بازگشت

كلمات قصار، نصايح و مواعظ امام جواد


نخستين وظيفه ي امام، ارشاد و هدايت مردم است كه بايستي با كلمات رسا و كوتاه خود - كه در قالب معاني دقيقه و نماينده ي الطاف خفيه حق است - مردم را به راه مستقيم هدايت نمايد و از انحراف و اعوجاج و لغزش و خطا مصون دارد.

از لوازم منصب امامت، حب نوع و دوستي عموم مردم است كه عواطف و علاقه به نوع - خاصه آميخته به مأموريتي هم باشد - ايجاب مي كند كه حلقه ي ارشاد و هدايت را در دست گرفته و به كلمات قصار كه مانند مجاري رودخانه است و راه به



[ صفحه 284]



درياي علم و دانش دارد مردم را به صلاح و صواب خودشان هدايت نمايد و با نشاط و انبساط و چهره ي گشاده و علاقه به رقا و ارتقاي ملي مردم را به كمال مطلوب خود ارائه طريق بنمايد.

نصايح امام از روي علاقه به مردم است، نه براي گرفتن پاداش، يا جلب منفعتي، يا به منظور وجيه المله شدن، يا احراز مقام و منصب زعامت و پيشوايي، بلكه امام به پيروي از سنت و روش رسول خدا صلي الله عليه و آله كه فرمود: (لا أسألكم عليه أجرا إلا المودة في القربي) [1] پاداش اين خدمات و ارشاد و هدايت و نصيحت و اندرز فقط براي رضا خدا بوده و بس.

به همين جهت، گفتار و سخنان ائمه ي ما، وسيله ي كسب و كاري نبوده تا بدان جهت، احراز مقامي بنمايند، بلكه فقط براي رضاي خدا و تقرب به حق، بندگان خدا را به سوي حق، دعوت و راهنمايي كرده اند و آنچه سبب نيل به سعادت و رستگاري و موجب فوز و فلاح بوده، تعليم نموده اند.

در اين ميان، نصايح امام جواد عليه السلام مانند سخنان يك پيرمرد سالخورده اي است كه مدت طول عمر خود تجاربي اندوخته و حاصل آن را براي آيندگان بگذارد، با آنكه از سنين عمرش بيست و پنج سال بيشتر نگذشته بود. سخنان دلنشين آن حضرت همچون در شاهوار و جواهر گران بها پرارزش بوده و بيشتر براي تكامل نفساني از روي روان شناسي بوده است.

اكنون بخشي از كلمات قصار امام جواد عليه السلام را بيان مي نماييم:

1 - من أصغي إلي ناطق فقد عبده، فإن كان الناطق يؤدي عن الله عزوجل فقد عبدالله و إن كان الناطق يؤدي عن لسان إبليس فقد عبد إبليس. [2] .

هر كس سخن ناطق و سخن راني را بشنود و بدان توجه كند بنده ي او خواهد شد. پس اگر اين ناطق از خدا و براي رضاي او سخن گويد: بنده ي



[ صفحه 285]



خدا مي باشد و اگر از زبان شيطان سخن گويد بنده ابليس مي شود.

2 - إظهار الشي ء قبل أن يستحكم مفسدة له. [3] .

اظهار كاري كه هنوز اساس آن پايدار نيست فساد انگيز است،

بايد امورات قبلا بر اساس محكم و متقني پايه گذاري شود، تا فساد نياورد.

3 - المؤمن يحتاج إلي خصال ثلاث: توفيق من الله، و واعظ من نفسه و قبول من ينصحه. [4] .

مؤمن نيازمند سه خصلصت است: 1 - توفيق از خدا 2 - موعظه از جانب نفس و درون خود 3 - پذيرش نصيحت و اندرز از نصيحت كننده ي خيرخواه.

هر كس اين سه خصلت را پيدا كند، موفق و رستگار است.

4 - التحفظ علي قدر الخوف. [5] .

خود را حفظ كردن بر پايه ي و ميزان ترس است.

يعني هر اندازه آدمي به چيزي علاقه داشته باشد براي حفظ آن بيشتر مي كوشد.

5 - الأيام تهتك لك الأمر عن الأسرار الكامنة. [6] .

روزگار از اسرار پوشيده ي عالم پرده برمي دارد.

اين يك اصل روانشناسي است كه امام تذكر داده و فرموده: هر چيز نزد انسان مكتوم و مستور باشد روزگار از روي آن پرده برمي دارد و آن اسرار را آشكار مي سازد، يا هر جنايتي كه پنهان كني روزگار آن را آشكار مي سازد.

6 - من انقاد إلي الطمأنينة قبل الخبرة فقد عرض نفسه للمهلكة و للعاقبة المتعبة. [7] .



