بخدا قسم كه من از تمامي آنها داناترم و به چيزهائي خبردار و آگاهم كه: در انديشه و تصور آنها نيايد اين را از روي حقيقت مي گويم و از طريق صدق و علم آشكار مي كنيد همان علمي كه خدا پيش از آفرينش تمامي مخلوقات و پيش از بناي آسمانها و زمين به ما ميراث داده و قسم بذات خدا كه اگر نبود تظاهر اهل باطل بر ما و گمراهي ذريه كفر و كافرزادگان و جست و خيز و طرفيت اهل شرك و شك و نفاق درباره ما و بر ضد ما به يقين سخناني را به زبان مي آوردم كه تمامي اولين و آخرين از آن به تعجب درآمده و حيران مي شدند

پس از آن امام عليه السلام دست بر دهان او گذارده و گفت، يا محمد خاموش باش همانطور كه پدرانت پيش از اين خاموش شدند و همچنانكه پيغمبران اولوالعزم صبر كردند و شتابزدگي درباره عذاب آنها مكن كانهم يوم يرون ما يوعدون لم يلبثوا الاساعة من نهار بلاغ فهل



[ صفحه 21]



يهلك الا القوم الفاسقون يعني گويا بر ايشان روزي است كه مي بينند آنچه را كه به آن وعده داده شده درنگ نكردند جز ساعتي از روز را و اين پندي است براي ايشان و ابلاغي است كه به آنها مي شود پس آيا هلاك نمي شوند مگر مردم بدكار و فاسقان

پس از آن ابي جعفر دست مردي را كه پهلويش جا داشت گرفته به راه افتاد و پا به گردنهاي مردمان مي نهاد و آن حضرتش را راه مي دادند و چون شيوخ و سران بني هاشم اين عمل را ديدند و اين سخنان را از حضرتش شنيدند گفتند الله اعلم حيث يجعل رسالته يعني خدا داناتر است كه رسالت و پيغمبري خود را در كجا قرار دهد وقتي كه گزارش اين مجلس را به عرض رضا «ع» رسانيدند فرمود:

الحمدلله الذي جعل في وفي ابني محمد اسوة برسول الله و ابنه ابراهيم يعني سپاس خدائي را كه قرار داد در من و در پسرم اقتدا و پيروي به رسول خدا و پسرش ابراهيم را

بعد به حاضرين شيعه كه در خدمت امام (ع) بودند التفات نموده و فرمود آيا مي دانيد كه به مقاريه قبطيه در ولادت او به ابراهيم فرزند رسول خدا چه نسبت دادند، حضار عرض كردند ما نمي دانيم يابن رسول الله بما خبر ده كه آنچه بوده است.

حضرت فرمود ماريه را به عنوان هديه و پيشكشي براي رسول خدا فرستادند و به همراهي او عده از كنيزان بودند كه نبي اكرم آنها را بين اصحاب خود قسمت فرموده و ماريه را از براي خودش نگاهداشت و به او خادمي بود كه او را جريح مي گفتند و او را به تربيت و آداب ملوك تربيت نموده بود ماريه به دست رسول خدا اسلام آورد جريح هم با او دين اسلام را اختيار نموده و ايماني خوب و پسنديده دارا



[ صفحه 22]



شدند دو تن از زنان نبي اكرم بر آنها حسد برده و آن دو نزد پدران خود رفته از پيغمبر شكايت كردند و گفتند كه او متمايل به ماريه است و او را بر ما ترجيح مي دهد و بناي دسيسه و تهمت را گذاشته هواي نفس اختيار كردند و گفتند كه ماريه از جريح حامله شده پدر آن دو نزد حضرت ختمي مرتبت آمده غرض كردند بر ما روانيست از جنايتي كه در دستگاه رسالت بظهور رسيده آن را پوشيده و پنهان داريم اينك جريح با ماريه عمل ناشايسته و ناداني را انجام داده

حضرت نبي اكرم از شنيدن اين سخن ناهنجار رنگ مباركش متغير گرديده فرمود واي بر شما چه مي گوئيد: عرض كردند قضيه چنين است كه به عرض رسانيديم، جريح با ماريه شوخي و مفاكهه دارد، اكنون كسي را بفرست كه او را آزموده و استخبار نمايد و آنگاه حكم خود را درباره او اجرا فرمائيد، نبي اكرم «ص» اميرالمؤمنين علي را امر داد كه برو و رسيدگي كن اگر امر چنين است كه آن دو مي گويند هر دو را به قتل رسان؟ حضرت امير شمشير برگرفته و عرض كرد:

