بازگشت

امامت امام جواد


يكي از مسائلي كه بعدها در مباحث كلامي مربوط به امامت، جايگاه ويژه اي يافت اين بود كه آيا ممكن است كسي پيش از بلوغ به مقام امامت برسد؟ اين مسئله از آن هنگام كه امام جواد (عليه السلام) در سال 203 به امامت رسيد به صورت جدي تري در محافل علمي - كلامي مطرح مي شد تا بعدها در سال 220 در رابطه با امامت امام هادي عليه السلام و پس از آن حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) حدت آن به اوج خود رسيد.

در سال 203 كه امام رضا عليه السلام به شهادت رسيد، شيعيان آن حضرت به علت اينكه تنها فرزند وي (امام جواد عليه السلام) بيش از هشت يا نه سال نداشت در نگراني و اضطراب عميقي فرو رفتند، به نوشته ي برخي از مورخان: در اين جريان شيعيان به حيرت افتاده و ميان آنان اختلاف پديد آمد، شيعيان ديگر شهرها نيز متحير شدند. [1] به همين جهت گروهي از آنان در منزل عبدالرحمان بن حجاج گرد آمده و ضجه و ناله سر دادند. [2] .

اين مشكل براي شيعيان كه مهمترين ركن ايمان را اطاعت از امام معصوم دانسته و در مسائل و مشكلات فقهي و ديني خود به وي رجوع مي كردند از اهميت زيادي برخوردار بوده و نمي توانست همچنان لاينحل بماند. البته براي شيعيان مسلم بود كه امام رضا (عليه السلام) فرزند خود امام جواد (عليه السلام) را به جانشيني خود برگزيده ولي مشكل ناشي از خردسالي آن حضرت، آنان را وا مي داشت تا براي اطمينان خاطر به كاوش و جستجوي بيشتري در اين مورد بپردازند.

ميان نصوصي كه در رابطه با جانشيني امام جواد (عليه السلام) از حضرت رضا (عليه السلام) برجاي مانده بويژه خاطر نشان شده:

امام رضا (عليه السلام) فرزند خردسالش امام جواد را به جانشيني خود تعيين فرموده و با اينكه هنوز فرصت زيادي براي اين كار وجود داشته به جانشيني او اصرار داشته است تا آنجا كه در برابر اشاره برخي از اصحاب به سن اندك امام جواد (عليه السلام) با اشاره به نبوت حضرت عيسي (عليه السلام) در دوران شير خوارگي فرمودند: سن عيسي هنگامي كه نبوت به وي اعطا شد كمتر از سن فرزند من بوده است. [3] .

ترديدي نيست اضطرابي كه پس از رحلت امام رضا (عليه السلام) در ميان شيعيان آن حضرت بوجود آمد، موجب شد كه برخي از آنها به دنبال عبدالله بن موسي برادر امام رضا (عليه السلام) بروند ولي از آنجا كه حاضر نبودند بدون دليل، امامت كسي را بپذيرند جمعي از آنها پيش وي مسائلي مطرح كردند و هنگامي كه او را از جواب مسائل خود ناتوان ديدند وي را ترك كردند. [4] .

عده ديگري نيز به واقفيه كه بر امام كاظم (عليه السلام) توقف كرده بودند پيوستند. علت اين هر دو گرايش به نظر نوبختي همين بود كه آنها بلوغ را يكي از شرايط امامت مي دانسته اند. [5] .

با تمام اين احوال اكثريت شيعيان به امامت امام جواد (عليه السلام) گردن نهادند. گرچه در ميان آنان كساني بودند كه مسئله ي سن را به رخ خود امام جواد (عليه السلام) كشيدند و آن حضرت در جواب، اشاره به جانشيني سليمان از داود (عليه السلام) كرده و فرمود: حضرت سليمان هنگامي كه هنوز كودكي بيش نبود و گوسفندان را به چرا مي برد حضرت داود او را جانشين خود كرد در حالي كه عباد و علماي بني اسرائيل، اين عمل او را انكار مي كردند. [6] .