[ صفحه 286]



هر كس پيش از آزمايش و امتحان مطمئن گردد، جان خود را در معرض هلاكت، و آخر كار خود را به تعب و رنج انداخته است.

چرا كه آدمي تا خود را نيازموده نبايد در هيچ كاري مطمئن گردد.

7 - الثقة بالله ثمن لكل غال، و سلم لكل عال. [8] .

اطمينان به خدا بهاي هر چيز ارزشمند و نردبان ترقي و وسيله ي پيشرفت و رسيدن به مرتبه ي والا است.

8 - قد عاداك من ستر عنك الرشد اتباعا لما تهواه. [9] .

در حقيقت با تو دشمني كرده كسي كه به پيروي از خواسته ها و تمايلاتت تو را از رشد عقلي باز دارد.

9 - راكب الشهوات لا تقال عثرته. [10] .

شهوتران از لغزشش چشم پوشي نمي شود.

زيرا حب و دوستي هر چيزي چشم را كور و گوش را كر مي سازد و مردم شهوت ران همواره در لغزش و خطا و عصيان هستند.

10 - كيف يضيع من الله كافله؟ [11] .

چگونه ضايع مي شود كسي كه خدا كفيل او است؟

هر كسي كار خود را به خدا واگذارد هرگز كارش ضايع و تباه نمي شود.

11 - كيف ينجو من الله طالبه؟ [12] .

چگونه رهائي مي يابد كسي كه خداوند در طلب اوست؟

يعني امكان ندارد كسي از حيطه قدرت الهي فرار كند، چنان كه اميرمؤمنان علي عليه السلام در دعاي كميل عرض مي كند: «و لا يمكن الفرار من حكومتك».



[ صفحه 287]



12 - من انقطع إلي غير الله و كله الله إليه. [13] .

كسي كه از خدا ببرد و به غير خدا بپيوندد، خداوند او را به خودش و يا آن غير وامي گذارد.

13 - من عمل علي غير علم كان ما يفسد أكثر مما يصلح. [14] .

كسي كه بدون علم و اطلاع كاري را انجام دهد، تباهي و فساد آن بيشتر از اصلاح و درستي آن است.

14 - من لم يعرف الموارد أعيته المصادر. [15] .

هر كس كه محل هاي ورود را نشناسد، محل هاي خروج او را به تعب و رنج مي افكند.

15 - من هجر المداراة، قارنه المكروه. [16] .

هر كس مدارا كردن را ترك كند، گرفتار مكروه مي شود.

16 - مصاحبة الشرير كالسيف المسلول، يحسن منظره و يقبح أثره. [17] .

همنشيني با اشرار همچون شمشير برهنه است كه منظره اش فريبنده، ولي اثرش زشت و ناپسند است،

چون كار شمشير بريدن، و دريدن و قطع كردن است.



دريد و بريد و شكست و ببست

يلان را سر و سينه و پا و دست



17 - كفي بالمرء خيانة أن يكون أمينا للخونة. [18] .

براي شخص از نظر خيانت همين بس كه امين خائنين باشد.

يعني چه فرق مي كند كه خودش بدزدد يا خزينه دار دزدان گردد.



[ صفحه 288]



18 - لا تكن وليا لله تعالي في العلانية و عدوا له في السر. [19] .

با خدا در آشكارا دوست و در پنهاني دشمن مباش.

تنها تقديس و تسبيح زباني كافي نيست، بايد دوست خدا راضي به رضاي خدا بوده و عملا سپاسگزار بوده و به فقر، غني، صحت و سقم راضي باشد.

19 - لا تعادن أحدا حتي تعرف الذي بينه و بين الله، فإن كان محسنا فانه لا يسلمه إليك، و إن كان مسيئا فإن علمك به يكيفك فلا تعاده. [20] .

با هيچ كس دشمني مكن مگر آن كه بداني بين او و خداي او چه روابطي است يعني نزد خدا چگونه به حساب مي آيد اگر خوب و نيكوكار است با او دشمني مكن و اگر بد و بدكردار است همين آگاهي تو در مورد بدي او كافي است، پس با او دشمني مكن.

20 - إذا أنزل القضاء ضاق الفضاء. [21] .

وقتي قضا فرود آمد فضا تنگ مي گردد.

يعني آدمي با داشتن تمام وسايل و هوش و ذكاء اشتباه مي كند و طبيب ابله مي شود.

21 - الحوائج تطلب بالرجاء و هي تنزل بالقضاء. [22] .

نيازهاي آدمي با اميد به خدا درخواست مي شود و به قضاي الهي فرود مي آيد و برآورده مي گردد.

