بازگشت

شمه اي از مناقب حضرت جواد


در سطور تاريخ گذشته ديديم كه حج، آن كنگره بزرگ اسلامي محل معارفه و معاطفه مسلمانان بود و ائمه هدي عليهم السلام در آنجا خود را به مردم معرفي مي كردند و مسلمانان در آنجا پيشوايان خود را مي شناختند.

در دوران امامت حضرت جواد عليه السلام براي برخي كه ايمانشان ضعيف بوده به علت صغر سن امام نهم عليه السلام تأملي در امامت آن حضرت داشتند و چون مركز اجتماع و معارفه مسلمانان كعبه بوده از اطراف عالم براي حج به مكه مي آمدند و ائمه دين هم هميشه در شرايط آزادي از حج خودداري نمي كردند.

حضرت جواد عليه السلام (حداكثر در هشت سالگي) به امامت رسيد و تصرف در نشئه وجود مي كرد فقها، علما و دانشمندان و اشراف و اعيان شيعه از اطراف ممالك پهناور اسلامي به منظور اداي مناسك حج و زيارت حجت خدا به مكه روي آوردند تا امام زمان خود را بشناسند.

بيشتر مردم قبل از حج، به مدينه مشرف مي شدند تا آرامگاه رسول خدا صلي الله عليه و آله را زيارت كنند، گروهي بدين منظور به مدينه وارد شدند كه امام زمان خود را بشناسند. پس از زيارت مزار شريف، به خانه ي حضرت جواد عليه السلام رفتند و از زيارت جمال زيبايش بهره مند شده سؤالاتي كردند و غوامض مسائل را پرسيدند.

امام نهم عليه السلام همه ي مسائل آنها را پاسخ داد، به طوري جواب هاي كافي و شافي



[ صفحه 133]



مي داد كه از وفور علم و دانش او در اين سن، در شگفت مي شدند و كرامات و خوارق عادات و معجزات بسياري مشاهده كردند كه موجب يقين و نيروي ايمان آنها شد.

در كتاب «اصول كافي» از علي بن ابراهيم قمي چنين روايت مي كنند:

جمعي از مردم نواحي و سواحل درياي مديترانه و اقيانوس آرام به مكه آمده و از حضرت جواد عليه السلام سي هزار مسأله پرسيدند:

امام نهم در سن ده سالگي بود تمام مسائل آنها را جواب داد. [1] .

علامه ي مجلسي رحمه الله در «بحارالانوار» مي نويسد: كه كليني رحمه الله روايت مي كند فقهاي شيعه اماميه در سفر مكه در ظرف روزهاي متوالي، سي هزار مسأله ي مشكل از مسائل فقه كه در ظرف يك سال يادداشت كرده بودند، از امام پرسيدند و آن حضرت همه را جواب فرمود.

در «عيون الاخبار» مي نويسد: هنگامي كه حضرت رضا عليه السلام شهيد شد حضرت امام تقي عليه السلام هفت سال و چند ماه داشت، مردم بغداد درباره ي امامتش ترديد داشتند و در اين زمينه سخن ها گفتند. در كوفه نيز جمعي از بزرگان شيعه و موثقين اماميه در خانه عبدالرحمان بن حجاج جمع شدند براي امام رضا عليه السلام سوگواري كردند.

در اين محفل يونس بن عبدالرحمان آغاز سخن كرد و گفت: تا حضرت جواد به سن بلوغ نرسد حجت خدا در ميان خلق چه كسي خواهد بود و مسايل و احكام را از كه بايد پرسيد؟

ابان بن صلت كه از موثقين روات و اصحاب حضرت رضا عليه السلام بود، از شنيدن اين سخن برآشفت و برخاست و گلوي يونس را فشرد و سيلي بر صورت او زد و گفت: معلوم شد كه ايمان تو ظاهري بوده و شك و ريبي در امامت داري!

اگر حضرت جواد از طرف خداوند به امامت برگزيده شده باشد سن در او



[ صفحه 134]



مدخليت ندارد، كوچك و بزرگ در مكتب ربوبي يكسان هستند. و اگر از طرف خدا نباشد پيرمرد و كودك نيز يكسانند.

حضار يونس را سرزنش كرده، پس از آن هشت نفر از علماي شيعه اماميه در كوفه و بغداد به طرف مدينه حركت كردند تا از نزديك مقام امامت را مشاهده كنند.

آنان وقتي خدمت امام نهم عليه السلام شرفياب شدند سؤالاتي از حضرتش كردند و پاسخ مقنعي شنيدند و مطمئن گشتند.

محمد بن حسن بن عمار روايت چنين مي كند: ده سال در مدينه، خدمت علي بن جعفر بودم و درس مي خواندم، روزي ابوجعفر محمد بن علي الرضا عليه السلام وارد شد، چون چشم علي بن جعفر بدو افتاد بي اختيار استقبال كرد و تعظيم و تجليل نمود و دست او را بوسيد، آن حضرت نيز به عمويش احترام و دعا كرد. [2] .


پاورقي

[1] مرآت العقول: ج 4 ص 178.

[2] اثبات الوصيه مسعودي ص 182.