به نوشته نوبختي مستند قائلين به امامت ابوجعفر (عليه السلام) مسئله يحيي بن زكريا و نبوت عيسي (عليه السلام) در دوران شير خوارگي و داستان يوسف و علم حضرت سليمان بود كه نشان مي داد علم در حجج الله كه هنوز به سن بلوغ نرسيده اند بدون آموزش و يادگيري و به طور لدني، مي تواند وجود داشته باشد. [7] .

شيعيان امامي از يك سو امامت را از وجهه الهي آن مي نگريستند از اين رو كمي سن امام هرگز نمي توانست در عقيده ي آنها خللي وارد آورد و از سوي ديگر آنچه اهميت داشت بروز اين وجهه الهي در علم و دانش امامان بوده است. در واقع امامان، پاسخگوي كليه سؤالات شيعيان بودند. از اين رو آنان در مورد كليه امامان اين اصل را رعايت كرده و آنان را در مقابل انواع سؤالات قرار مي دادند و تنها موقعي كه احساس مي كردند آنان بخوبي از عهده پاسخ به اين سؤالات برمي آيند (با وجود نص به امامتشان) از طرف شيعيان به عنوان امام معصوم شناخته مي شدند.

با توجه به سن كم امام جواد (عليه السلام) اين آزمايش از طرف شيعيان در مورد آن حضرت ضرورت بيشتري پيدا مي كرد، بر اين اساس در مواقع و فرصتهاي مختلف، اين آزمايش را درباره آن حضرت به عمل آورده و پس از آن اكثريت قريب به اتفاق آنان - جز افراد نادري - با اطمينان خاطر، امامت او را پذيرفتند.

در اين مورد گفتني است: در مجلسي كه ذكرش رفت شيعيان گردآمدند تا مسئله ي جانشيني امام جواد (عليه السلام) را حل كنند. يونس بن عبدالرحمان كه از شيعيان قابل اعتماد نزد امام رضا (عليه السلام) بود گفت: تا اين فرزند (امام جواد عليه السلام) بزرگ شود چه بايد بكنيم، در اين هنگام ريان بن صلت از جاي خود برخاسته و به اعتراض گفت: تو خود را از نظر ظاهر مؤمن به امام جواد (عليه السلام) نشان مي دهي ولي پيدا است كه در باطن به امامت او ترديد داري، اگر امامت وي از جانب خدا باشد حتي اگر طفل يك روزه هم باشد به منزله شيخ و چنانكه از طرف خدا نباشد حتي اگر هزار سال هم عمر كرده باشد مانند ساير مردم است. ديگران برخاسته و ريان را ساكت كردند... بالأخره در ايام حج علماي شيعه از بغداد و ديگر شهرها گردهم آمده و هشتاد نفر عازم مدينه شدند، ابتدا پيش عبدالله بن موسي رفتند ولي هنگامي كه گمشده خود را پيش او نيافتند از وي روي برتافتند و به حضور امام جواد (عليه السلام) مشرف شدند. آن حضرت به سؤالات آنان پاسخ گفت و آنها از پاسخهاي وي كه نشان بارزي از امامت و علم الهي وي بود شادمان شدند. [8] .

بار ديگر گروهي از شيعيان از اقطار مختلف نزد آن حضرت گرد آمده و در يك مجلس از مسائل بسيار زيادي سؤال كردند و آن حضرت در حالي كه بيش از ده سال نداشت به تمام آن سؤالات پاسخ داد. [9] گر چه امكان دارد در اين رقم اغراق شده باشد ولي آنچه از اصل روايت به دست مي آيد آن است كه:

اولا: شيعيان اصرار داشتند تا از طريق دانش امام، امامت وي را بپذيرند.

ثانياً: امام در حالي كه هنوز كودك خردسالي بيش نبود به دليل الهي بودن امر امامت بخوبي قادر بود به سؤالات علمي و فقهي شيعيان جواب بدهد.

