بازگشت

شخصيت حضرت جواد


شيخ مفيد [1] مي نويسد مأمون طرفي از فضايل امام نهم را شنيد شوق زيارت او را يافت و ضمنا مي خواست كه سادات علوي و عباسي هم در حيطه اقتدار او باشند دستور داد حضرت جواد را دعوت كردند به خراسان - چون اين جوان هاشمي را ديد با صغر سن در علوم و فنون و حكمت و ادب و كمال عقل همچون سالخوردگان و مشايخ علماء مي باشد دختر خود ام الفضل را به او تزويج كرد و او را با احترام تمام به مدينه فرستاد و دستور و بخشنامه صادر كرد همه جا احترامات فائقه به او معمول دارند.

عباسيين كه اهميت حضرت جواد و شخصيت او را در دربار خلافت پهناور مأمون ديدند و علاقه مأمون را با تزويج دخترش به حضرت جواد شنيدند بيم آن داشتند كه مبادا پس از مأمون خلافت از بني عباس به علويين برگردد و آن ها از مقام و منصب و مال و منال بي بهره بمانند گروهي با حال غضب براي سعايت نزد مأمون جمع شدند گفتند با تزويج ام الفضل بيم آن مي رود كه خلافت بني عباس به بني فاطمه برگردد - آن قدر سعايت كردند و از سيره خلفاي راشدين و امويين و عباسيين درباره محروم ساختن اولاد علي از خلافت گفتند كه مأمون سخت در غضب شد گفت اي بني اعمام من.

اگر از حسب و نسب او مي گوئيد آن ها به مراتب از شما شرافتمندتر و عالي نسب تر هستند و ابوجعفر بر تمام اهل علم از معاصرين خود تبرز و اعلميت دارد - اين جوان علوي با اين صغر سن اعجوبه زمان است و من اميدوارم او پيشواي علم و فضيلت مردم باشد او جواني است كه در سرچشمه علوم غيبي آسماني سيراب شده و در خاندان وحي و الهام بزرگ شد او در ادب و آداب دين بر تمام اقران برتري دارد شما او را كودكي حقير فرض مي كنيد آيا ميل داريد او را بشناسيد و امتحان كنيد - گفتند آري ما چند سئوال از فقه شريعت مي پرسيم اگر جواب داد اعتراض خود را پس مي گيريم اگر عاجز ماند همان پيشنهاد خود را تقويت مي كنيم قرار شد سئوالات خود را بنويسند و مجلس بيارايند و ابن الرضا را بخواهند تا از او پرسند.


پاورقي

[1] در ارشاد ص 261.