بازگشت

صفات ذاتي و صفات فعلي


صفات ذاتي اوصافي را گويند كه ذات اقدس الهي هميشه به آنها متصف است و آني از آن صفات عاري نباشد، مانند علم و قدرت و حيات كه محال است خدا آني، عاري از آنها باشد.

ولي صفات فعلي خداوند صفاتي است كه گاهي خداوند به آن صفات متصف است و گاهي به نقيض و ضد آن؛ مانند خالق و رازق. گاهي اين صفات در خدا هست و گاهي نيست. اين درست است كه بگوييم خداوند زيد را خلق كرده و نوه ي او را خلق نكرده و به فلاني اولاد داده ولي ثروت نداده. با اين بيان روشن مي گردد كه تكلم يكي از صفات فعلي خداوند است نه از صفات ذاتي او؛ زيرا مي توان گفت كه خداوند با موسي تكلم كرده ولي با فرعون نكرده و صحيح است بگوييم با موسي در طور سينا تكلم كرد ولي در درياي نيل تكلم نكرد. دلايل اشاعره در اثبات كلام نفسي بسيار سست است. آنها مي گويند هر گوينده قبل از تكلم، كلام خود را در نفس خود مرتب كرده و نظم داده، سپس سخن مي گويد پس اين كلام لفظي نماي خارجي از كلام نفسي است كه با تكلم باطن را ظاهر مي سازد و احظل، شاعر معروف عرب در شعر خود به اين حقيقت اشاره كرده و مي گويد:



ان الكلام لفي الفؤاد و انما

جعل اللسان علي الفؤاد دليلا



البته اين دليل بسيار سست است و اين تصوير ذهني به كلام اختصاص ندارد و به هر فعل انسان سرايت دارد. نقشه ي ساختمان قبل از پياده كردن در ذهن مهندس وجود دارد و همچنين طول و كيفيت راه و منزل ها در ذهن مسافر، و كيفيت كشت در ذهن كشاورز حضور و ترسيم نفسي دارد؛ پس وجود نفسي به كلام اختصاص ندارد.

به هر صورت بحث در تحقيق در اين مسئله چندان فايده و ثمره ي مهمي در بر ندارد، زيرا نه از



[ صفحه 365]



اصول دين محسوب است و نه از فروع دين؛ نه از معارف الهي است و نه از مفاهيم مذهبي. [1] .


پاورقي

[1] البيان، باب پيدايش عقيده ي كلام نفسي و قدم قرآن.