بازگشت

سؤالات يحيي بن اكثم در مجلس رسمي مأمون خليفه عباسي از حضرت جواد و جواب آن با منط


سؤالات يحيي بن اكثم در مجلس رسمي مأمون خليفه عباسي از حضرت جواد و جواب آن با منطق قوي استدلالي
در كتاب احتجاج طبرسي كه از كتب معتبره است روايت شده كه پس از اينكه مأمون خليفه ي عباسي دختر خود ام الفضل را تزويج به اباجعفر حضرت امام محمد جواد عليه السلام نمود و نهمين نير برج امامت صاحب مقام ولايت كليه مطلقه داماد خليفه ي عباسي گرديد پيوسته در دارالاماره مجالسي تشكيل مي گرديد براي استفاده و استضائه از محضر انور امام جواد صلوات الله و سلامه عليه و اغلب علما و دانشمندان اهل تسنن و علماء و فقهاي بزرگ مخصوصا مفتي اعظم يحيي بن اكثم در آن مجلس حضور مي يافتند.

غالبا سائل مسائل يحيي بن اكثم بود يك روز سؤالات خود را خطاب به حضرت امام جواد عليه السلام بدين نحو شروع به پرسش از آن معدن و گنجينه ي علم و دانش نمود.

يحيي بن اكثم عرض كرد يابن رسول الله ما تقول في الخبر الذي روي انه نزل جبرئيل عليه السلام علي رسول الله صلي الله عليه و آله و قال يا محمد ان الله عزوجل يقرئك السلام و يقول لك سل ابابكر هل هو راض عني فاني عنه راض.

يحيي گفت چه مي فرمائي اي پسر رسول الله درباره ي خبري كه روايت شده جبرئيل بر حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله نازل شد و گفت يا محمد ذات اقدس الوهي سلامت مي رساند و مي فرمايد از ابوبكر بپرس آيا او از من راضي است چه من از او راضي هستم.



[ صفحه 330]



فقال ابوجعفر عليه السلام لست بمنكر فضل ابي بكر و لكن يجب علي صاحب هذا الخبر ان يأخذ مثال الخبر الذي قاله رسول الله صلي الله عليه و آله في حجة الوداع قد كثرت علي الكذابه و ستكثر فمن كذب علي متعمدا فليتبوء مقعده من النار فاذا اتاكم الحديث فاعرضوه علي كتاب الله و سنتي فما و افق كتاب الله و سنتي فخذوا به و ما خالف الله و سنتي فلا تأخذوا به و ليس يوافق هذا الخبر كتاب الله قال الله تعالي و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما يوسوس به نفسه و نحن اقرب اليه من جبل الوريد فالله عزوجل خفي عليه رضا ابي بكر من سخطه حتي سئل عن مكنون سره هذا مستحيل في العقول.

حضرت ابي جعفر امام جواد عليه السلام فرمود من منكر فضل ابي بكر نيستم ولي لازم است بر صاحب اين خبر اينكه در اخذ مثال اينگونه اخبار كه نقل مي كند موافقت با كتاب الله داشته باشد (نه اينكه مخالف قرآن باشد) .

زيرا رسول الله صلي الله عليه و آله در حجةالوداع مردم را متوجه اين نكته نمود و فرمود كذابين و دروغگويان به زودي به جعل حديث پرداخته و احاديث بسياري از قول من جعل خواهند كرد آگاه باشيد هر كس به جعل حديث پردازد و خبر دروغي از من نقل كند خداوند نشيمن گاه او را آتش جهنم قرار مي دهد.

آنگاه يك قاعده ي كليه اي را براي تشخيص حديث صحيح از سقم بيان نمود و فرمود هرگاه حديثي و خبري براي شما از قول من نقل كردند شما بايست آن حديث را به كتاب الله و سنت من عرضه بداريد و منطبق كنيد اگر مطابق و موافق با كتاب خدا و سنت من است آن را اخذ نمائيد و بگيريد و در غير اين صورت يعني چنانچه مخالف قرآن و سنت من باشد آن را طرد نموده و به دور اندازيد. اكنون با اين قاعده كليه تأسيسيه عقل كل خاتم الانبياء و الرسل اين حديث مذكور به هيچ وجه تطابق و توافق با كتاب الله ندارد بلكه مباينت و مخالفت با نص صريح قرآن دارد.

