بازگشت

نام و نسب والده ي ماجده ي امام محمد تقي و كيفيت تولد آن حضرت


پدر بزرگوار اين امام والامقام، حضرت امام رضا علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابيطالب عليهم السلام است كه فرش و عرش به اين اسامي همايون بدون حايل و ستون بر پاي و تمام مخلوقات از بركات محمد و آل محمد، ائمه ي معصومين عليهم السلام موجود شده اند. مادر عصمت پرورش ام ولدي مسماة به خيزران و به قولي ريحانه و به قولي جرباء و به قولي دره و به روايتي سبيكه ي نوبيه و به حديثي سكينه مريسيه و به روايت ابن شهر آشوب آن صدف دره دري بحر امامت را دره مي خواندند و مريسيه بود و از آن پس حضرت امام رضا عليه السلام او را خيزران ناميد و او از خانواده ماريه قبطيه بود و به قولي سبيكه نام داشت و نوبيه بود: به روايتي ريحانه نام داشت و كنيتش ام الحسن بود.

و در جنات الخلود مي گويد بهر تقدير از مردم نوبه، حوالي حبشه از خويشاوندان جاريه قبطيه كه نجاشي حكمران حبشه تقديم حضور مبارك رسول خداي صلي الله عليه وآله نموده بود. مروي است كه حضرت امام موسي كاظم عليه السلام به توسط يزيد بن سليط به اين ام ولد سلام رسانيده بود.

و رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: «بأبي ابن خيرة الاماء ابن النوبية الطيبة الفم المنتجبة الرحم». [1] .



[ صفحه 474]



ابن شهر آشوب در مناقب از حكيمه خاتون، دختر حضرت ابي الحسن موسي بن جعفر عليهماالسلام به سند معتبر روايت كرده است كه چون زمان ولادت حضرت جواد و بار نهادن خيزران، ام ابي جعفر عليه السلام در رسيد، امام رضا عليه السلام مرا بخواند و فرمود: اي حكيمه امشب فرزند مبارك خيزران متولد مي شود، بايد هنگام ولادت حاضر باشي. من در خدمت آن حضرت بماندم.

چون شب در رسيد مرا با خيزران و زنان قابله در حجره درآورد و چراغي براي ما بگذاشت و در را بروي ما بربست. چون او را درد زائيدن در ربود چراغ خاموش شد و در پيش او طشتي بود، وي را بر بالاي طشت نشانيديم، خاموش شدن چراغ غمگين شديم و در اين حال اندر بوديم، ناگاه ديديم آن تابنده خورشيد فلك امامت و رخشنده نور آسمان ولايت از افق رحم طلوع در ميان طشت نزول فرمود و بر آن حضرت پرده نازكي مانند جامه احاطه كرده چنان نور و فروز آن حضرت ساطع گرديد كه تمام آن حجره روشن و منور شد و از چراغ بي نياز شديم و با مادرش گفتم: اين نور مبين از چراغت بي نياز كرد و منصرف گرديديم و من آن نور يزداني و امام سبحاني را برگرفتم و در دامان خود بگذاشتم و آن پرده را از خورشيد جمالش دور ساختم. ناگاه حضرت امام رضا عليه السلام به حجره تشريف قدوم داد و از آن پس كه اندام همايونش را در جامهاي مطهر پوشيده بوديم در برگشود و آن گوشواره عرض امامت را از ما بگرفت و و به گاهواره عزت و كرامت جاي داد و آن مهد شرف و عزت را به من سپرد و فرمود: از اين گاهواره كناره مجوي و به روايتي خود آن حضرت در تمام آن شب مهد جنبان آن گوهر كان ولايت بود و با فرزند ارجمندش رازها و اسرار در ميان و پوشيده سخنها بر زبان داشت.

و چون روز سوم بر دميد، حضرت جواد عليه السلام ديده حق بين خود را به سوي آسمان برگشاد و به طرف يمين و يسار نظر فرمود و با زباني بسي فصيح و بياني بسي مليح ندا كرد «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله» [2] چون اين حال غريب و كردار عجيب را از آن فروزبخش عالم امكان نگران شدم، به حضرت رضا عليه السلام بشتافتم و آنچه



[ صفحه 475]



را ديده و شنيده بودم در كمال فراغ و سرگشتگي به عرض رسانيدم و گفتم: از اين كودك نشاني عجيب نگران شدم، فرمود: اين چيست؟ پس آن خبر بگذاشتم، فرمود: اي حكيمه! آنچه بعد از اين عجائب حالات وي مشاهدت خواهيد نمود بيشتر از آن باشد كه اكنون ملاحظت نموده ايد.

در مدينة المعاجز از صفوان از حكيمه دختر ابوالحسن موسي عليه السلام مروي است كه چون مادر ابوجعفر عليه السلام به آن حضرت بارور گشت، مكتوبي به حضرت امام رضا عليه السلام به عرض رسانيدم كه خادمه تو حامله شده است، در جواب من رقم فرمود: در فلان روز و فلان ماه آبستن شد چون بار فروگذاشت، با او هفت روز ملازمت بجوي. حكيمه مي گويد: چون امام محمد تقي عليه السلام متولد شد فرمود: اشهد ان لا اله الا الله و چون روز سوم ولادتش در رسيد عطسه برآورد و فرمود الحمدلله و صلي الله علي محمد و علي الأئمة الراشدين. [3] .

و هم در مدينة المعاجز در ذيل معجزات حضرت امام زين العابدين و ولادت با سعادت آن حضرت و حال تولد ائمه هدي عليهم السلام و خبر حضرت ابي عبدالله از كيفيت ولادت حضرت موسي كاظم عليه السلام كه چون از شكم والده ماجده اش حميده فرود آمد، دست مباركش را بر زمين نهاد و سر مباركش را به آسمان بركشيده بود فرمود: اين امارت رسول الله صلي الله عليه وآله و امارت وصي بعد از اوست، ابوبصير راوي اين حديث شريف مي گويد: عرض كردم: فدايت شوم اين چه امارتي است از رسول خداي و امارت وصي بعد از آن حضرت؟ فرمود: چون آن شب كه بايستي در آن شب به جدم آبستن شوند شخصي نزد جد پدرم بيامد با جامي كه در آن شربتي رقيق تر از آب و نرم تر از كره و شيرين تر از انگبين و سردتر از برف و سفيدتر از شير بود، او را از آن شربت بنوشانيدند و به مقاربت امر كرد و او برخاست و مقاربت نمود و به جدم حامله شدند و چون آن شب كه در آن بايستي به پدرم آبستن شوند در رسيد، همان كه نزد جدم بيامده بود بدو آمد و او را



[ صفحه 476]



سقايت كرد، چنانكه جد پدرم را بياشانيده بود و همان امر را بدو نمود، كه با او نمود، او نيز برخاست و مقاربت كرد و به پدرم آبستن شدند.


پاورقي

[1] پدرم به فداي بهترين كنيزان از فرزندان نوبيه كه دهانش خوشبو و دامانش برگزيده است (اصول كافي: 1 / 323).

[2] مناقب آل أبي طالب: 4 / 394.

[3] مدينة المعاجز: 7 / 260 / ح 2309 / 1.