بازگشت

سئوال امام از قاضي القضات


مأمون گفت يا اباجعفر ميل داري از يحيي قاضي مسئله اي مانند سئوال او بپرسي حضرت جواد فرمود آري رو به قاضي كرده گفت يا يحيي آن مرد كيست كه اگر در اول روز نگاه به زن خود كند



[ صفحه 507]



نگاهش حرام است اگر نيم روز شد نظرش حلال است اگر ظهر شد باز حرام در موقع عصر حلال موقع غروب آفتاب حرام است - در وقت عشا حلال نصف شب حرام طلوع فجر حلال اين زن حالش چيست و بايد چه كند كه هميشه حلال شود.

يحيي بن اكثم گفت به خدا سوگند كه من نشنيده ام و نمي دانم اگر ميل داري افاده فرما تا من مستفيد شوم.

فرمود اين زن در اول وقت اجنبي است و نگاه به او حرام است و چون روز بالا آمد آن را مي خرد نگاه به او حلال است ظهر كه او را آزاد مي كند به او حرام مي شود بر او، عصر او را تزويج مي كند حلال است بر او، وقت مغرب او را ظهار مي كند باز حرام مي شود وقت عشاء كفاره ي ظهار مي دهد حلال مي شود - در نصف شب طلاق مي دهد حرام مي گردد موقع طلوع فجر مراجعه مي كند حلال مي شود.

همه حاضرين ساكت مي شوند آنگاه مأمون نگاه به بني عباس كرد گفت آيا در ميان شما كسي هست بتواند چنين جوابي بدهد يا كسي را مي شناسيد كه اين گونه عالم باشد آن هم در اين سن؟ همه به اتفاق گفتند كسي را نمي شناسيم مأمون گفت قسم به خدا كه كوچكي و بزرگي در اولاد علوي يكسان است و او اعلم و افضل تمام دانشمندان عصر است.

پس از آن كه تشريفات جشن عروسي حضرت جواد با ام الفضل در خور مقام سلطنت خلافت مأمون خاتمه يافت حضرت جواد در سن ده سالگي با ام الفضل به طرف مدينه حركت كرد و مأمون مبالغي هنگفت به مسلمين صدقه داد و به حضرت جواد اكرام و اعظام و احترام كرد پس از مدتي از مدينه ام الفضل شكايتي نوشت به پدرش كه اباجعفر زن ديگري گرفته مأمون جواب داد من تو را به اباجعفر ندادم كه حلالي را حرام يا حرامي را حلال كند و بايد سازش كني و از اين پس اين گونه شكايات ننويس.

حضرت در مدينه بود تا مأمون از جهان درگذشت و معتصم به خلافت نشست و حضرت جواد را به بغداد خواست اول محرم سال 225 و حضرت جواد در بغداد بود تا مسموما از جهان درگذشت در بغداد 11 ماه زندگي كرد تا وفات يافت [1] .

ابن جوزي وفات حضرت جواد را در 5 ذي حجه نوشته است [2] .

عمر حضرت جواد در ميان ائمه هدي سلام الله عليهم كوتاه ترين سنين ولايت بوده در سن



[ صفحه 508]



25 سالگي از اين جهان پر آشوب مسموما درگذشت.


پاورقي

[1] ارشاد مفيد ص 299.

[2] تذكره ابن جوزي ص 202.