زيرا خداوند متعال جل جلاله در قرآن تصريح فرموده كه ما انسان را آفريديم



[ صفحه 331]



و از وساوس نفساني و افكار و انديشه هاي دروني كه در او پديد مي آيد كاملا آگاهيم (و علم حضوري و شهودي به سراسر وجود او داريم) و اين ما هستيم كه از رگ هاي گردن بندگان خود به آنان نزديكتريم.

حال با اين علم احاطي الهي و با اين قرب و نزديكي ذات ربوبي نسبت به خلق و بندگانش آيا مي شود گفت كه العياذ بالله از رضايت ابوبكر نسبت به خود بي خبر باشد و از رضا و سخط او بي اطلاع باشد كه از پيغمبرش حضرت ختمي مرتبت محمد صلي الله عليه و آله بپرسد كه تو سؤال كن از مكنون سر ابي بكر آيا او از من راضي است يا نه اين سؤال از مستحيلات عقليه است، بنابراين شك و شبهه اي نيست كه اين حديث مجعول است. يحيي بن اكثم كه در قبال سؤال خود جواب منطقي و استدلالي از حضرت جواد عليه السلام شنيد و نتوانست منكر بطلان اين حديث مجعول شود سؤال ديگر نمود كه روايت شده (ان مثل ابي بكر و عمر في الارض كمثل جبرئيل و ميكائيل في السماء) سؤال يحيي از حضرت اينكه عرض كرد روايت گرديده كه مثل شيخين ابوبكر و عمر در وجه الارض مثل ملكين جبرئيل و ميكائيل است در آسمان فقال و هذا يجب ان ينظر فيه لان جبرئيل و ميكائيل ملكان الله مقربان لم يعصيا الله قط و لم يفارقا طاعته لحظة واحدة و هما قد اشركا بالله عزوجل و ان اسلما بعد الشرك فكان اكثرا يا مهما الشرك بالله فمحال ان يشبهما.

حضرت امام جواد عليه السلام فرمود در اين حديث هم لازم است توجه نمود چگونه مي شود مثل جبرئيل و ميكائيل كه دو ملك مقرب خدا هستند و هرگز معصيت نكرده اند و لحظه اي از اطاعت حقتعالي غفلت ننموده اند اين ملكان و فرشتگان مقرب الهي مساوي و يكسان باشند با آن دو نفر يعني ابوبكر و عمر كه هر دو مشرك بودند هر چند پس از شرك اسلام آوردند ولي اكثر ايام زندگي آنان در شرك گذشته بود پس محال است كه آنها مثل جبرئيل و ميكائيل باشند و اين حديث هم از مجعولات است و برهان عقلي و نقلي بطلان آن را



[ صفحه 332]



اثبات مي كند.

قال يحيي و قد روي ايضا انهما سيداكهول اهل الجنة فما تقول فيه

يحيي بن اكثم محضر امام جواد عليه السلام عرض نمود روايت شده كه اين دو نفر يعني ابوبكر و عمر دو سيد و بزرگ اهل بهشت خواهند بود در اين باره چه مي فرمائيد.

حضرت امام جواد عليه السلام فرمود اين روايت هم از مجعولات است و بطلان آن واضح و روشن است زيرا اهل بهشت همه جوان خواهند بود و اساسا در ميان اهل بهشت پيري وجود نخواهد داشت واضع اين خبر بني اميه اند كه خواستند براي بزرگداشت ابوبكر و عمر روايتي جعل نمايند كه در قبال روايت مشهوره متواتر صادره از لسان حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم باشد كه فرمود (الحسن و الحسين سيدي شباب اهل الجنة) عبارت روايت در كتاب احتجاج طبرسي اين است: فقال عليه السلام و هذا الخبر محال ايضا لان اهل الجنة كلهم يكونون شابا و لا يكون فيهم كهل و هذا الخبر وضعه بنواميه المضادة الخبر الذي قال رسول الله صلي الله عليه و آله في الحسن و الحسين بانهما سيد اشباب اهل الجنة.

