بازگشت

امام جواد به قيافه شناس چه گفت


سپس رو به قيافه شناس كرده فرمود: قسم به خدا كه اكنون من از همه ي مردم داناترم و هيچ كس جز پدرم پايه و مايه ي علم مرا نمي داند. آن چه من مي گويم حق، راست و صداقت است كه از روي علم و دانش از پدران ما و اجدادم به ما ارث رسيده؛ به همه ي امور عالم واقفم و قبل از آفرينش آسمان ها و زمين و مخلوقات، اين علوم به ما عطا شده است.

به خدا سوگند اگر بيمناك نبودم كه شما اهل باطل تظاهر كنيد و بر ما شورش كنيد و به ضلالت و گمراهي ابدي افتيد و به كفر و شرك بر ما غلبه كنيد، براي شما سخناني مي گفتم تا از اولين و آخرين، باخبر شويد.

ثم وضع يده الي فمه و قال يا محمد اصمت كما صمت اباؤك من قبل واصبر كما صبر اولوالعزم من الرسل و لا تستعجل لهم؛ در اين وقت دست بر دهان خود نهاد و به خود گفت: اي محمد! ساكت باش (سخن به نااهل مگو)، چنان كه پدرانت ساكت نشستند و صبر كن و بردبار باش، چنان كه پيامبران اولوالعزم صبر كردند. براي عذاب آنها شتاب مكن. [1] .



[ صفحه 347]




پاورقي

[1] صاحب مناقب ادامه ي آيه را اضافه كرده: كانهم يوم يرون ما يوعدون لم يلبثوا الا ساعة من نهار بلاغ فهل يهلك الا القوم الفاسقون (احقاف 35)؛ گويا آنها وعده هايي را كه به آنها داده شده مي بينند و احساس مي كنند فقط ساعتي از روز در دنيا توقف داشتند. اين ابلاغي است براي همگان و آيا جز قوم فاسق هلاك مي شوند؟

اضافه كرده: امام جواد به سوي مردي آمد كه در كنارش ايستاده بود و دست او را گرفت و داشت از وسط مردم مي رفت و آنها راه باز مي كردند. راوي گويد: ديدم پيرمرداني بزرگ و اجل به آن كودك مي نگريستند و مي گفتند: خداوند مي داند رسالت خود را در چه جايگاهي قرار دهد.

گويد: از حاضرين سؤال كردم: اين پيران و بزرگان با جلالت كيانند؟ گفتند: آنها قومي از بني هاشم از اولاد عبدالمطلب هستند. نيز به گفته ي ابن شهر آشوب، در خراسان خبر به امام رضا رسيد و امام فرمود: خداوند سنتي را كه درباره ي رسول خود و پسرش ابراهيم جاري شده بود در من و پسرم محمد جاري ساخت. اين مي رساند كه امام در مكه حضور نداشته و در آن وقت در خراسان بوده. سيد هاشم بحراني متوفاي 1107 در مدينةالمعاجز صراحت دارد كه امام در زمان اين ماجرا در مكه بود. جمع اين دو روايت اين است كه بگوييم دو واقعه ي متفاوت و جدا از هم است.