بازگشت

يك بحث علمي و اجتماعي


و السارق و السارقة فاقطعوا ايديهما جزاء بما كسبا نكالا من الله و الله عزيز حكيم

آيه 42 سوره مائده

دست هاي مرد و زن دزد را ببريد به جرم آن كسب شنيعي كه نموده اند اين عقوبتي است از خداي عزيز و حكيم.

يكي از صفات رذيله كه منشأ كليه فتنه ها و فسادها است دروغ است. اين غريزه كليد هر رذيلت و منبع هر جنايت و خيانت است. هيچ بشري نيست كه به كمال انسانيت رسيده باشد مگر از راه راستي و مبارزه با دروغ - هيچ بدبخت و شقي نيست كه به انواع نقمت ها و نكبت ها مبتلا نشده باشد مگر از جهت دروغ و نادرستي دروغ آن عفريت زشت سيرت هواي نفس است بر تمام اعصاب غلبه مي كند و آدمي را از تكامل نفساني و موفقيت و رستگاري بازمي دارد.

دروغ ما در رذايل اخلاقي مانند ترس - جبن - ريا - حيله - مكر - خدعه - تزوير - تقلب - خيانت است. امام حسن عسكري عليه السلام مي فرمايد: تمام خبائث را در خانه اي قرار داده اند كه مفتاح و كليد آن كذب و دروغ است.



[ صفحه 509]



از محصول اين غريزه شوم خيانت و دزدي است - بدترين صفات بشر دزدي است. اين دزدي انواع و اقسام دارد دزدي از مال مردم از اسرار مردم از گفتار مردم از كردار مردم از شئون مردم و از انواع امور مادي و معنوي مردم مي باشد كه در تمام اين امور به نسبت مقدار دزدي مقداري از حيثيت و آبرو و ارزش و شخصيت وجودي از بين مي رود تا به جائي كه ديگر ارزش براي دزد باقي نخواهد گذاشت.

اين دزدي به دو علت در افراد و جامعه پديدار مي گردد - يكي سوء تربيت و بي ديني - ديگر ضعف بنيه مالي و فقر اقتصادي است و عوامل فقر و بدبختي بيش از هر چيز آدمي را به دزدي و خيانت وا مي دارد و لذا فرمود كاد الفقر ان يكون كفرا تا آنجا كه فقر مردم را كافر مي سازد و رشته تقوي را مي گسلد - چنانچه سعدي گفته:



با گرسنگي قوت پرهيز نماند

افلاس عنان از كف تقوي بستاند



و خداي نكند كه مردي دانا و عالمي ارجمند فقير شود به حدي كه رشته فضيلتش مبدل به رذالت گردد كه گفته اند العالم بلا عمل كالشجر بلا ثمر و معه الف خطر



چو دزدي با چراغ آيد

گزيده تر برد كالا



دزدي و كلاه برداري - خيانت و تعدي به جان و مال و ناموس مردم در اين عصر طلائي و اتمي ارتقاء يافته و خوانندگان اوراق دزدي و بينندگان فيلم و صحنه خيانت سرانگشت عبرت و حيرت به دندان گرفته اند كه بشر از راه اضطرار يا سوء تربيت و عدم دين و مذهب تا كجا رسيده كه به هيچ چيز عقيده ندارد و شرايط انسانيت را نمي شناسد و گوئي كه مكتب دزدي در اروپا و امريكا داير است و از آنجا سوغات به كشور ما آورده اند.



دزد جاهل گر يكي ابريق برد

دزد عارف دفتر تحقيق برد



دزد اگر شب گرم يغما كردنست

دزدي حكام روز روشن است



«اعتصامي»



گر تهي دستي به رهزن رهنماست

ور نداري موجب جرم گداست



رو بگو با بي نيازان از چه رو

در ره دزدي بريزند آبرو



به تجربه ثابت شده است كه افزوني دزدي در اثر بي عدالتي است هر چه عدالت اجتماعي از نظر امور مالي ضعيف شود دزدي قوت مي گيرد و يك نسبت غير مستقيم دزدي با عدالت دارد. اختلاف طبقاتي كه به وجود آمده از فقدان عدالت اقتصادي و موجب فقر مالي و كثرت دزدي است



[ صفحه 510]



بايد ريشه علل را قطع كرد تا عوامل از بين برود.

اين دزدي هميشه بوده ولي هيچ وقت مانند امروز قوت نگرفته كه مردم را جسور و متعدي ساخته است كه با حربه سرد و گرم و تشكيلات و وسايل نقليه با انواع حيل و خدعه و زبردستي به دزدي بپردازند. و به نظر ما علت العلل اين همه خيانت و جنايت فقدان ايمان است.

فقدان ايمان به خدا، ايمان پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم ايمان به حشر و نشر و پاداش و كيفر و حساب و كتاب موجب چنان خيره سري ها مي شود و اسلام براي آن كه ملت خود را از اين صحنه خارج بدارد، براي دزدي حدود و احكامي معين فرمود كه در كتب قصاص و ديات و حدود فقه اسلامي مدون است و براي نمونه يكي از مواد آن را كه حضرت امام محمد تقي الجواد عليه السلام تشريح فرمود به نظر خوانندگان ارجمند مي رسانم.

در اوراق گذشته ديديم كه اعلميت و سيادت وجود سخاوت ائمه هدي عليهم السلام بر خلفاي اموي و عباسي سخت گران مي آمد و مي خواستند به هر وسيله ممكن باشد آن ها را در نظر مردم تحقير كنند و يكي از طرق تحقير مناظره و احتجاج و بحث هاي علمي بوده كه هر يك از خلفا علماي عصر را دعوت مي كردند و با آن كه همه مغلوب مي شدند باز اين سيره جاري مي شد تا خداوند تبرز نمايندگان خود را ثابت نمايد.

امام محمد تقي عليه السلام معاصر با: مأمون و معتصم بوده و مأمون در احتجاجات به مجالس رسمي بحث علمي خود با علماء فهميد كه مقام امامت با اوست و مغلوبيت ندارد و لذا تا زنده بود متعرض او نشد ولي معتصم باز جلساتي تشكيل مي داد و امام محمد تقي الجواد را در آن مجالس دعوت مي كرد و از آن حضرت بر سبيل استخفاف سئوالاتي مي كرد و گاهي حضرت جواد از بيان مطلب تقيه فرموده و زماني عذر مي خواست و به موقع هم حقايق را آشكارا و عيان تشريح مي فرمود تا آن كه يك روز در باب سارقي كه آورده بودند و مي خواستند حكم و قصاص درباره ي دزد اجرا كنند در مجلس عامه اختلاف شد.

اين اختلاف را كه به صورت احتجاج و بحث علمي در آمده علامه مجلسي از تفسير عياشي چنين نقل كرده است: