بازگشت

محمد بن سنان


محمد بن حسن بن سنان از خاندان زاهر و موالي عمرو بن حمق خزاعي بود كه با كنيه ابوجعفر خوانده مي شد. وي در كودكي پدر را از دست داد و با نياي خويش يعني «سنان» زيست و به نام او شهرت يافت. زندگي سياسي وي از دوره امامت امام صادق عليه السّلام آغاز مي شود و نام وي در رديف كساني قرار مي گيرد كه حضور آن حضرت رسيدند كه خود نشان دهنده اعتماد امام به او، و اعتبار او در پيشگاه امام است، اگر چه زمان ورود وي به جرگه ياران و راويان آن حضرت مشخص نيست، اما به ميان آمدن نام وي با ذكر روايتي از مفضل بن عمر و يونس بن يعقوب كه خود موقعيتي ممتاز داشتند و با نوع روايتي كه از مفضل نقل مي كند، اين احتمال را قوت مي بخشد كه وي جزو گروه مفضل بوده و در آن گروه پرورش سياسي يافته است. وي علاوه بر اين، در جريان درگيريهاي اعتقادي سياسي دروني شيعيان نيز بوده است كه از يونس بن يعقوب روايت مي كند. وي در اين روايت سخن از ناآراميهاي گروه «مؤلفه» به ميان مي آورد كه در دوره امام صادق عليه السّلام خودنمايي كرده بودند. ابن سنان پس از وفات امام صادق عليه السّلام (148 ه) در كنار پيروان حضرت موسي بن جعفر عليه السّلام قرار گرفت و گويا در اين دوره در روند حوادث كوفه نقش مهمتري به عهده داشت، زيرا امام يك سال پيش از اين كه به بغداد فرا خوانده شود (179 ه)، او را نسبت به بروز مخالفت با امامت امام رضا عليه السّلام هشدار داد كه محمد در پيشگاه حضرت سوگند ياد كرد و گفت: اگر زندگيم به درازا كشد، آنچه را كه حق ايشان است، تسليم كنم و به پيشوايي وي اقرار نمايم.

اگر چه روايتگر اين سخن خود محمد بن سنان است كه حضور امام رسيده است و روايت ديگري در تأييد آن نداريم، با اين همه، اين سخنان در راستاي نيك انديشي و سلامت اعتقاد وي مي تواند جاي گيرد و در ضمن نشان مي دهد كه از جانب امام عهده دار مسؤوليتي بوده و نزد شيعيان كوفه از اعتبار برخوردار بوده است. به هر حال محمد فتنه هاي نخستين روزگار امامت امام رضا عليه السّلام را با حفظ سلامت انديشه اش پشت سر گذاشت و به پيشوايي علي بن موسي عليه السّلام گردن نهاد و بارها به حضور آن امام رسيد و از حضرتش روايت كرد.

روايتهاي ابن سنان به رويدادها و وضعيت دروني پيروان امام در شهر كوفه توجه چنداني ندارد و تنها سخن از اختلاف ميان وي و صفوان و دوستانش ايوب بن نوح و فضل بن شاذان به چشم مي خورد و در اين رابطه صفوان از او به عنوان «پرواز كننده» ياد مي كند و مي گويد:

«... محمد بن سنان تلاش كرد كه بيش از يك بار پرواز كند كه ما بال او را كوتاه كرديم و در كنار ما باقي ماند». و در جاي ديگر مي گويد: «محمد بن سنان از پرواز كنندگان بود و ما بال او را كوتاه كرديم».

ايوب بن نوح كه خود نيز از محمد بن سنان روايت دارد، از بازگو شدن حديثهاي محمد و گسترش يافتن آن جانب احتياط را گرفته و مي گويد: «... روا نمي دانم كه حديثهاي ابن سنان را روايت كنم». آخرين فرد فضل بن شاذان است كه از ديگران لحني شديدتر دارد و به يكي از دوستانش مي گويد: «تا وقتي زنده هستم، روا نمي دانم كه حديثهاي محمد بن سنان را به نقل از من روايت كنيد». وي علاوه بر اين در برخي كتابهايش از او به عنوان «دروغگوي مشهور» ياد كرده است.

روايتها، اختلافهاي دروني را همين اندازه بيان مي كند و ما را بيش از اين به عمق حوادث درون گروهي راه نمي دهد و پرسشهاي بسياري را بي پاسخ مي گذارد. گذشته از اين، اختلاف و علل آن نيز در روشني تاريخ قرار ندارد و تنها يك روايت از امام رضا عليه السّلام نقل شده است كه اشاره اي بر مبارزه قدرت دارد و گويا در همين زمينه بوده است. گرچه سخنان آن حضرت را نيز به زمان مشخصي نمي توان محدود كرد و مخاطبان آن نيز معلوم نيست اما از آنجا كه سخن منحصراً از اختلاف در رهبري به ميان مي آورد و در اين مورد نيز تنها از اختلاف صفوان و ابن سنان گزارش شده است، از اين رو به نظر مي رسد كه سخن امام در همين موضوع باشد و مسأله به اندازه اي اهميت داشته است كه امام ناگزير از موضعگيري شده است. به هر حال، سخن امام از اينجا آغاز مي گردد كه فرمود: «دل بستن به رياست، براي دين مسلمان زيانبارتر از يورش دو گرگ گرسنه به گله بي چوپان است» و سپس مي افزايد: «ليكن صفوان به رياست دل نبسته است».

امام در پايان، اتهام دل بستن به رياست را از صفوان دور كرد و به نظر مي رسد كه با پا در مياني امام اين مسايل فروكش مي كند، زيرا محمد بن سنان به همراه صفوان به صورت مشترك در شهر مكه به پيشگاه امام مشرف شدند (196ه) و از آنجا به مدينه رفتند و خدمت امام جواد عليه السّلام رسيدند كه هيجده ماه بيش نداشت، و در شهر كوفه نيز رفت و آمد داشتند و گويا بعدها ايوب بن نوح و فضل بن شاذان در مجلس وي حضور يافته و از او حديث روايت كرده اند. جالب توجه اين است كه ابن سنان در واكنش به نكوهش اين افراد هيچ سخني نگفته و به آرامي فعاليتهاي خود را ادامه مي داده است. وي روزگار امامت امام رضا عليه اسلام را با پاك انديشي سپري كرد و سپس در رديف ياران امام جواد عليه السّلام قرار گرفت و در پيشگاه آن حضرت جايگاه ويژه اي به دست آورد و امام خشنودي خود را از وي بيان داشت. به نظر مي رسد كه وي در كنار صفوان بن يحيي كه نماينده امام جواد عليه السّلام در كوفه بود، به نمايندگي آن حضرت نيز برگزيده شده باشد. با اين همه در حيات صفوان در شهر كوفه شخصيت درجه دوم داشت و مسؤوليت رهبري شيعيان كوفه به عهده صفوان بن يحيي بود كه خود او نيز طي سخني به «بنان» كه همراه صفوان وارد مسجد كوفه مي شدند، گفت: اگر كسي پاسخ مسايل پيچيده را خواست، نزد من آيد و اگر كسي پاسخ مسايل حلال و حرام را طلب كرد، نزد شيخ[صفوان]برود.