22 - العافية أحسن عطاء. [23] .

تندرستي و عافيت بهترين عطيه الهي و بخشش پروردگار است.



[ صفحه 289]



23 - عز المؤمن غناه عن الناس. [24] .

عزت مؤمن بي نيازي او از مردم است (كه فقط به خدا اميدوار باشد).

24 - لا يضرك سخط من رضاه الجور. [25] .

خشم و غضب مردي كه از جور و ستم خشنود شده به تو ضرر و زيان نمي رساند.

25 - الشهوات من ضعف القلب.

شهوات و پيروي تمايلات نفساني از ضعف نفس است، مردم ضعيف النفس پيرو هوي و هوس مي باشند.

26 - من لم يرض من أخيه بحسن النية لم يرض بالعطية. [26] .

كسي كه از حسن نيت برادر مؤمن خود راضي نشود از عطيه و بخشش او راضي نخواهد شد، زيرا بخشش ها نتيجه نيت هاي خوب است.

27 - القصد إلي الله بالقلوب أبلغ من إتعاب الجوارح بالأعمال. [27] .

آهنگ خدا نمودن به وسيله ي دلها زودتر آدمي را به مقصد مي رساند تا اينكه اعضاء و جوارح را با اعمال به رنج اندازد.

كسي كه قصدش خدا باشد اگر رنجي هم نبرد مزدي مي گيرد، ولي كسي كه رياكار باشد اگر رنجي هم ببرد اجري نمي گيرد مگر به اندازه همان رنج مادي اجر مادي مي برد.

28 - بالدعاء تصرف البلية. [28] .

بلا و گرفتاري با دعا برگردانده مي شود.

كه در اين مورد آيات قرآن و احاديث بيشماري است.



[ صفحه 290]



29 - بالراعي تصلح الرعية. [29] .

اصلاح كار هر ملت به زمامدار و پيشوا و مقتداي آن ملت بستگي دارد.

همان گونه كه گله از قدرت چوپان در امان است، ملت نيز از شخصيت زعيم خود برخوردار است.

30 - من شتم أجيب. [30] .

كسي كه شماتت كند، مورد شماتت قرار مي گيرد.

بكوشيد شماتت نكنيد و دشنام ندهيد تا همان سخن را نشنويد.

31 - من تهور أصيب.

كسي كه تهور و جسارت را پيشه ي خود كرد دچار بلا و مصيبت مي شود. مرد متهور با بلايا قرين است.

32 - أهل المعروف أحوج إلي اصطناعه من أهل الحاجة، لان لهم أجره و فخره و ذكره. [31] .

نيكوكاران بيشتر نيازمند نيكويي هستند، چرا كه براي آنان پاداش و افتخار و شهرت است.

33 - من أمل انسانا هابه. [32] .

كسي كه به انساني اميد و آرزو داشته باشد او را گرامي مي دارد.

34 - من جهل شيئا عابه. [33] .

هر كس چيزي را ندانست آن را عيب مي گيرد.

35 - الفرصة خلسة. [34] .

فرصت از دست رفتني و ربوده شدني است كه بايد از آن استفاده كرد.



[ صفحه 291]



36 - عنوان صحيفة السعيد حسن الثناء عليه. [35] .

عنوان كارنامه ي سعادتمندان، مدح و ثناي نيكو بر اوست.

37 - عنوان صحيفة المؤمن حسن خلقه. [36] .

عنوان كارنامه ي مؤمن خوش خلقي و اخلاق نيكوي اوست.

38 - خفض الجناح زينة العلم. [37] .

تواضع و فروتني و شكسته بالي علم و دانش را زينت و زيور مي دهد.

39 - الجمال في اللسان. [38] .

جمال و زيبايي آدمي در زبان و منطق اوست.

كه هم صحبت خوب كند و هم خوب، صحبت نمايد.

40 - الكمال في العقل. [39] .

كمال انسان به عقل، و خرد اوست.

41 - من صبر الرجل قلة شكواه. [40] .

از شكيبائي مرد، كمي شكوه ي اوست.

42 - من رفق الرجل بأخيه ترك توبيخه بحضرة من يكره. [41] .

از مدارا كردن شخص با برادرش ترك توبيخ و سرزنش او است در حضور كسي كه نمي پسندد.

كسي كه با برادران خود سازش نداشته باشد سرزنش او بيشتر است و نشانه سازش آن است كه عيب گيري، ملامت و سرزنش نكند.

43 - من صدق صحبة الرجل إسقاط المؤنة عن أخيه.

از نشانه هاي صداقت در رفاقت و همراهي آن است كه رفيقش را زير



[ صفحه 292]



بار خرج نيندازد، بلكه مؤونه و مخارج او را تقليل دهد.

44 - من علامة المحبة كثرة الموافقة و قلة المخالفة.

از نشانه هاي دوستي، كثرت سازش و موافقت و كمي مخالفت است.

45 - من أحب البقاء فليعد للمصائب قلبا صبورا. [42] .

كسي كه خواهان بقا و ماندن است بايستي در قلب صبوري را براي بلاها و گرفتاري ها آماده كند.

چرا كه دل صبور و بردبار مخزن افاضات الهي است.

46 - من كثر همه سقم جسمه. [43] .

كسي كه اندوه و غم و غصه اش زياد شد جسمش دچار بيماري و ضعف مي گردد.

47 - العفاف زينة الفقر. [44] .

خويشتن داري و پارسائي زينت فقر و ناداري است.

48 - الشكر زينة البلاء. [45] .

سپاسگذار? و شكر، زينت بلا و مصيبت است كه صبر در بلا و مصيبت، شكر است.

49 - التواضع زينة الحسب. [46] .

فروتني، زينت حسب و نسب است.

يعني نمونه ي بزرگواري و آقايي است.

50 - الفصاحة زينة الكلام. [47] .

فصاحت زينت بخش گفتار است.

هر سخني كه فصيح و بليغ باشد اثرش نيكوتر است.



[ صفحه 293]



51 - من وعظ أخاه سرا فقد زانه، و من وعظ علانية فقد شانه. [48] .

كسي كه در پنهان به برادر خود پند و اندرز دهد در واقع به او زينت بخشيده و اگر در ملأ و آشكار نصيحتش كند از او عيب جويي و او را زشت گردانيده است.

52 - إن لله عبادا يخصهم بالنعم و يقرها فيهم ما بذلوا، فإذا منعوها نزعها الله عنهم و حولها إلي غيرهم. [49] .

خداوند بندگاني دارد كه به دوام نعمت هاي خود اختصاص يافته اند، و تا آن هنگامي كه از نعمت هاي بي پايان الهي به ديگران ببخشند و انفاق كنند آن نعمت روز افزون باقي و برقرار است، و اگر از انفاق خودداري كنند خداوند آن نعمت را از آن ها زايل مي گرداند.

53 - الحفظ زينة راوية. [50] .

حفظ كردن اخبار و نگاهداري روايات زينت محدثان و راويان است.

54 - بسط الوجه زينة الحلم. [51] .

گشاده رويي زينت بردباري است. كه آدمي حلم خود را با چهره ي باز نشان دهد.

55 - حسب المرء من كمال المروة تركه ما لا يجمل به، و من حيائه أن لا يلقي أحدا بما لا يكره، و من عرفانه علمه بزمانه، و من سلامته قلة حفظه لعيوب غيره و عنايته بإصلاح عيوبه، و من سخاه المرء بره بمن يجب حقه عليه. [52] .

نهايت مردانگي براي شخص اين است كه كاري كه به او زيبائي نمي دهد نكند و از حياء و آزرم وي اين است كه با آنچه براي خودش



[ صفحه 294]



خوشايند نيست با ديگران برخورد نكند و از شناخت وي علم او به زمان خودش است و از سلامت نفسش اين است كه تا مي تواند نقائص ديگران را به خاطر نسپرد و نواقص خودش را دور سازد.

نهايت جود اين است كه نسبت به كسي كه حق وي برش واجب است نيكوئي كند.

56 - ما عظمت نعمة الله علي أحد إلا عظمت عليه مئونة الناس، فمن لم يتحمل تلك المئونة عرض النعمة للزوال. [53] .

نعمت براي هيچ كس توسعه نمي يابد مگر اين كه نياز مردم بدو زياد شود، هر كس موجب برآوردن حوايج و نيازهاي مردم باشد نعمت بر او افزوني يابد و كسي كه متحمل برآوردن حوايج خلق نگردد، خداوند نعمت را از او زايل مي گرداند.

در حقيقت از شرايط رياست و زعامت انجام كار مردم و سلب آن به جهت بي اعتنايي به كار خلق است.

57 - ترك مالا يعني زينة الورع. [54] .

ترك و واگذاري چيزي كه مقصود و مربوط نيست نشانه ورع و پرهيزكاري است.

58 - من إنصاف الرجل قبوله الحق إذا بان له. [55] .

از نشاني انصاف قبول و پذيرش حق است هنگامي كه براي او آشكار شده باشد.

59 - من تواضع المرء معرفته بقدره. [56] .

از تواضع شخص، شناختن قدر خويشتن است.



[ صفحه 295]



60 - من نصح الإنسان لأخيه نهيه عما لا يرضاه لنفسه. [57] .

