بازگشت

رهايي از اسارت


يكي از سياست هاي دشمنان، بازداشت و حبس اصحاب امامان(ع) بود؛ به شكلي كه پيامدهاي ناگواري براي اصحاب و خانواده ي آنان در پي داشت. امام جواد(ع) براي آزادي برخي از شيعيان، اقداماتي داشته كه به يك نمونه اشاره مي شود.

در تاريخ پرفراز و نشيب «تشيع» مردان و زناني را مي توان معرفي نمود كه نقش ممتاز و ماندگاري داشته اند؛ يكي از آنها «اباصلت»، خادم متعهد امام رضا(ع) مي باشد. مأمون پس از شهادت امام و در روز خاكسپاري بدن مطهر حضرت، اباصلت را تحت فشار قرار داد تا حوادث روزهاي پاياني و اسرار و گفتار امام رضا(ع) را بازگو كند... ادامه داستان را از زبان خود وي مي شنويم:

مأمون گفت: هر آنچه از علي بن موسي الرضا(ع) شنيده اي، برايم تعريف كن. به او گفتم: در اين لحظه چيزي يادم نمي آيد، در واقع فراموشم شده بود. اما خليفه عباسي حرفم را نپذيرفت و دستور داد مرا به زندان بفرستند... يك سال در زندان بودم و زندان برايم تنگ شده بود تا اينكه يك شب بيدار ماندم و از سويداي دل به راز و نياز پرداختم و خداوند را به پيامبر و خاندانش سوگند دادم كه مرا نجات دهد. هنوز دعايم به پايان نرسيده بود كه ناگاه امام جواد(ع) را در كنار خود مشاهده كردم... حضرت بعد از گشودن زنجيرها، مرا از ميان نگهبانان عبور داد؛ آنان در حالي كه ما را مي ديدند، قدرت سخن گفتن و ممانعت نداشتند. وقتي از محيط زندان خارج شديم، امام جواد(ع) به من فرمود:

«امض في ودائع الله فانك لن تصل اليه و لايصل اليك ابدا؛ رهسپار شو در پناه و حمايت خدا. چرا كه هرگز به نزد مأمون نخواهي رفت و او نيز ديگر به تو دست نخواهد يافت.»

اباصلت در پايان، مي گويد:

از آن هنگام تا الان، من و مأمون هيچ گاه يكديگر را نديده ايم.