بازگشت

ميلاد


چهل و چند سال از عمر شريف هشتمين پيشواي مسلمانان حضرت امام رضا عليه السلام مي گذشت، ولي هنوز آن گرامي فرزندي نداشت. اين موضوع براي شيعيان نگران كننده بود، چرا كه براساس روايات رسيده از پيغمبر و امامان عليهم السلام، معتقد بودند كه پسري براي امام رضا به دنيا خواهد آمد كه ادامه دهنده ي راه امامت و رهبري جهانيان و تكميل كننده ي رسالت ناتمام رسول گرامي اسلام خواهد بود. به همين دليل مردم سخت در انتظار بودند تا خداي متعال پسري به امام رضا عليه السلام عطا فرمايد. اين انتظار امتحاني بود براي مردم سست ايمان و كم عقيده كه اسير وسوسه هاي شيطاني شوند و از راه حق جدا افتند. اما آنان كه ايمان به پروردگار با دل و جانشان آميخته بود، وعده ي الهي را مسلم و قطعي و تخلف ناپذير مي دانستند و در انتظار تحقق وعده ي الهي لحظه شماري مي كردند. آنان كه از انتظار، جان به لبشان رسيده بود، هنگامي كه به خدمت امام رضا شرفياب مي شدند از حضرت مي خواستند دعا كند تا خداوند پسري به خودشان عنايت فرمايد و آن گرامي در پاسخ، آنان را دلداري مي داد و مي فرمود: خداوند پسري به من مي دهد كه وارث من و امام بعد از من خواهد بود. [1] .

سرانجام در روز دهم ماه رجب سال 195 هجري قمري وعده ي الهي تحقق



[ صفحه 253]



يافت و امام محمد تقي عليه السلام پا به عرصه ي گيتي نهاد. نام آن حضرت «محمد» كنيه اش «ابوجعفر» و مشهورترين لقبهاي آن بزرگوار «تقي» و «جواد» بود.

تولد آن نور درخشان، براي جامعه ي شيعه، دلنواز و شادي بخش و موجب استواري ايمان و عقيده بود، زيرا ترديدي كه به جهت دير شدن ميلاد دير هنگام آن گرامي در دل برخي از مردم راه يافته بود، برطرف شد.

مادر امام جواد «سبيكه» نام داشت. امام رضا عليه السلام او را «خيزران» ناميد. اين بانوي پارسا و بزرگوار از خاندان «ماريه ي قبطيه» بود. ماريه ي قبطيه يكي از همسران حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم بشمار مي رفت و پسري به نام «ابراهيم» براي پيامبر به دنيا آورد. مادر امام جواد در فضايل اخلاقي از برترين زنان عصر خويش بود. پيغمبر در روايتي او را «بهترين زنان» ناميده بود. [2] و امام هفتم حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام سالها پيش از آن كه اين بانو به خانه ي امام رضا وارد شود، برخي از خصوصيات او را بيان فرموده و توسط «يزيد بن سليط» يكي از ياران خويش براي او سلام فرستاده بود. [3] .

«حكيمه» خواهر امام رضا عليه السلام مي گويد: «هنگام ولادت امام محمد تقي، برادرم از من خواست نزد خيزران باشم. نوزاد در سومين روز ولادت ديده به سوي آسمان گشود و به چپ و راست نگريست و گفت: شهادت مي دهم كه پروردگاري جز خداي يگانه نيست و شهادت مي دهم كه حضرت محمد، رسول و فرستاده ي اوست.

من كه از اين كرامت هراسان شده بودم، برخاستم و نزد برادرم رفتم و آنچه ديده بودم به عرض رساندم. امام فرمود: «شگفتيهايي كه بعد از اين از او خواهيد ديد، بيشتر از آنچه تاكنون ديده ايد خواهد بود. [4] .

«ابويحيي صنعاني» مي گويد: «خدمت امام رضا عليه السلام بودم. امام جواد را كه كودكي خردسال بود، نزد آن حضرت آوردند، فرمود: اين مولودي است كه براي شيعه نوزادي مبارك تر از او به دنيا نيامده است. [5] .