از نصيحت و خيرخواهي انسان براي برادران ديني خودش، باز داشتن او از چيزي است كه آن را براي خودش نمي پسندد.

يعني آن چه را بر خود نمي پسندد بر ديگران روا ندارد.

61 - من سلامة الإنسان قلة حفظه لعيوب غيره، و عنايته بإصلاح عيوب نفسه. [58] .

از نشانه هاي سلامتي آدمي، كم عيب گرفتن از ديگران و توجه داشتن به اصلاح عيوب خويشتن است.



همه عيب خلق گفتن نه مروت است و مردي

نگهي به خويشتن كن كه همه گناه داري



62 - من أخطاء وجوه المطالب خذلته الحيل. [59] .

كسي كه در مبادي و اساس كاري به خطا و اشتباه رفت دست به مكر و حيله مي زند و در نتيجه، ذلت و خواري مي آورد.

63 - الطامع في وثاق الذل. [60] .

طمع كار در گرو ذلت است.

64 - الصبر علي المصيبة، مصيبة علي الشامت بها. [61] .

صبر بر مصيبت، مصيبت بر شماتت كننده به آن است.

65 - ثلاث يبلغن بالعبد رضوان الله: كثرة الاستغفار، و خفض الجانب، و كثرة الصدقة. [62] .

سه چيز بنده را به رضا و خشنودي خداوند مي رساند:

1 - كثرت استغفار و طلب آمرزش

2 - ملايمت و نرمي با خلق



[ صفحه 296]



3 - زياد صدقه دادن و خيرات.

66 - لو سكت الجاهل ما اختلف الناس. [63] .

اگر نادان سكوت كند مردم دچار اختلاف نمي شوند.

تا جهال اجتماع ساكت هستند اختلاف در مردم كم است و منظور از سكوت جهال، عدم دخالت آن ها با بي علمي در كار اجتماع است.

67 - مقتل الرجل بين فكيه. [64] .

قتلگاه آدمي بين دو فك او يعني زبان است.

چرا كه زبان سرخ سر سبز مي دهد بر باد.

68 - الرأي مع الآفاة [65] .

نظريه هميشه با آفت همدوش است، تا از امتحان خوب بدر آيد.

69 - بئس الظهير الرأي الفطير. [66] .

بدترين پشتيبان فكر ناپخته و خام است.

70 - ثلاثة خصال يجلب المودة: الإنصاف في المعاشرة، و المواساة في الشدة، و الانطواع و الرجوع علي قلب سليم. [67] .

سه چيز جلب مودت مي كند:

1 - انصاف در معاشرت،

2 - مواسات و برادري در موقع سختي،

3 - به هم پيچيدن دل هاي سالم.

يعني دل هايي كه از حقد، حسد و كينه به هم پيچيده از دانش و خوش بيني و دوستي و فضيلت به هم بپيچد.

71 - الناس إخوان، فإن كانت الأخوة في غير ذات الله فإنها تحوز عداوة و ذلك



[ صفحه 297]



قوله تعالي: (الأخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو إلا المتقين) [68] [69] .

مردم با هم برادرند، اگر اين برادري براي رضاي خدا باشد به خير و صلاح مي گرايد و اگر براي خدا نباشد، بلكه براي مال جاه و مقام دنيا باشد به سبب آن چيز موجب عداوت و دشمني مي گردد، چنانچه قرآن مي فرمايد: «برخي از دوستان در آن روز با هم دشمن مي شوند مگر پرهيزكاران» كه دوستي آن ها چون براي رضاي خداست باقي و برقرار است.

72 - الخلق أشكال و كل يعمل علي شاكلته. [70] .

مردم به اشكال مختلفي هستند و هر كس بر طبق شكل و روشي كه دارد عمل مي كند.

نه تنها شكل ظاهر، بلكه شكل باطن كه هيولاي انديشه و فكر و عقل و علم اوست و روي آن مدار دور مي زند و عمل مي كند. يعني كردار هر كس منطبق با صورت و هيكل متناسب اوست كه اكثر صورت هاي ظاهر با صورت هاي باطن انطباق دارد.

73 - من استحسن قبيحا كان شريكا فيه. [71] .

كسي كه كار زشتي را نيكو شمارد در آن كار زشت شريك شده.

كه هر زشتكاري با زشت دوستي شريك است.

74 - كفر النعمة داعية المقت. [72] .

كفران نعمت، موجب كينه و خشم و نفرت گردد.

كه گفته اند: كفر نعمت از كفت بيرون كند.

75 - من جازاك بالشكر فقد أعطاك أكثر مما أخذ منك. [73] .