شيخ مفيد - با اشاره به اينكه پس از وفات امام رضا (عليه السلام) گروهي از شيعيان حتي امامت آن حضرت را انكار كرده و به عقيده ي واقفيه گرويدند و عده اي ديگر به امامت احمد بن موسي قائل شدند - بر امامت حضرت جواد (عليه السلام) كه اكثريت شيعه آن را پذيرفته بودند تأكيد كرده و براي اثبات آن، علاوه بر دليل عقلي (كمال العقل لا يستنكر، لحجج الله مع صغر السن) به آياتي كه درباره ي حضرت عيسي (عليه السلام) نازل شده، استدلال مي كند. همچنين اشاره اي به دعوت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از امام علي (عليه السلام) براي پذيرش اسلام در حالي كه آن حضرت هنوز به سن بلوغ نرسيده بود، دارد در صورتي كه از ديگر افراد هم سن و سال وي هرگز چنين دعوتي به عمل نياورده است و بالأخره شركت دادن حسن و حسين (عليه السلام) در مباهله در حالي كه در آن هنگام هنوز دو كودك خردسالي بيش نبودند شاهد ديگر شيخ مفيد بر صحت نظرش مي باشد. [10] .

در امر امامت، آنچه مهم است تنصيص امام سابق بر امامت امام پس از خود مي باشد كه شيخ مفيد آن را از تعدادي از اصحاب بزرگ و نزديك به امام رضا (عليه السلام) درباره امامت امام جواد (عليه السلام) نقل كرده و راويان اين نص را چنين بر مي شمارد:

علي بن جعفر بن محمد الصادق (عليه السلام)، صفوان بن يحيي، معمر بن خلاد، حسين بن بشار، ابن ابي نصرالبزنطي، ابن قياما الواسطي، حسن بن جهم، ابويحيي الصنعاني، الخيراتي، يحيي بن حبيب بن الزيات و جماعت زياد ديگر. [11] .

شيخ، روايات عده اي از نامبردگان را در كتاب ارشاد آورده و استاد عطاردي نيز تقريباً همه آنها را در مسند الامام الجواد (عليه السلام) گرد آورده است. [12] علامه مجلسي نيز در بحار فصلي به ذكر نصوص وارده در امامت آن امام همام اختصاص داده است. [13] .

از اين روايات بخوبي بر مي آيد كه امام رضا (عليه السلام) در موارد متعدد و مناسبتهاي گوناگوني كه پيش مي آمده، امامت فرزند بزرگوارش را گوشزد كرده و اصحاب بزرگ خود را در جريان امر گذاشته است. در واقع استقامت اكثريت اصحاب امام رضا (عليه السلام) بر امامت حضرت جواد (عليه السلام) كه پشتوانه اش همين فرمايشات امام رضا (عليه السلام) بوده، خود بهترين دليل بر حقانيت امامت آن بزرگوار است؛ زيرا بزرگان شيعه و فقها و محدثين آنها در پذيرش امامت امامان، دقت عجيبي از خود نشان مي دادند و همان گونه كه گذشت با وجود نص بعد از سؤالات علمي متعدد امامت آنان را مي پذيرفتند.


پاورقي

[1] دلائل الامامه، ص 204.

[2] عيون المعجزات، ص 119.

[3] روضة الواعظين، ص 203.

[4] رك: مناقب، ابن شهر آشوب، ج2، ص 429؛ مسند الامام الجواد (عليه السلام)، ص 29 - 30و ص 222.

[5] فرق الشيعة، ص 88؛ المقالات و الفرق، ص 95.

[6] كافي، ج 1، ص 383.

[7] فرق الشيعة، ص 90؛ المقالات و الفرق، ص 94 - 95.

[8] بحار الانوار، ج 50، ص 99، 100 به نقل از عيون المعجزات، ص 119، 121؛ و رك: اثبات الوصية، ص 213.

[9] كافي، ج1، ص 314.

[10] الفصول المختارة، ص 256 - 257.

[11] ارشاد، ص 317؛ اعلام الوري، ص 330.

[12] مسند الامام الجواد (عليه السلام)، ص 250 - 333. ما از اين مجموعه در اين نوشته بهره كاملي گرفته و اقدام استاد را در تنظيم اين مسندها از خدمات فرهنگي بسيار عالي او مي دانيم.

[13] بحارالانوار، ج 50، ص 18 - 36.