بازگشت

نامه هاي امام به وكلاي خود


امام جواد با وكلا و شيعيان بزرگ در ارتباط بود كه برخي را در اين مختصر مي آوريم. يكي از آنها نامه اي است كه امام جواد به علي بن مهزيار اهوازي نوشته است. او يكي از خواص اصحاب امام جواد بود. آيت الله خويي پنج نامه از اين نامه ها را نام برده است كه برخي از آنها جواب نامه اي بوده كه علي بن مهزيار به امام نوشته و اخبار خوشحال كننده در آنها بوده است كه امام مي نويسد نامه ي تو مرا بسيار خوشحال نمود. برخي از آنها گزارش هايي از اوضاع اهل قم بوده و باز امام مي نويسد خدا تو را شاد كند كه تو هميشه ما را شاد مي كني. بعضي از نامه هاي امام نيز تنها شامل دعاست كه براي علي بن مهزيار نوشته. از بعضي نامه ها استفاده مي شود كه علي بن مهزيار [1] از امام تقاضاي دعا كرده و امام نوشته من تو را با نام خود و نسبت خود دعا كردم، بس كه به تو علاقه دارم. (براي اطلاع از تفصيل اين نامه به معجم الرجال علامه آيت الله



[ صفحه 371]



خويي - رضوان الله عليه - ج 12، صفحه ي 196 و 197 مراجعه شود.) ما ترجمه ي يكي از آنها را كه مفصل است و با اسناد نقل شده و با «بسم الله الرحمن الرحيم يا علي احسن الله جزاك و اسكنك الجنة» شروع شده، مي آوريم.

«به نام خداوند بخشاينده ي مهربان. اي علي بن مهزيار! خداوند به تو جزاي خير عنايت فرمايد و در بهشت ساكنت كند و از خواري دنيا و آخرت مصونت دارد و خداوند تو را با ما محشور فرمايد.

علي! من با اندرز و طاعت و خوف و وقار و مسكنت و به آنچه بر تو واجب است تو را امتحان كردم. اگر بگويم در ميان اصحابم مانند تو نديده ام اميدوارم سخنم راست باشد. خداوند جزاي اعمال نيك تو را بهشت قرار دهد. البته مقام تو بر ما پنهان نيست و خدمت تو هم پوشيده نيست؛ چرا كه در سرما و گرما و شب و روز به واجبات قيام كردي. من از پيشگاه خداوند تقاضا دارم روزي كه همه ي خلايق را جمع مي كند، به پاس دوستي ما تو را به رحمت خويش متنعم سازد، تا آنجا كه ديگران بر تو غبطه بخورند. اوست خداوند شنونده ي هر دعا!» [2] .


پاورقي

[1] علي بن مهزيار را بشناسيد

نجاشي گويد: علي بن مهزيار در اصل «دروقي» بود و كيش نصراني داشت و بنا به روايتي از نصراني هاي هند بود و در آبادي هاي فارس زندگي مي كرد و به شرف اسلام مشرف شد. به علوم آل محمد روي آورد و از محدثين بزرگ به حساب آمد. از امام رضا و امام جواد و امام هادي روايت كرده و برخي گفته اند كه از موسي بن جعفر و امام حسن عسكري هم روايت دارد. علامه خويي آنها را رد كرده و آنچه مسلم دانسته روايت از آن سه بزرگوار است و در طبقه ي حديث علي بن مهزيار براي او چهارصد و سي و هفت روايت ثبت كرده.

مي گويد: او ثقة است و طعني هم نشده و سي و چهار كتاب در اكثر ابواب فقه با نام براي او ضبط كرده اند و كشي او را علاوه بر آنكه از روات حديث بوده - از سفراي محدثين امام جواد نيز دانسته.او از اصحاب كرامات بود. احمد بن محمد از علي بن مهزيار نقل كرده كه مي گفت: سال 226 كه از كوفه به مدينه مي رفتيم، در يكي از شب ها بيرون آمدم كه وضو بسازم. در حال خود بودم و داشتم مسواك مي زدم كه ناگهان در ته مسواك آتش مشاهده كردم كه شعله مي زند و روشنايي دارد و مانند خورشيد يا مانند ساير روشنايي ها مي درخشد. ديگر نترسيدم ولي شگفت زده بودم و به آن دست زدم. ديدم حرارت ندارد. اين آيه را خواندم: «الذي جعل لكم من الشجر الأخضر ناراً فاذا انتم منه توقدون». همين طور در فكر بودم و اين روشنايي ادامه داشت. به سوي رفقا برگشتم و شب، باراني خفيف باريد و غلامان من در پي آتش بودند كه آن را پيدا كنند و همراه ما مردي از اهل بصره بود. وقتي مرا ديد يكي از غلامان به آن مرد بصري گفت: ابوالحسن آمد و آتش همراه اوست. همين كه نزديك شدم مرد بصري آن روشنايي را لمس كرد و حرارتي در آن نديد و همچنين غلامان هم آن را لمس كردند و حرارتي نيافتند. بعد از زماني خاموش شد و سپس روشن شد و بعد از مدت كمي باز خاموش شد. سه مرتبه تكرار شد و سپس روشن نشد. هرچه به مسواك نگاه كرديم آثار آتش و سوختگي و سياهي در آن نديديم. مسواك را گرفتم و پوشانيدم و مخفي كردم تا آنكه به امام هادي - عليه السلام - نشان دادم و آن را باز كردم و بالا پايين كردم. امام همه را ديدند و ماجراي آن را براي امام شرح دادم. حضرت فرمود: اين نور بوده. گفتم: اي پسر پيامبر فدايت شوم! نور بوده؟ گفت: آري به جهت تمايل تو به اهل بيت و اطاعت تو از پروردگار آن را به تو نشان داده (معجم الرجال، ج 12، ص 195) و از اين حديث مقام و عظمت او معلوم مي شود و برخي كه تشرف او را به خدمت امام زمان نقل كرده اند دچار خطا شده اند؛ زيرا كسي كه خدمت امام زمان مشرف شد علي بن ابراهيم بن مهزيار است (معجم الرجال، ص 198).

[2] معجم الرجال، ج 12، ص 197.