بازگشت

مناظرات امام


مأمون مجلسي ترتيب داد كه در يك طرف امام جواد عليه السلام نشست و يحيي بن اكثم از علماء بزرگ مخالفين اهل بيت عليهم السلام در مقابل حضرت نشست.

يحيي بن اكثم به مأمون گفت: اجازه مي دهيد از ابوجعفر سؤالي بنمايم؟

مأمون گفت: از خود او اجازه بخواه.

يحيي به امام عليه السلام رو كرد و گفت: فدايت شوم اجازه مي دهي سؤالي مطرح كنم؟

امام عليه السلام فرمود: اگر مي خواهي بپرس.

يحيي گفت: در مورد كسي كه در حال احرام شكاري را بكشد چه مي فرماييد؟

امام فرمود: اين مسأله صورتهاي فراواني دارد، آيا در خارج حرم بوده



[ صفحه 23]



يا در داخل حرم، از حرمت اين كار اطلاع داشته يا بي اطلاع بوده، عمدا كشته يا سهوا، عبد بوده يا آزاده، صغير بوده يا كبير، بار اول او بوده كه چنين كاري كرده يا بار دوم، صيد پرنده بوده يا غير پرنده، كوچك بوده يا بزرگ، كشنده از كار خود پشيمان شده يا قصد تكرار آن را دارد، در شب صيد كرده يا در روز، احرام او احرام عمره بوده يا احرام حج!

يحيي بن اكثم از اينكه امام كه در آن هنگام تقريبا نه ساله بود، اصل سؤال او را چنين عالمانه تشريح كرد متحير ماند و آثار عجز و شكست در چهره اش پديدار شد و زبانش به لكنت افتاد، چنانكه همه حاضران قدرت علمي امام و شكست يحيي را دريافتند.

مأمون از امام تقاضا كرد كه خود پاسخ صورتهاي گوناگون صيد در حال احرام را بگويد، و امام پذيرفت و به تفصيل به شرح آن پرداخت.

مأمون با شنيدن پاسخ، امام را بسيار تحسين كرد و تقاضا نمود اين بار امام عليه السلام از يحيي بن اكثم مسأله اي بپرسد. امام رو به يحيي كرد و فرمود: آيا بپرسم؟

يحيي كه شكست خورده و مرعوب عظمت علمي امام بود گفت: ميل شماست فدايتان شوم. اگر بدانم پاسخ مي دهم و اگر ندانم از خود شما استفاده مي كنم و مي آموزم.

امام فرمود: بگو چگونه است كه مردي در بامداد بر زني نگاه كرد در حالي كه اين نگاه كردن بر او حرام بود. و هنگامي كه آفتاب بالا آمد بر او حلال شد، و چون ظهر شد بر او حرام شد، و چون عصر در رسيد بر او حلال شد، و چون آفتاب غروب كرد بر او حرام شد، و شب، هنگام نماز عشاء بر او حلال شد، و نيمه شب بر او حرام شد و چون صبح بر دميد بر او حلال شد! چرا چنين بود و بر چه جهت بر او حلال مي شد و حرام مي شد؟!



[ صفحه 24]



يحيي گفت: به خدا سوگند پاسخ و چگونگي آنرا نمي دانم، اگر مايليد خودتان بيان فرماييد تا استفاده كنيم.

امام فرمود: آن زن كنيز مردي بود، مرد نامحرمي در بامداد به او نگاه كرد در اين حال اين نگاه حرام بود، هنگامي كه آفتاب بالا آمد آن كنيز را از صاحبش خريد بر او حلال شد، و چون ظهر شد كنيز را آزاد ساخت بر او حرام شد، و هنگام عصر با او ازدواج كرد بر او حلال شد، چون آفتاب غروب كرد «ظهار» نمود. (ظهار يعني مرد به زن خود بگويد تو به من يا نسبت به من چون پشت مادرم يا خواهرم يا دخترم هستي كه در اين صورت بايد كفاره ي ظهار را بدهد تا همسرش بر او مجددا حلال شود). و بر او حرام شد، و شب هنگام نماز عشاء كفاره ي ظهار داد بر او حلال شد، و نيمه شب يك بار او را طلاق داد بر او حرام شد و چون صبح بر دميد رجوع كرد بر او حلال شد.

مأمون شگفت زده به خويشان خود كه حاضر بودند رو كرد و گفت: آيا در ميان شما كسي هست كه اينگونه پاسخ چنين مسأله اي را بيان كند يا پاسخ مسأله ي قبلي را بداند؟

گفتند: نه به خدا سوگند. [1] .

داود بن قاسم جعفري مي گويد: از امام جواد عليه السلام معناي «قل هو الله احد» را پرسيدم؟ فرمود: يعني همگي به وحدانيت و يكتايي او اتفاق دارند، مگر نشنيده اي كه:

«و لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض و سخر الشمس و القمر ليقولن الله فاني يؤفكون» [2] .

اگر از آنها بپرسي آسمانها و زمين را كي آفريده و خورشيد و ماه را به خدمت گرفته است، خواهند گفت خداي يكتا، پس چرا سرگردان



[ صفحه 25]



مي شوند.

و بعد از اين باز مي گويند كه براي خدا شريك و مصاحب هست!