[ صفحه 298]



كسي كه شكر نعمت تو را به جا آرد و از احسان و لطف تو تشكر و سپاس گزاري كند بيش از آن چه از تو گرفته به تو بخشيده است.

76 - لا يفسدك الظن علي صديق و قد أصلحك اليقين له. [74] .

گمان و ظن بد در دوستي كه در دوستي او را آزمايش و امتحان نموده و يقين و اطمينان بدو داشته اي، مبر.

77 - لا تعاجلوا الأمر قبل بلوغه، فتندموا. [75] .

در مورد هيچ كاري پيش از رسيدن زمان آن شتاب نكنيد كه موجب ندامت و پشيماني مي گردد.

78 - لا يزال العقل و الحمق يتغالبان علي الرجل إلي أن يبلغ ثماني عشر سنة، فإذا بلغها غلبه عليه أكثرهما فيه. [76] .

عقل و حماقت در آدمي در حال مبارزه هستند تا به سن هجده سالگي برسد، در اين سن هر كدام بيشتر در وجود او است چيره مي شود و روش آدمي بدان سوي مي گرايد.

79 - لا يطولن عليكم الأمل فتقسوا قلوبكم. [77] .

آرزوهاي خود را طولاني نكنيد كه در اين صورت دل هاي شما قسي و سخت مي گردد.

80 - ارحموا ضعفاءكم. [78] .

به ناتوانان قوم خود رحم كنيد و از آن ها حمايت نموده و ايشان را كمك نماييد.

81 - اطلبوا الرحمة من الله بالرحمة منكم. [79] .

رحمت خدا را به رحمي كه شما در حق ديگران مي نماييد جلب كنيد.

هر اندازه شما به مردم بيشتر رحم كنيد خداوند به شماها بيشتر ترحم مي كند كه



[ صفحه 299]



فرمود: ارحم ترحم.

82 - من أمل فاجرا كان عقوبته الحرمان. [80] .

هر كس به فاجر و بدكاري چشم اميد و آرزو داشته باشد كيفر او محروميت است.

83 - ما أنعم الله علي عبد نعمة فعلم أنها من الله إلا كتب الله جل اسمه له شكرها قبل أن يحمده عليها و لا أذنب ذنبا فعلم أن الله مطلع عليه إن شاء عذبه و إن شاء غفر له إلا غفر له قبل أن يستغفره. [81] .

خداوند نعمتي بر بنده اي نمي بخشد كه بداند آن نعمت از طرف خداوند است مگر آنكه خداوند شكر آن را برايش بنويسد پيش از آنكه او را سپاس گويد، و گناهي مرتكب نمي شود كه بداند خداوند بر او آگاه است اگر بخواهد او را عذاب مي كند و اگر بخواهد مي آمرزد، او را مي آمرزد پيش از آنكه طلب آمرزش كند.

84 - موت الإنسان بالذنوب أكثر من موته بالأجل، و حياته البر أكثر من حياته بالعمر. [82] .

مردم به علت گناه بيشتر از مردن به اجل و سرآمدن مدت است.

و حيات و زندگي با بر و نيكي بيشتر از زندگي او با عمر است.

زيرا آن زندگاني و حيات مفيد است كه بركت و اثر خوب به جا گذاشته باشد و پايدار باشد، در حالي كه زندگي مادي پايدار نيست.



بمير اي حكيم! از چنين زندگاني

كزين زندگاني چو مردي بماني



85 - من ركب مركب الصبر اهتدي إلي مضمار النصر. [83] .



[ صفحه 300]



هر كس سوار مركب بردباري و شكيبايي شود عنان پيروزي و ظفر را به دست مي آورد و به ميدان نصرت و پيروزي دست مي يابد.

86 - من غرس أشجار التقي، اجتني ثمار المني. [84] .

هر كس درخت تقوي و پرهيزكاري را بكارد ميوه ي شيرين آرزو را خواهد چشيد.

87 - من استفاد أخا في الله فقد استفاد بيتا في الجنة. [85] .

هر كسي كه با كسي براي خدا برادري كند و استفاده نمايد، از خانه اي در بهشت استفاده مي نمايد.

88 - من وثق بالله اراه السرور و من توكل عليه كفاه الامور و التوكل علي الله نجاة من كل سوء و حرزه من كل عدو. [86] .

هر كس به خدا اطمينان كند سرور و شادماني به او بنماياند و هر كه بر او توكل كند امورش را كفايت كند و توكل بر خدا باعث رهائي از هر بدي و نگهدار انسان از شر هر دشمن است.

89 - لو كانت السماوات و الارضون رتقا علي عبد، ثم اتقي الله لجعل الله له مخرجا منها. [87] .

