بازگشت

قاسم بن عبدالرحمن كه تا پيش از اين واقعه، منكر امامت و زيدي مذهب بوده است


قاسم بن عبدالرحمن كه تا پيش از اين واقعه، منكر امامت و زيدي مذهب بوده است، چنين مي گويد
در بغداد از گذرگاهي مي گذشتم كه ديدم ناگهان مردم به جنب و جوش افتادند و هر كدام بالاي بلندي مي روند تا چيزي را نظاره كنند.

پرسيدم: «چه خبر است؟»

گفتند: «حضرت جواد در راه است و به زودي از اين گذرگاه عبور مي كند.»

در شگفت شدم از اين شور و حال و استقبال و خود نيز گوشه اي ايستادم تا امام اين جماعت را نظاره كنم. چرا كه تا آن زمان او را نديده بودم.

لختي ايستاديم تا ابن الرضا به گذرگاه رسيد؛ جواني حدودا بيست ساله و بلكه كمتر سوار بر استر.

پيش خود گفتم: لعنت بر اصحاب امامت كه گمان مي كنند خداوند اطاعت و تبعيت از اين جوان را واجب گردانده.

تا اين انديشه بر ذهنم گذشت، ابن الرضا مرا به نام صدا كرد.

و اين آيه از قرآن را برايم خواند:

فقالوا ابشرا منا واحدا نتبعه انا اذا لفي ضلال و سعر. (قمر - 24 (

«آيا انساني تنها از خودمان را تبعيت كنيم؟ اگر چنين كنيم در گمراهي و آتش خواهيم بود.»



[ صفحه 61]



كه اشاره به تكذيب حضرت صالح بود از سوي قوم ثمود.

با شنيدن اين كلام، در دل گفتم: به خدا كه اين مرد ساحر است.

ابن الرضا دوباره سر بلند كرد و اين آيه را تلاوت فرمود:

القي الذكر عليه من بيننا بل هو كذاب اشر (قمر - 25 (

آيا از ميان همه ي ما، وحي بر او نازل مي شود؟ او يقينا دروغگويي متكبر است.

ناگهان دلم لرزيد.

حجت بر من تمام شد و من همان جا - در همان گذرگاه - اقرار و اعتراف كردم به امامت حضرت و شهادت دادم او حجت خداوند در زمين و زمان است. [1] .



[ صفحه 62]




پاورقي

[1] منتهي الامال - جلد دوم - صفحه ي 439 و 440.