بازگشت

پاره اي از حكايات و رواياتي كه بعد از ولادت امام محمد جواد


در بحارالانوار از عيون المعجزات و در مدينة المعاجز و بعضي كتب ديگر مسطور است، كليم بن عمران گفت: در حضرت امام رضا عليه السلام گفتم: خداي را بخوان تا فرزندي روزي بگرداند، فرمود: خداوند يك نفر فرزند به من عطا مي فرمايد و او وارث من است و چون حضرت ابي جعفر عليه السلام متولد شد، امام رضا عليه السلام با اصحاب خود فرمود:

خداوند تعالي فرزندي به من كرامت فرموده است كه مانند موسي بن عمران است كه درياها را مي شكافت و نظير عيسي بن مريم است كه خداوند تعالي مقدس گردانيده بود مادر او را طاهر و مطهر آفريده بود. پس از آن امام رضا عليه السلام فرمود كه اين فرزند من به جور و ستم كشته مي شود و بر وي خواهند گريست اهل آسمانها و خداوند تعالي غضب خواهد كرد بر دشمن و كشنده و ستم كننده ي بر او و پس از قتل او از زندگاني بهره نخواهند ديد و به زودي به عذاب الهي واصل مي گردند و در شب ولادت او آن حضرت حضرت تا صبح در گاهواره با او سخن مي راند و اسرار الهي را بر وي مكشوف مي آورد.

و هم در مدينة المعاجز و غيره از زكريا بن يحيي بن النعمان صيرفي مصري مروي است كه از حضرت علي بن جعفر شنيدم با حسن بن حسين بن علي بن حسين حديث مي راند و مي گفت: سوگند با خداي نصرت كرد خداي تعالي ابوالحسن رضا عليه السلام را، حسن گفت: آري سوگند با خداي جعلت فداك، همانا برادران امام رضا بر آن حضرت بغي و عدوان ورزيدند، علي بن جعفر عليه السلام گفت آري والله ما نيز كه عموهاي او هستيم بر آن حضرت ستم كرديم، حسن با جعفر گفت: فدايت شوم چه كرديد؟ چه من در خدمت شما حضور نداشتم، فرمود: برادران امام رضا عليه السلام در خدمتش عرض كردند: در ميان ما هرگز امامي كه گونه ي دگرگون و سياه چرده باشد نبوده و اين جسارت و بيرون از طريق



[ صفحه 477]



ادب سخن كردن ايشان براي آن بود كه شايد به واسطه انكار نبوت، امامت از خاندان آن حضرت قطع شود و به آنها پيوسته گردد، از اين روي مي گفتند: آن نشاني كه بايد در امام محمد تقي نيست. امام رضا عليه السلام فرمود: وي پسر من است، عرض كردند: رسول خدا صلي الله عليه وآله حكم به قافه فرموده است، يعني در اين چنين مواضع كه حالت شبهتي در كار باشد حكم به قافه فرموده است و قافه كساني هستند كه به علم قيافه آگاهند و آن كس را قايف گويند يعني پي شناس، هم اكنون در ميان ما و تو حكومت با قافه است فرمود: شما به احضار قافه مي فرستيد بفرستيد، اما من نمي فرستم يعني در من حالت شبهت و ترديدي نيست و اين فرزند را از نور و روح و جان خود مي دانم، هيچ نشايد در طلب قافه فرستم و مردمان را پنداري رسد تا مگر من خود متردد و شاك مي باشم، شما اگر بخل داريد و مي خواهيد تلبيس و تدليس نمائيد و به خيال خود فائز گرديد خود دانيد و آنچه مي كنيد و ايشان را آگاهي ندهيد كه ايشان را براي چه دعوت مي كنيد و شما در خانه هاي خود بمانيد، اين كلام عليه السلام نيز دلالت بر كمال اعتماد و اطمينان او داشت. بالجمله چون در طلب پي شناسان برآمدند، حضرت امام رضا عليه السلام را جامه پشمينه بپوشيدند و كلاه پشمي بر سر مباركش بگذاشتند و بيلي بر دوش مباركش برنهادند و گفتند در بستان درآي، چنانكه گوئي در اين بستان مشغول كار زراعت و باغباني مي باشي.

بالجمله چون جماعت قافه حاضر شدند، حاضران حضرت ابي جعفر را حاضر ساختند و گفتند: وي را به پدر خودش ملحق سازيد و عموها و عمه زادگان برگرد وي جمع شده آن نوگل بستان ولايت و نونهال باغستان امامت را در ميان خود بنشاندند، جماعت پي شناسان نظري بيفكندند و گفتند: در اينجا كسي كه پدر وي باشد نيست، لكن اين شخص عم پدرش و اين شخص عم خودش و اين يك عمه اوست و اگر او را در اينجا پدري باشد، همانا صاحب بستان است چه قدم هر دو يكي است و چون حضرت ابي الحسن عليه السلام بازگشت، گفتند: وي پدر اين كودك است.

علي بن جعفر مي گويد: چون اين سخن را بشنيدم و آب دهان ابوجعفر عليه السلام را بمكيدم و دست به گردنش درآوردم و عرض كردم گواهي مي دهم كه تو حجت



[ صفحه 478]



خداوندي بر خلق، اين وقت حضرت امام رضا عليه السلام به گريه درآمد و از آن پس فرمود: اي عم من آيا از پدرم نشنيدي كه مي فرمود: رسول خداي صلي الله عليه وآله فرمود: پدرم فدا باد پسر بهترين كنيزان پسر نوبيه پاك دهان، پاك سيرت و سجيت، عصمت پرور و آن حضرت گويا اشارت به آن فرمود كه مادر بعضي از ائمه مثل امام محمد جواد كه جاريه نوبيه و هم چنين جاريه ديگر والده حضرت حجةالله تعالي صاحب الامر و الزمان عجل الله تعالي فرجه است و به نجابت و پاكي رحم ايشان خبر مي دهد.