بازگشت

معتصم علي الدوام


معتصم علي الدوام به دنبال بهانه اي مي گشت تا امام ما، جواد را متهم به توطئه و زمينه سازي قيام عليه خود كند و او را به قتل برساند. و امام ما، جواد، بهانه را به دست نمي داد.

روزي معتصم تني چند از معتمدان و نزديكان خود را جمع كرد و از آنان خواست عليه امام ما، جواد به دروغ شهادت دهند تا او بهانه اي براي قتل امام به چنگ آورد.

آنان پذيرفتند و در مجلسي با حضور امام عليه السلام ادعا كردند كه او برايشان نامه نوشته و آنان را به قيام عليه معتصم فراخوانده.

امام ما، جواد فرمود: «من هرگز چنين كاري نكرده ام.»

معتصم گفت: «با شهادت اين شهود، راه انكار بسته است.»

امام ما، جواد دوباره انكار كرد و آنان و معتصم همچنان بر دروغ خود پافشاري و اصرار كردند.

عاقبت امام سر به آسمان برداشت و عرضه داشت: «خدايا اگر اينان دروغ مي گويند، جزايشان را از همين الان آغاز كن.»

پس از اين نفرين، ناگهان زمين زير پاي آنان شروع به لرزيدن كرد آن چنان كه آنان حفظ تعادل خود نمي توانستند و بر روي هم مي افتادند.

معتصم وحشتزده به دامان امام جواد آويخت و تضرع كرد:

«يابن رسول الله! ما از اين دروغ و توطئه به درگاه خدا توبه مي كنيم. تو از خدا بخواه كه اين زلزله را آرام كند.»



[ صفحه 80]



امام ما، جواد باز سر به آسمان برداشت و عرضه داشت: «خدايا مي داني كه اينان دشمنان تو و دشمنان من اند؛ اما تو زمين زير پايشان را آرام گردان.»

و زمين به دعاي امام، آرام گرفت. [1] .



[ صفحه 81]




پاورقي

[1] منتهي الامال - جلد دوم - صفحه ي 447.