اگر درهاي آسمان و زمين بر بنده اي بسته شود و بنده پرهيزكار باشد خداوند راه فرار از مهلكه و گرفتاري براي او باز خواهد فرمود.

90 - أربع خصال تعين المرء علي العمل: الصحة و الغني و العلم و التوفيق. [88] .

چهار چيز آدمي را در عمل خوب كمك مي كند:

1 - تندرستي و سلامتي مزاج،



[ صفحه 301]



2 - بي نيازي و توانايي و تمكن،

3 - علم و دانش

4 - توفيق و فراهم بودن اسباب سعادت.

91 - عليكم بطلب العلم فإن طلبه فريضة والبحث عنه نافله، و هو صلة بين الإخوان، و دليل علي المروة، و تحفة في المجالس، و صاحب في السفر، و أنيس في الغربة. [89] .

بر شما باد طلب علم و كسب دانش، چرا كه فراگرفتن علم بر هر كس واجب است و بحث و گفتگو درباره ي آن مستحب است. بحث علمي بين دوستان نوعي صله و پيوند است و نشانه ي مروت و انصاف و تحفه ي مجالس و محافل است. اين بحث علمي مصاحب آدمي در سفر و انيس او در غربت و تنهايي است.

هر قدر آدمي بتواند بحث علمي بنمايد روحش شاد و نشاطش افزون و قدرت و توانايي او بيشتر مي گردد.

92 - العلم علمان: مطبوع و مسموع، و لا ينفع مسموع إذا لم يكن مطبوع. [90] .

علم دو نوع است: اول علم مطبوع (و آن علمي است كه در قلب ها و دل ها نقش بسته و بر لوح سينه ها طبع گرديده است).

دوم علم مسموع (كه از اين و آن شنيده شده و به خاطر نقش نبسته) تا علم نوع اول كه در لوح خاطر آدمي نقش نبسته باشد، علم قسم دوم سودي ندارد.

و مانند غذاي مزاج، به هضم و تحليل رفته باشد، ولي علم سماعي چندان پايدار و استوار نيست، زيرا پايه ها و اركان آن محكم و متقن نيست.



[ صفحه 302]



93 - من عرف الحكمة لم يصبر علي الإزدياد منها. [91] .

هر كس حكمت و دانش را بشناسد ديگر صبر و بردباري براي افزودن و زياد نمودن آن ندارد.

يعني مي خواهد به سرعت بر حكمت بيشتر دست يابد.

94 - كثرة البكاء زينة الخوف، و التقلل زينة القناعة، و ترك المن زينة المعروف و الخشوع زينة الصلاة، و ترك ما لا يعني زينة الورع. [92] .

كثرت گريه زينت ترس از خداوند است و كم خواستن زينت قناعت است، ترك منت زينت كارهاي خوب است، و خشوع زينت نماز است، و ترك آنچه ضرورت ندارد زينت پرهيزكاري است.

95 - لن يستكمل العبد حقيقة الايمان حتي يؤثر دينه علي شهوته، و لن يهلك حتي يؤثر شهوته علي دينه. [93] .

بنده حقيقت ايمان را به كمال نرسانده است تا دين خود را بر شهوتش و خواسته هاي نفساني اش ترجيح دهد، و به هلاكت نمي رسد تا شهوت خود را بر دينش ترجيح دهد.

96 - الفضائل أربعة اجناس: أحدهما الحكمة، و قوامها في الفكرة، و الثاني العفة و قوامها في الشهوة، و الثالث القوة و قوامها في الغضب، و الرابع العدل، و قوامه في اعتدال النفس. [94] .

فضيلت چهار چيز است:

اول: حكمت و قوام آن به فكر است.

دوم: عفت كه قوام آن در شهوت است.

سوم: نيروي آدمي، كه قوامش به غضب است.

چهارم: عدالت، كه قوامش در اعتدال نفس است.



[ صفحه 303]



هر كس بتواند در اين چهار خصلت اعتدال را رعايت كند سرافراز و پيروز خواهد شد.

97 - أقصد العلماء للمحجة الممسك عندالشبهة. [95] .

بهترين كساني كه در راه راست استوارند آن كساني هستند كه چيزي را كه حكمش را نمي دانند به عمل اقدام نمي كنند و خودداري مي نمايند.

98 - ثلاث من عمل الأبرار: إقامة الفرائض، و اجتناب المحارم، و احتراس من الغفلة في الدين. [96] .

سه چيز از عمل نيكوكاران است:

اول: اقامه فرايض و واجبات.

دوم: اجتناب از محارم و محرمات.

سوم: دوري از غفلت و بي خبري در دين.

99 - أربع من كن فيه استكمل الإيمان: من أعطي لله، و منع في الله، و أحب لله و أبغض فيه. [97] .