فقال يحيي بن اكثم و روي ان عمر بن خطاب سراج اهل الجنة، فقال عليه السلام و هذا ايضا محال لان في الجنة ملائكة الله المقربين و آدم و محمد و جميع الانبياء و المرسلين لا تضيئي بانوارهم حتي تضيئي بنور عمر.

يحيي بن اكثم عرض كرد روايت شده اينكه عمر بن الخطاب سراج اهل بهشت است حضرت امام جواد عليه السلام فرمودند و هذا ايضا محال اين خبر نيز محال است و بديهي البطلان مي باشد زيرا در بهشت ملائكة الله و فرشتگان مقرب الهي هستند در بهشت آدم و محمد خاتم النبيين و جميع انبيا و مرسلين مي باشند ايشان با اينكه همه مظاهر جمال رب متعال و همه مقربين حضرت رب العالمين هستند و همه داراي مقامات رفيعه و درجات عاليه اند نور



[ صفحه 333]



جمال آنان روشني بخش بهشت نيست كه مي بايست بنور چهره ي عمر بن خطاب بهشت روشن باشد (زهي تصور باطل زهي خيال محال).

در نظر نگارنده عمر نه تنها سراج اهل بهشت نيست بلكه با پرونده كثيفي كه دارد معلوم نيست مسكن اين رجل جرمانية الماهيه جنت باشد ولنعم ما قيل:



اذكرو الله كار هر قلاش نيست

(ارجعي) بر پاي هر اوباش نيست



نوريان مر نوريان را طالبند

ناريان مر ناريان را جاذبند



تو طمع داري كه با صدها گناه

داخل جنت شوي اي رو سياه



جاي تو دوزخ بود اي بدسرشت

اهل ايمان را بود ماوي بهشت



نور ايمان خود سراج و روشني است

چهره مؤمن سراج و روشني است



قال يحيي بن اكثم قد روي ان النبي صلي الله عليه و آله قال لو لم ابعث لبعث عمر فقال عليه السلام كتاب الله اصدق من هذا الحديث، يقول الله في كتابه و اذ اخذنا من النبيين ميثاقهم و منك و من نوح قد اخذالله ميثاق النبيين فكيف يمكن ان يبدل ميثاقه و كل الانبياء عليهم السلام لم يشركوا طرفة عين فكيف يبعث بالنبوة من اشرك و كان اكثر ايامه مع الشرك بالله، و قال رسول الله صلي الله عليه و آله نبئت و آدم بين الروح و الجسد.

يحيي بن اكثم عرض كرد روايت شده كه حضرت نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرموده است اگر من مبعوث نشده بودم عمر مبعوث به نبوت و رسالت مي شد.

حضرت امام جواد عليه السلام فرمود اين روايت با كتاب الله مخالف است



[ صفحه 334]



زيرا ذات احديت جلت عظمته در قرآن فرموده بياد آور زماني كه ما از تمام انبياء و بالخصوص از تو و نوح عهد و پيمان گرفتيم با اين وصف چگونه ممكن است ميثاق و پيمان خود را مبدل سازد با اينكه قاطبه ي پيغمبران و سفراء الهي لحظه اي در عالم شرك به خدا نياوردند حال چگونه امكان دارد خداي حكيم كسي را كه اكثر عمرش را در شرك بالله سپري نموده و مشرك بشرك جلي و خفي بوده او را به نبوت مبعوث نمايد اين از محالات است و پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرموده من رتبه نبوت ختميه و رفعت اين مقام و درجه شامخه را واجد بودم در حالي كه آدم ابوالبشر بين روح و جسد بود و نيز در روايت ديگر است كه فرمود: كنت نبيا و آدم بين الماء و الطين.



