بازگشت

اخلاق و رفتار امام جواد


مرحوم خاتون آبادي در كتاب «جنات الخلود» مي نويسد: امام محمد تقي عليه السلام با وجود كمي سن و كودكي، در همه حال داراي كمال، تمكين و آرامش قلب و خضوع بود، خنده اي كه قهقه و صدا داشته باشد، از آن حضرت ديده و شنيده نشد، به خدمتگزاران خود بدحرفي نمي كرد، با كسي به تندي برخورد نمي كرد، به بازيچه مشغول نمي شد. [1] .

علي بن حسان واسطي مي گويد:



[ صفحه 531]



من تعدادي اسباب بازي كه براي بچه ها از نقره درست شده بود، با خود برداشتم كه اينها را براي مولايم امام جواد عليه السلام (كه در سن كودكي بود) هديه بدهم، هنگامي كه در مجلس حضرت حاضر شدم. حضرت جواب مسائل عده اي را آمده بودند، فرمود. پس آنان متفرق شده و رفتند. امام عليه السلام نيز از جاي خود برخاست و به سوي منزلش حركت كرد.

من پشت سر حضرت رفتم و به غلامش كه «موفق» نام داشت، گفتم: اجازه هست مولايم حضرت امام جواد عليه السلام را زيارت كنم؟

او اجازه داد و من به حضور حضرت مشرف شده و سلام كردم و جواب گرفتم ولي از صورت حضرت فهميدم كه راضي نيست، من در حضور ايشان بنشينم و آن حضرت نيز دستور نشستن به من نداد.

با حال جلو رفتم و آن مقدار اسباب بازي هايي را كه برده بودم، در مقابل او ريختم. ناگهان ديدم، حضرت امام جواد عليه السلام با نگاه تندي به من كرد و آن اسباب بازي ها را به طرف چپ و راست عقب زد و فرمود: «ما لهذا خلقني الله، ما انا واللعب فاستعفيته فعفا عني فخرجت». خدا ما را براي اين اسباب بازي ها نيافريده؟! من كجا، بازي كجا! از حضرت عذرخواهي كرده و طلب عفو نمودم و حضرت عذر مرا قبول كرد. سپس از آنجا خارج شدم. [2] .


پاورقي

[1] جنات الخلود ص 34.

[2] بحارالأنوار، ج 50، ص 59.