بازگشت

امام جواد و رفتار دختر مأمون


رفتار زنان عقيم با شوهران خود در بيشتر موارد روي يأس، حرمان و نااميدي است. اين رفتار پست هم مولود سستي ايمان و انديشه و افكار ناپسند است. وقتي ايمان كامل نباشد قهرا افكاري مسموم توليد مي شود.

از نظر روان شناسي و علم الاجتماع يكي از علل و اسباب پديده ي بد، محروميت هاي اجتماعي است، اعم از آن كه اين محروميت ها واقعا روي مقدرات بوده يا روي افكار و اوهام باشد.



[ صفحه 406]



در هر حال، محروميت است و محروميت موجب انحراف فكر مي گردد. فقر در درجه ي اول محروميت قرار گرفته كه آدمي را از راه تقوي و صلاح خارج مي كند، مگر دلهاي بيدار و هوشيار و مردمان نيرومند و قويم الايمان كه قرآن هم حاكي اين معني است: (إن النفس لأمارة بالسوء إلا ما رحم ربي)

و رحمت پروردگار در سايه ي عنايت و توجه به كمال است كه اگر خود انسان مراقبت داشته باشد از چنگال نفس اماره رهايي يافته و به كمال مطلوب خود خواهد رسيد.

از سوي ديگر، شيطان نيز آن گاه كه در انحراف خود تيرش به سنگ مي خورد عرض مي كند: (لاغوينهم أجمعين - إلا عبادك منهم المخلصين) [1] كه مستثني به اخلاص از چنگ شيطان و نفس اماره رهايي مي يابد.

در هر حال، يكي از محروميت هاي اجتماعي، عقيم ماندن زن، يا مرد است كه البته اين امر در زنان بيشتر مؤثر است و سبب انحراف و سوء قصد و اعمال زشت مي گردد، به خصوص زني كه قدرت مالي و اتكاي مقامي هم داشته باشد.

ام فضل، دختر خليفه اي است كه از او به امپراطور اسلام تعبير شده. يعني در قدرت مالي و مقام و سطوت عالي ترين درجه را دارد. اما پدرش آن قدر نسبت به ابن الرضا، شوهر ام فضل ابراز علاقه دارد كه هيچ وقعي به سخنان سعايت آميز دخترش نمي گذارد و ام فضل از اين جهت هم محروميت شگفت انگيزي كشيد و منتظر فرصت بود تا پدرش از دنيا رفت، عمال سياست كه از مقام و منصب حضرت اباجعفر ثاني محمد بن علي بن موسي الرضا عليهم السلام بيمناك بودند آن حضرت را با ام فضل دعوت كردند كه تفقد و صله رحم و ديداري تازه نمايند.

اين مسافرت به عراق - كه در سال 224 رخ داد - وضع امام عليه السلام را در نظر بني عباس دگرگون ساخت. يعني ام فضل سعايت هاي متراكم خود را كه در گلويش



[ صفحه 407]



عقده بسته بود نزد اقوام و اقاربش بيرون ريخت و آن ها هم با سابقه ي عظمت مقامي كه ابن الرضا داشت با قدرت علمي و فضيلت اخلاقي و ترس از اين كه مبادا در اين اختلافات داخلي علويان سرحلقه سياست را از دست بني عباس بربايند به خود ام فضل متوسل شده و خودش را واسطه جنايت فجيعي قرار دادند.

ام فضل به وسيله ي عمويش معتصم، دستخوش تمايلات قرار گرفت. محروميت از فرزنددار شدن - كه قريب پانزده سال از زناشويي با ابن الرضا صاحب فرزندي نشده بود - و نيروي تحكم و خودفروشي بر شوهر و ديگران و در عين حال، حقارت و محروميت، بي وقع ماندن درخواست ها و تقاضاها كه به سخنان او وقعي نمي نهند؛ اينك خود را يافت و به كام دل رسيد و در اين آرزو بود كه او هم همانند زبيده يا عباسيه بشود، ولي نهاد بدش مانع اين بزرگي او شد.

او دل بدسرشت خود را تسليم دشمنان شوهر كرد و آن ها با وعده ي شوهر بهتري و مقام و سرير لايقتري به او وعده دادند تا دست نحس خود را به خوني بيالايد كه فرار از آن غير ممكن بود.

ام فضل كه در نهاد زن بودن ضعيف و سخيف بود، اين عمل را پذيرفت و مرتكب جنايتي عظيم شد.


پاورقي

[1] سوره ي زمر: آيه ي 84.