چهار چيز است كه سبب قوت و كمال ايمان مي گردد.

اول: كسي كه در راه خدا عطا و بخشش كند.

دوم: هر چه را منع مي كند براي خدا منع كند.

سوم: هر كه را دوست مي دارد براي خدا دوست بدارد.

چهارم: اگر كسي را دشمن مي دارد براي رضاي خدا دشمن بدارد.


پاورقي

[1] سوره شوري: 23.

[2] اصول كافي: ج 6 ص 434.

[3] المحاسن: ج 2 ص 603، بحارالانوار: ج 88 ص 254.

[4] تحف العقول: 457.

[5] اعلام الدين: 309، بحارالانوار: ج 75 ص 364 و 365.

[6] اعلام الدين: 309، بحارالانوار: ج 75 ص 364 و 365.

[7] اعلام الدين: 309، بحارالانوار: ج 75 ص 364 و 365.

[8] اعلام الدين: 309، بحارالانوار: ج 75 ص 363 و 364.

[9] همان.

[10] همان.

[11] همان.

[12] همان.

[13] اعلام الدين: 309، بحارالانوار: ج 75 ص 363 و 364.

[14] اعلام الدين: 309، بحارالانوار: ح 57 ص 365.

[15] همان.

[16] همان.

[17] همان.

[18] بحارالانوار: ج 75 ص 364.

[19] اعلام الدين: 309، بحارالانوار: ج 75 ص 365.

[20] اعلام: ص 309، بحارالانوار: ج 75 ص 365، 364.

[21] همان.

[22] اعلام: ص 309، بحارالانوار: ج 75 ص 365، 364.

[23] همان.

[24] بحارالانوار: ج 75 ص 365.

[25] بحارالانوار: ج 75 ص 365.

[26] بحارالانوار: ج 75 ص 364 و 365.

[27] بحارالانوار: ج 75 ص 364 و 365.

[28] بحارالانوار: ج 75 ص 79.

[29] همان.

[30] همان.

[31] همان.

[32] همان.

[33] همان.

[34] همان.

[35] كشف الغمه: ج 32 ص 347.

[36] بحارالانوار: ج 75 ص 80 تا 82.

[37] همان.

[38] همان.

[39] همان.

[40] همان.

[41] همان.

[42] بحارالانوار: ج 75 ص 79 و 89.

[43] همان.

[44] همان.

[45] همان.

[46] همان.

[47] همان.

[48] همان.

[49] بحارالانوار: ج 75 ص 80 - 79.

[50] همان.

[51] همان.

[52] همان.

[53] بحارالانوار: ج 75 ص 80، 79.

[54] همان.

[55] همان.

[56] همان.

[57] همان.

[58] بحارالانوار: ج 75 ص 82.

[59] همان.

[60] همان.

[61] همان.

[62] همان.

[63] بحارالانوار: ج 82، 1.

[64] همان.

[65] همان.

[66] همان.

[67] همان.

[68] سوره زخرف: 67.

[69] بحارالانوار: ج 82، 1.

[70] بحارالانوار: ج 82، 1.

[71] بحارالانوار: ج 82، 1.

[72] بحارالانوار: ج 82، 1.

[73] بحارالانوار: ج 83، 82، 1.

[74] بحارالانوار: ج 83، 1.

[75] بحارالانوار: ج 83، 1.

[76] بحارالانوار: ج 83، 1.

[77] بحارالانوار: ج 83، 1.

[78] بحارالانوار: ج 83، 1.

[79] بحارالانوار: ج 83، 1.

[80] بحارالانوار: ج 75، ص 83.

[81] همان.

[82] همان.

[83] بحارالانوار: ج 75 ص 79، 78. تا اين جا از كتاب نور الابصار شبلنجي ص 148 به نقل از وفات الامام الجواد علامه مقرم: ص 43 نقل شد.

[84] بحارالانوار: ج 75 ص 80، 79.

[85] بحارالانوار: ج 75 ص 80، 79.

[86] بحارالانوار: ج 75 ص 80، 79.

[87] بحارالانوار: ج 75 ص 80، 79.

[88] بحارالانوار: ج 75 ص 80، 79.

[89] بحارالانوار ج 75 ص 80.

[90] همان.

[91] بحارالانوار: ج 75 ص 81، 80.

[92] بحارالانوار: ج 75 ص 81، 80.

[93] بحارالانوار: ج 75 ص 81، 80.

[94] بحارالانوار: ج 75 ص 81، 80.

[95] بحارالانوار: ج 75 ص 81. تا اين جا از كشف الغمه ص 284 نقل شده است.

[96] همان.

[97] همان.