بازگشت

قم و سياستهاي مأمون


مأمون براي فرونشاندن قيامهاي علويان كه بخشي از ايران و عراق و حجاز را در برگرفته بود [1] ، سياست انعطاف در پيش گرفت تا بتواند براي تحكيم پايه هاي قدرت خويش علاوه بر ايرانيان، شيعيان را نيز به خدمت بگيرد. بر پايه همين سياست بود كه امام رضا (عليه السلام) را از مدينه فرا خواند و حضرتش را مجبور به پذيرفتن ولايتعهدي كرد [2] و به همين منظور ريان بن صلت اشعري را كه اهل قم بود، نزد خود خواند و با او چنين گفت: هيچ كس را نمي يابم كه درباره فضايل علي بن ابي طالب با من به گفتگو نشيند، از اين رو همّت بر آن گماشتم كه از اين پس، اهل قم را چون نشانه و پوشش خود قرار دهم. [3] .

انعطافهاي سياسي مأمون ديري نپاييد و او خود را تسليم خواستهاي عباسيان بغداد كرد كه مخالف گرايش مأمون به ايرانيان و شيعيان بودند و سرانجام امام رضا (عليه السلام) را در آخر صفر 203 ه.ق و فضل بن سهل را در شعبان 202ه.ق از سر راه برداشت و عازم بغداد شد [4] و در راه سفر به بغداد در شهر ري فرود آمد. وي در شهر ري براي جلب توجه مردم اندكي خراج شهر را كاهش داد و مردم قم نيز به همين اميد خواستار كاهش خراج شهر خود شدند، اما مأمون بدانها توجهي نشان نداد.

مردم قم نيز از پرداخت خراج خودداري كردند كه سرانجام در سال 210 ه.ق منجر به حمله سپاهيان مأمون به فرماندهي «علي بن هشام» و «عجيف بن عنبسه» شد.

در اين زمان علي بن حمزة بن يسع والي قم بود و خود را از اين قضيه كنار كشيد و از بزرگان شهر: عامر بن عمران و يحيي بن عمران رهبري قيام را بر عهده داشتند و سرانجام قيامشان به خاطر اختلاف در برخورد با سپاه مأمون منجر به شكست شد و برج و باروي شهر بكلّي ويران گرديد و جمعيّت زيادي از بين رفت و يك ميليون درهم خراج سالانه شهر قم را كه هفت سال به تأخير افتاده بود يكجا از مردم گرفتند. [5] در اين حمله يحيي بن عمران، كه از شيعيان و بزرگان شهر قم بود كشته شد. وي عموي حسن بن محمّد بن عمران وصي زكريا بن آدم بود [6] و پدرش در زمره اصحاب امام صادق (عليه السلام) قرار داشت. [7] .

به هر حال، قيام كنندگان از سپاهيان مأمون شكست خوردند كه به يقين براي مردم قم نتايج اسفناكي در برداشته است اما منابع تاريخ و حديث پيرامون آن سخني ندارند و موضعگيري زكريا بن آدم كه به احتمال قوي در آن زمان حيات داشته نيز روشن نيست و تنها حديثي كه گويا در اين زمينه در دست است از علي بن مهزيار مي باشد كه وضع نابسامان قم را به امام جواد (عليه السلام) گزارش كرده و امام براي رهايي آنان از مشكلات و گشايش كارشان دعا كرده است و ضمن ابراز مسرّت از گزارش ابن مهزيار از وي مي خواهد كه پي در پي گزارش كند. [8] .

زكريا بن آدم و شيعيان علاوه بر موضعگيري در برابر مأمون ـ كه پس از شهادت امام رضا (عليه السلام) آغاز گرديدـ با ناآراميهاي دروني ديگري كه پيرامون امامت امام جواد (عليه السلام) و كودكي و دانش حضرت ايجاد شده بود نيز روبرو بودند. [9] .

اين فتنه در مدت كوتاهي توانست ذهنهاي شيعيان قم را به خود جلب كند و بر فعاليتهاي پيروان آن حضرت (عليه السلام) سايه بگستراند، تا جايي كه زكريا نتوانست اموال امام رضا (عليه السلام) را براي فرزندش امام جواد (عليه السلام) به مدينه بفرستد كه دليل آن را به «احمد بن محمّد بن عيسي قمي» يكي از دوستان نزديك خود، اين گونه بيان مي دارد: اگر خدمتش (امام) رسيدم، آگاهش خواهم كرد، چيزي كه مرا از فرستادن اموال بازداشت اختلاف «ميمون» و «مسافر» بود. [10] .


پاورقي

[1] تاريخ الامم و الملوك، ج7، ص 117ـ 128. الكامل في التاريخ، ج6، ص 302ـ314.

[2] تاريخ الامم و الملوك، ج7، ص 132.140. الكامل في التاريخ، ج6، ص 319، 326. عيون اخبار الرضا، ج2، ص 138. 141.

[3] عاملي، جعفر مرتضي: حياة السياسيه للامام الرضا، (قم، جماعة المدرسين، چاپ دوم، 1362) ص 368.

[4] تاريخ الامم و الملوك، ج7، ص 140، 150. الكامل في التاريخ، ج6، ص 327، 351.

[5] تاريخ الامم و الملوك، ج7، ص 184. تاريخ قم، ص 164. الكامل في التاريخ، ج6، ص 399. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد«تاريخ ابن خلدون، (بيروت، اعلمي، 1971م) ج3، ص 255.

[6] اختيار معرفة الرجال، ص 595. 596.

[7] رجال طوسي، ص 256.

[8] شوشتري، قاضي نورالله، مجالس المؤمنين، (تهران، اسلاميه، 1365) ج1، ص 422.

[9] نوبختي، حسن بن موسي: فرق الشيعه، (نجف، حيدريه، 1936)، ص 88ـ 91.

[10] اختيار معرفة الرجال، ص 596.