ابن سنان با اين سخنان زيبا و روشن، از حدود كار خود و مسؤوليت صفوان تصوير روشني به دست مي دهد و رهبري و وكالت صفوان را مي پذيرد و از او به عنوان پاسخگوي حلال و حرام ياد كرده و در اين زمينه او را بر خود مقدم داشت و در ضمن مسؤوليت و موقعيت خود را نيز بازگو نمود، لذا با توجه به اين روايت به نظر مي رسد كه شكل بندي رهبري در كوفه تا وفات صفوان به همين گونه بوده و تنها پس از وفات صفوان است كه ابن سنان در رأس شيعيان كوفه قرار گرفت. اگر چه كسي جز «طوسي» به وكالت محمد بن سنان اشاره اي نكرده است، اما با توجه به اين كه حضرت امام جواد عليه السّلام پس از صفوان نماينده اي تعيين نكرد و ايوب بن نوح به لحاظ اعتبار و موقعيتي كه داشت مي توانست نامزد اين مسؤوليت باشد، پس از ابن سنان و در دوره امامت امام هادي عليه السّلام نماينده حضرت در شهر كوفه گرديد و از سويي امام پس از مرگ ابن سنان (220 ه) وي را در رديف نمايندگان و بزرگاني (صفوان بن يحيي و ذكريا بن آدم و سعد بن سعد) كه بدرود زندگي گفته بودند، قرار داد و از او ستايش كرد و نيز طي سخني كه احتمالاً پس از مرگ ابن سنان فرموده است، تمام اتهامهاي نسبت داده شده به ابن سنان را رد كرد و فرمود: «... او هيج مخالفتي با من و پدرم نكرده است». علاوه بر اين وي از جانب امام جواد عليه السّلام مسؤول رساندن پيامي به شيعيان بصره نيز بوده است كه آن را كاري ساده و پيش پا افتاده نمي توان انگاشت و همچنين چهره هاي مشهوري مانند حسن و حسين بن سعيد[اهوازي]و محمد بن الحسين بن ابي الخطاب و شاذان از او روايت دارند و علي بن ابراهيم كه به شمار افراد مورد اعتماد است در كتاب تفسير خود از روايتهاي محمد بن سنان به عنوان فردي مورد اعتماد استفاده كرده است لذا با توجه به اين موارد، نمايندگي ابن سنان از جانب امام قابل توجيه است و مورد اعتماد بودن او را در پيشگاه امام و شيعيان بخوبي نشان مي دهد. از اين رو نكوهشهايي كه درباره وي آمده است، ناروا به نظر مي رسد.

سرانجام محمد بن حسن بن سنان در سال 220 ه.ق پيش از شهادت امام جواد عليه السّلام چشم از جهان فروبست.

شيعيان كوفه علاوه بر صفوان بن يحيي و محمد بن سنان، چهره هاي درخشان و برجسته ديگري نيز در ميان خود داشتند كه نام آنان بيشتر پيرامون روايتهايي كه از ابن سنان و صفوان شده است، ديده مي شود و از همصحبتي با آن دو بزرگوار برخوردار بودند و گويا براي اداره و نظم شيعيان كوفه مسؤوليتهايي متوجه آنها بوده و به اتفاق صفوان و ابن سنان مركزيتي تشكيل مي دادند كه كنار هم گذاردن فعاليتها و پيوندهاي آنان چهره گويايي از مركزيتي پرتلاش و موفق را به دست مي دهد. از آنجا كه اين چهره هاي نامدار به صورت مستقيم نماينده امام رضا و يا امام جواد عليهما السّلام نبودند، به نظر مي رسد كه مسؤوليت كمتري از آن دو بزرگوار داشتند و زير نظر آنها فعاليت مي كردند، برخي از اين افراد مانند: حسين بن سعيد اهوازي و ايوب بن نوح فرزند نوح بن دراج قاضي كوفه و فضل بن شاذان نيشابوري برجستگي خاص پيدا كردند. از آن ميان ايوب بن نوح از جانب امام هادي و امام حسن عسكري عليهماالسلام به عنوان وكيل در شهر كوفه برگزيده شد. نام گروهي ديگر كه در دوره آن حضرت و يا در نخستين سالهاي امامت امام هادي عليه السّلام وفات يافتند و يا پس از وفات امام جواد عليه السّلام فعاليت چنداني نداشتند در پي آورده مي شود.