دمي كآدم ميان ماء و طين بود

نبوت جان احمد را قرين بود



با اين بيان محكم الاساس و البنيان بطلان خبر مربوط به عمر مجعوليتش ثابت و مبرهن است فقال يحيي بن اكثم و قد روي ايضا ان النبي صلي الله عليه و آله قال اما احتبس الوحي عني قط الاطننة قد نزل علي آل الخطاب فقال عليه السلام هذا محال ايضا لانه لا يجوزان يشك النبي في نبوته قال الله تعالي : الله يصطفي من الملائكة رسلا و من الناس فكيف يمكن ان يتنقل النبوة ممن اصطفاه الله تعالي الي من اشرك به.

يحيي بن اكثم گفت روايت شده از نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم كه فرموده مدتي كه وحي الهي بر من نازل نشد من گمان كردم بر آل خطاب وحي نازل گرديده است.

حضرت جواد عليه السلام فرمود اين امر نيز محال است و عقل آن را قبول نمي كند زيرا جايز نيست شخصيتي مانند عقل كل خاتم الانبياء و الرسل كه در مقام فوأد و عقل بالمستفاد است و جميع حقايق بر او مكشوف است و علم حضوري و شهود به ازل و ابد دارد شكي و ظني و سهو و ترديدي در امور برايش



[ صفحه 335]



حاصل گردد. اساسا شك در ساحت مقام نبوت راه ندارد چه پيغمبر داراي مقام عصمت است پس به هيچ وجه جايز نيست كه او در نبوت خود شك نمايد.

سلسله جليله انبيا و رسل همه برگزيدگان از خلق خدايند خداي حكيم را مختارات و منتخبات و برگزيدگاني است در نظام احسن اتقن كه از جمله آنان فرشتگان مقرب و انسان هاي كامل از ميان مردم مي باشند كه به عنوان رسالت و سفارت الهيه منتخب و برگزيده گرديده اند.

قال الله تعالي : «الله يصطفي من الملائكة رسلا و من الناس» فكيف يمكن ان ينتقل النبوة ممن اصطفاه الله تعالي الي من اشرك به.

در اين صورت و با وجود اين اصطفا چگونه ممكن است خداي حكيم و عادل برگزيدگان خود را رها كند و منصب نبوت را كه شرطش عصمت است چنين مقامي را به كسي كه اكثر ايام زندگي او در شرك و كفر سپري گرديد منتقل فرمايد اين امر محال عقلي است فثبت و تحقق كه اين روايت نيز از اخبار مجعوله است.

قال يحيي بن اكثم : روي ان النبي صلي الله عليه و آله قال لو نزل العذاب لما نجا منه الا العمر.

فقال عليه السلام و هذا محال ايضا لان الله تعالي يقول و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون فاخبر سبحانه انه لا يعذب احدا مادام فيهم و ماداموا يستغفرون.

يحيي بن اكثم عرض نمود روايت شده كه حضرت نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود اگر عذاب الهي نازل شود نجات از عذاب پيدا نمي كند مگر عمر.

پس حضرت جواد عليه السلام فرمود اين روايت نيز مجعول است و منطق وحي برخلاف آن است زيرا خداي متعال در قرآن مي فرمايد عذاب نمي كند ايشان را يعني خلق و بندگان را در دنيا مادامي كه تو در ميان آنها هستي و نيز



[ صفحه 336]



عذاب نمي كند ايشان را در حالي كه ايشان استغفار كنند پس ذات اقدس حق سبحانه و تعالي خبر داد كه احدي را عذاب نكند مادامي كه وجود پيغمبر رحمت حضرت ختمي مرتبت محمد (ص) در ميان خلق و ملت خود مي باشد و هم عذاب نمي كند ايشان را مادامي كه در پيشگاه خداي غفار استغفار نمايند.

نگارنده گويد اين عدم عذاب و نزول بليات سماوي از بركت وجود پيغمبر رحمت كه رحمت است وجودش براي عموم عالميان بنص قرآن، و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين (آيه 107 سوره انبياء) ممكن است بگوئي حال كه وجود شخص پيغمبر خاتم در ميان ما نيست مي گويم دولت پيغمبر رحمت تا قيامت باقي است و عموم خلق در ظل و سايه ي دولت پيغمبر رحمت از عذاب سماوي مصون مي باشند.



[ صفحه 337]