بازگشت

ازدواج حضرت جواد با دختر مأمون


حضرت جوادالائمه 7 سال و دو ماه داشت كه پدر بزرگوارش شهيد سم جفا شد و امامت بدو منتقل گرديد و نصوصي در امامت او هست كه در اخبار ضبط شده حضرت رضا عليه السلام مكرر او را به ولايت و امامت



[ صفحه 502]



پس از خود معرفي فرمود و 16 سال زعيم روحاني و پيشوا و ملجاء مسلمانان بوده - اين امام متقي عمرش چون گل كوتاه وصيت مآثرش بلند بود او غنچه گلبن ولايت و نهال گلشن امامت و داراي علوم اولين و آخرين بود زيرا دستي قوي به درياي علم ولايت جدش داشت فضيلت اخلاقي و مناقب نفساني و سجاياي ملكوتي او به حد كمال رسيده در اين صف بزرگ و كوچك يكسانند به نقل كشف الغمه [1] روزي در سن 11 سالگي در كوچه هاي بغداد مي گذشت گروهي از كودكان هم به بازي مشغول بودند مأمون آمد بگذرد همه اطفال فرار كردند جز او. مأمون رسيد و پرسيد اي كودك چرا تو با ساير كودكان از سر راه نرفتي. پاسخ داد اي امير راه تنگ نبود كه به رفتن آن را بر تو بگشايم و خطائي هم از من سر نزده كه از تو بيم داشته باشم و تو هم بي جهت كسي را آزار نمي رساني - مأمون كه او را نمي شناخت قيافه زيبا و فصاحت و بلاغت - شجاعت او را ديد فريفته شد پرسيد نام تو چيست جواب داد محمد گفت پسر كيستي پاسخ داد پسر علي الرضا - مأمون براي حضرت رضا (ع) درود فرستاد و گذشت و از شهر بيرون رفت در شكارگاه بازي را به نام جواد پرواز داد تا طايري را بگيرد آن باز شكاري مدتي از نظر مأمون ناپديد شد و چون باز آمد ماهي بر منقار داشت مأمون ماهي را كه هنوز رمقي داشت از منقار باز گرفت و در دست داشت و به شهر برگشت باز به آن كودك رسيد گفت اي محمد چه چيز در دست من است حضرت جواب فرمود ان الله تعالي خلق بمشيته في بحر بقدرته سمكا صغارا لصيد اداة الملوك و الخلفا يستخرون بها سلالة اهل النبوة

پروردگار متعال در دريا ماهيان كوچك به وجود مي آورد كه باز شكاري به دست خلفاء مي رساند و بدان خاندان نبوت را امتحان مي كند مأمون بشنيد و در شگفتي عميقي فرورفت و گفت انت ابن الرضا حقا. مأمون عطف توجه خاصي به حضرت جواد عليه السلام داشت زيرا اساسا يك كودك نابالغ قدرت علم و دانش و فصاحت و بلاغت و شهامت هر شخصيتي را مي فريبد خليفه فرمان داد آنچه درباره ي علي بن موسي الرضا عليه السلام مي پرداختند مضاعف به حضرت جواد بدهند و او را احترام كنند.

شيخ مفيد در ارشاد مي نويسد حضرت جواد در صغر سن بوده كه علم و كمالش در نهايت رقاء و ارتقاء رسيده بوده در آن زمان هيچ كس را ياراي مقاومت مناظره برابر اين



[ صفحه 503]



امام نبوده مأمون شيفته مكارم اخلاقي و علم و دانش او شد و تصميم گرفت ام الفضل دختر خود را به ابن الرضا بدهد و به حباله نكاح او درآورد - چنانچه سابق گفتيم مأمون 33 هزار نفر از بني عباس را اطراف خودش جمع كرده بود تا مبادا داعيه امامت نمايند و با علم مخالفت برافرازند كشورهاي اسلامي هم بيش از 44 كشور بزرگ بوده و پس از هارون ده ميليون دينار اضافه هزينه كشور اسلامي در بيت المال موجود بوده [2] و لذا در مهام امور با بني عباس مشورت مي كرد و آن ها را نيز اداره مي نمود - بني عباس نتوانستند مأمون را از اين نظريه برگردانند حقد و حسد اين امام را بدل گرفتند و در مقام شماتت و تهمت و سعايت برآمدند گفتند مأمون اگر چنين وصلتي كند ممكن است خلافت از بني عباس به بني هاشم نقل شود و آن ها خوشحال بودند كه ولايت عهد مسموم شده و از جهان گذشته باز وصلتي در كار مي آيد كه موجب زوال خلافت از بني عباس مي شود مأمون چون از حضرت جواد بسيار راضي و مسرور بود پذيرفت ولي براي اقناع آن ها كه مي گفتند اين كودك بي اطلاع از فقه است جلسه تشكيل داد كه وجود علماء آن عصر و فقهاي اربعه حضور يافتند - يحيي بن اكثم كه بزرگترين مفتي آن عصر بود و قاضي القضات و فقيه دوران بوده با حضرت رضا عليه السلام احتجاجاتي داشت حاضر شد و شروع به احتجاج كردند.

پس از اين كه امام محمد تقي به فتح و فيروزي ظفر يافت مأمون در همان جلسه رسمي گفت يا محمد تو خطبه بخوان خطبه خواندند و ام الفضل را با 500 درهم مافي القباله به حباله حضرت جواد (ع) آورد [3] .

مأمون گفت الحمدلله علي هذه النعمه و التوفيق لي في الرأي - سپس به اطرافيان نگريسته گفت اعترفتم الان ما كنتم تنكرونه و به جواد رو كرده و گفت اخطب و جعلت فداك لنفسك فقد رضيتك لنفسي و انا مزوجك ام الفضل ابنتي. امام جواد فرمود الحمدلله اقرارا بنعمته و لا اله الا الله اخلاصا لوحدانيته و صلي الله علي محمد سيد بريته و الاصفياء عن عترته اما بعد فقد كان من فضل الله علي الانام ان اغناهم بالحلال عن الحرام فقال سبحانه و تعالي و انكحوا الايامي منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله والله واسع عليم ثم ان محمد بن علي بن موسي يخطب ام الفضل بنت عبدالله المأمون قد بذل بها من الصداق مهر



[ صفحه 504]



جده فاطمه بنت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و هو خمسمائة درهم جيادا فهل زوجته يا اميرالمؤمنين بها علي هذا الصداق المذكور [4] .

مأمون گفت آري به زني به تو دادم اي ابوجعفر دختر خود ام الفضل را بر صداق مذكور فهل قبلت النكاح امام فرمود قبلت النكاح ذلك و رضيت به - شيخ مفيد مي نويسد در موقع تزويج ام الفضل نه ساله بوده، همان سالي كه حضرت رضا عليه السلام مسموم شد.

آنگاه دستور داد از خواص و عوام و درباريان و علماء و قضاة و نقباء و مشايخ رجال و اركان دولت دعوتي كردند و جشن ازدواج دختر خود را با حضرت جواد برپا كرده مردم دسته دسته حضور يافته تبريك مي گفتند.


پاورقي

[1] كشف الغمه ص 386 ارشاد مفيد ص 295 - حبيب السير ص 304 ج - 2 - تذكره ابن جوزي ص 202 مطالب السئول شافعي ص 88.

[2] تاريخ تمدن جرجي زيدان ص 30 ج 3.

[3] احتجاج طبرسي ص 234.

[4] احتجاج طبرسي ص 243 - تاريخ يعقوبي ص 183 ج 3.