عرض كردم كلام خدا كه مي فرمايد: «لا تدركه الابصار» [3] چشمها نمي توانند او را درك كنند. منظور چيست؟

فرمود: اي ابا هاشم، درك قلبها دقيقتر از درك چشمهاست، تو با فكرت سند و هند را درك مي كني و همينطور شهرهايي را كه به آن سفر نكرده اي ولي با چشم سرت درك نمي كني پس اوهام قلبها و افكار نمي توانند وجود خدا را درك كنند پس چگونه با چشم مي توان او را ديد.

و نيز از امام عليه السلام سؤال شد كه جايز است به خداوند تبارك و تعالي اطلاق شيئي كرد؟ فرمود: بلي، ولي بايد خداوند را از حد ابطال و تشبيه خارج كرد. «ليس كمثله شيي» [4] .

مجلس ديگري براي مناظره بين امام عليه السلام و يحيي بن اكثم تشكيل شد. يحيي گفت: نظر شما درباره ي روايتي كه نقل شده «جبرئيل بر رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم نازل شد و گفت اي محمد خداوند عزوجل سلام مي رساند و از تو مي خواهد كه از أبابكر سؤال كني كه آيا او از من راضي است كه به درستي من از او راضي هستم.

امام جواد عليه السلام فرمود: هر گاه حديثي نقل شد آن را به كتاب خدا عرضه بداريد، هر گاه موافق بود قبول كنيد و اگر مخالف بود قبول نكنيد. اين روايت موافق كتاب خدا نيست! خداوند مي فرمايد:

«و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب اليه من حبل الوريد» [5] .

ما انسان را آفريده ايم و دانيم كه ضميرش چه وسوسه ها مي كند و ما از



[ صفحه 26]



رشته سياهرگ به او نزديكتريم.

آيا براي پروردگار رضايت أبابكر مخفي بوده تا از ضمير او سؤال كند اين عقلا محال است!

يحيي بن اكثم پرسيد نظر شما درباره ي اين روايت چيست.

مثل ابي بكر و عمر در روي زمين همانند جبرئيل و ميكائيل در آسمان است.

اين هم بايد درباره اش دقت شود زيرا جبرئيل و ميكائيل دو فرشته اي هستند كه در تمام مدت عمر معصيت نكرده اند و لحظه اي از طاعت پروردگار غافل نبوده اند ولي آن دو مدتي در شرك بودند و اكثر روزهاي زندگي را در شرك گذراندند. پس محال است كه آن دو را به جبرئيل و ميكائيل تشبيه كنيم.

بار ديگر سؤال كرد در روايت است كه «آن دو از دو آقايان و سادات پيران اهل بهشت هستند.»

فرمود: اين هم منطبق با واقع نيست براي آنكه همه ي اهل بهشت جوان هستند و در ميان آنها پيري وجود ندارد و اين روايت را بني اميه ساخته اند تا با روايت رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم ضديت كنند كه فرمود:

«الحسن و الحسين عليهماالسلام سيدا شباب اهل الجنة» حسن و حسين عليهماالسلام دو آقاي جوانان اهل بهشتند. [6] .

يكبار حضرت عبدالعظيم حسني رضوان الله تعالي عليه به امام جواد عليه السلام عرض كرد: اي مولاي من، آرزوي قائم آل محمد صلي الله عليه و اله و سلم را دارم يعني همان كسي كه دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد پس از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد.

امام عليه السلام فرمود: ما امامان همگي قائم به أمر پروردگار و هدايتگر به دين



[ صفحه 27]



حضرت حق هستيم. و لكن آن قائمي كه خداوند زمين را توسط او از اهل كفر و انكار پاكيزه خواهد كرد و عدالت را در سطح گيتي مي گستراند. آن كسي است كه ولادتش مخفي است و از نظرها پنهان است، بردن نامش (م ح م د) حرام و همنام پيامبر مي باشد.

خداوند زمين را برايش آماده و هر مشكلي را برايش سهل خواهد كرد. از اطراف عالم به تعداد اصحاب جنگ بدر يعني سيصد و سيزده نفر به او ملحق مي شوند و اين همان كلام خداست كه مي فرمايد:

«اين ما تكونوا يأت بكم الله جميعا ان الله علي كل شيي قدير» [7] .

هر كجا باشيد خداوند تبارك و تعالي شما را جمع خواهد كرد و خداوند بر همه چيز قادر است.

هنگامي كه اين عده از اهل اخلاص تجمع كردند خداوند فرمانش را ظاهر مي سازد و بعد ده هزار نفر به اجازه پروردگار قيام مي كنند آنقدر از دشمنان خدا را مي كشند تا رضايت پروردگار جلب شود در اينجا حضرت عبدالعظيم عليه السلام مي گويد عرض كردم اي آقاي من چگونه متوجه مي شوند كه خداوند راضي شده است؟

فرمود: در دلشان رحم مي افتد. [8] .


پاورقي

[1] احتجاج طبرسي، ج 2، ص 245.

[2] عنكبوت - 61.

[3] انعام - 103.

[4] احتجاج طبرسي، ج 2، ص 244.

[5] ق - 16.

[6] الغدير، ج 6 و احتجاج، ج 2، ص 146.

[7] بقره - 148.

[8] احتجاج، ج 2، ص 250.