[ صفحه 254]



شايد اين فرمايش امام رضا به همان دليل باشد كه قبلا اشاره كرديم. زيرا تولد امام جواد نگراني مسلمانان را از اين كه امام رضا عليه السلام جانشين نداشته باشد، برطرف ساخت و ايمان آنان را از آلودگي به شك و ترديد نجات داد.

«نوفلي» مي گويد: «هنگام مسافرت امام رضا عليه السلام به خراسان به آن گرامي عرض كردم: با من امر و فرماني نداريد؟

فرمود: بر تو باد كه پس از من از فرزندم «محمد» پيروي كني. من به سفري مي روم كه بازگشتي ندارد. [6] .

«محمد بن ابي عباد» كه كاتب امام رضا عليه السلام بود، مي گويد: «آن گرامي فرزندش را به جهت احترام با كنيه ياد مي كرد - و هنگامي كه از امام جواد عليه السلام نامه اي مي رسيد، مي فرمود: «ابوجعفر به من نوشته است...» و هنگامي كه به فرمان حضرت امام رضا به ابوجعفر امام جواد نامه مي نوشتم، او را با بزرگي و احترام مورد خطاب قرار مي داد و نامه هايي كه از امام محمد تقي مي آمد در نهايت بلاغت و زيبايي كلام بود.» [7] .

و نيز همين «محمد بن ابي عباد» مي گويد: «از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: پس از من، ابوجعفر وصي من و جانشين من در ميان خانواده ام خواهد بود. [8] .

«معمر بن خلاد» مي گويد: «امام رضا عليه السلام در حالي كه مطلبي را ياد مي كرد، فرمود: «چه نيازي داريد اين مطلب را از من بشنويد؟ اين ابوجعفر است كه او را به جاي خود نشانده ام و در مكان خود قرار داده ام - هر سؤالي و مشكلي داشته باشيد او پاسخ خواهد داد - ما خانداني هستيم كه فرزندان ما از پدران - حقايق و معارف و علوم را - كاملا به ارث مي برند. [9] .

منظور آن است كه همه ي علوم الهي و مقامات امامت از امام قبلي به امام بعدي مي رسد و اين فقط مخصوص امامان عليهم السلام است نه فرزندان ديگر ائمه.

«خيراني» از پدرش نقل مي كند كه گفت: در خراسان نزد امام رضا عليه السلام



[ صفحه 255]



بودم. كسي از آن حضرت پرسيد: «اگر براي شما حادثه اي رخ داد به چه كسي رجوع كنيم؟»

امام فرمود: «به پسرم ابوجعفر.»

گويا سؤال كننده سن و سال امام جواد را كافي نمي دانست و فكر مي كرد چگونه كودكي مي تواند عهده دار امامت باشد. امام رضا كه شك و ترديد پرسشگر را ديد، فرمود: «خداي متعال عيسي را به نبوت و رسالت برانگيخت، در حالي كه سن او از سن كنوني ابوجعفر هم كمتر بود.»

«عبدالله بن جعفر» مي گويد: «همراه با «صفوان بن يحيي» خدمت امام رضا عليه السلام شرفياب شديم و در آن هنگام امام جواد سه ساله بود و حضور داشت. از امام رضا پرسيديم: «اگر حادثه اي روي دهد جانشين شما كيست؟»

امام رضا به ابوجعفر اشاره كرد و فرمود: «اين فرزندم.»

پرسيديم: «با اين سن و سال؟»

پاسخ فرمود: «آري با همين سن و سال. خداي بزرگ عيسي عليه السلام را حجت خويش قرار داد، در حالي كه سه سال هم نداشت.» [10] .



[ صفحه 256]




پاورقي

[1] علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 50، ص 15.

[2] شيخ كليني، اصول كافي، ج 1، ص 323.

[3] مدرك بالا، ص 315.

[4] ابن شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 394.

[5] محدث قمي، انوار البهيه، ص 125.

[6] شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 216.

[7] مدرك بالا، ص 240.

[8] شيخ مفيد، الارشاد، ص 298.

[9] شيخ كليني، كافي، ج 1، ص 322.

[10] علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 50، ص 35) جمله ي آخر روايت، نقل به معنا شده است.).