يا رسول الله اكون كالسكة المحماة في النار و الشاهد يري ما لا يراه الغائب يعني آيا من مانند آهن گداخته در آتش باشم يا شاهدي كه مي بيند آنچه را كه غائب نمي بيند پيغمبر فرمود: كالشاهد - مانند شاهد باش حضرت امير به جانب آنها شتافته و داخل مشربه (آبدارخانه) گرديد جاريه را ديد كه با جريح نشسته و او را به آداب ملوك تاديب مي نمايد و شنيد كه به جاريه مي گويد حق رسول خدا را بزرگ بشمار و حضرتش را به كنيه بخوان و او را احترام و اكرام كن و اين قبيل سخنان به او مي گفت، جريح وقتي كه اميرالمؤمنين عليه السلام را با شمشير برهنه ديد ترسيده و به طرف درخت



[ صفحه 23]



خرمائي كه در دارالمشربه بود دويده و به بالاي درخت پريده اميرالمؤمنين وارد آبدارخانه شده باد دامن پيراهن جريح را بالا زده و او را نشان داد كه بكلي ممسوح است و آلت مردي در او نيست، حضرت امير فرمود فرود بيا كه تو در اماني، جريح از درخت پائين آمد.

اميرالمؤمنين عليه السلام او را خدمت رسول خدا آورده عرض كرد يا رسول الله جريح ممسوح و از مردي محروم است، رسول خدا روي به جانب ديوار نموده و فرمود اي جريح خود را به آنها نشان بده و دامن بالا زن تا اينكه اين جسارتي كه آن دو نفر بر خدا و رسول كرده اند آشكار و واضح شود، جريح دامن جامه را بالا زده ديدند كه خادمي ممسوح است و آلت مردي ندارد پس شيخين در برابر رسول خدا به خاك افتاده عرض كردند: يا رسول الله التوبة، براي ما طلب آمرزش بفرما كه ديگر بازگشت به اينگونه افترا نكنيم.

رسول خدا فرمود خدا از شما نمي گذرد و توبه ي شما را نمي پذيرد و استغفار من براي شما سودي به شما ندهد در صورتي كه چنين جرئت و جسارتي را بر خدا و رسول او نموده ايد، عرض كردند يا رسول الله اگر و براي ما طلب آمرزش كني ما اميدواريم كه خدا ما را بيامرزد و از جانب خداي متعال اين آيه درباره ي ايشان نازل شد.

ان تستغفر لهم سبعين مرة فلن يغفرالله لهم

سوره ي برائة

آنگاه حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام فرمود:

الحمد لله الذي جعل في و في ابني محمد اسوة برسول الله و ابنه ابراهيم و با اين كيفيت حضرت ابي الحسن الرضا امر فرزند خود ابي جعفر و امامت او را بعد از وي بين اصحاب خود اظهار فرمود و طريق حق را به آنها واضح و آشكار گردانيد و به راه راست آنها را هدايت نمود.



[ صفحه 24]



اين ابيات را المقرم بعد از نقل خبر مذكور در كتاب وفات امام الجواد در وصف آن جناب مسطور داشته [5] .



يا بن الذي بلسانه و بيانه

هدي الانام و نزل التنزيل



عن فضله نطق الكتاب و بشرت

بقدومه التوراة و الانجيل



لولا انقطاع الوحي بعد محمد

قلنا محمد من ابيه بديل



هو مثله في الفضل الا انه

لم يأته برسالة جبريل



يعني اي فرزند آن كسي كه به زبان و بيان او مردمان هدايت شدند و كتاب خدا (قرآن) نازل شد و از فضل و كمال او كتاب آسماني (قرآن) گويا و ناطق است و توراة و انجيل به قدوم او و آمدنش مژده داده اند، اگر نبود كه بعد از وجود مقدس محمدي وحي منقطع شده بود ما مي گفتيم كه ابن محمد بديل و عوض پدرش خواهد بود و او در فضل و برتري مانند پدرش است جز اينكه جبرئيل به عنوان رسالت و پيام آوري به حضرتش نازل نمي شود.

در مناقب ابن شهرآشوب [6] اين مديحه را به معري (ابوالعلي) شاعر معروف نسبت داده

شيخ مفيد مي نويسد [7] بعد از ولادت حضرت ابي جعفر علي بن اسباط و عباد بن اسماعيل در مني خدمت حضرت علي بن موسي الرضا مشرف شدند و در آن مجلس فرزندش ابي جعفر تشريف داشت امام عليه السلام متوجه به آنها شده و فرمود: اين مولودي است كه در اسلام با بركت تر (اعظم بركت) از او بر شيعه ي ما متولد نشده

هذا المولود الذي لم يولد في الاسلام اعظم بركة منه علي شيعتنا



[ صفحه 25]




پاورقي

[1] واقفيه جماعتي بودند كه در حضرت موسي بن جعفر عليه السلام متوقف گرديده و تا امامت حضرت قائل اند و در امامت امام ثامن متوقف شده اند.

[2] اصول كافي باب الاشارة و النص علي ابي جعفر الثاني.

[3] كشف الغمه ص 284.

[4] وفات امام الجواد ص 10 بحارالانوار مجلسي جلد 12 ص 101.

[5] وفات امام الجواد المقرم ص 15.

[6] مناقب جلد دوم ص 435.

[7] ارشاد مفيد.