بازگشت

صله شاعر ولائي


جابربن يزيد مي گويد: روزي به خدمت امام جواد عليه السلام شرفياب شدم و از حاجتم به او شكايت كردم.

فرمود: اي جابر در نزد ما درهمي نيست، پس از فاصله ي كوتاهي كميت (شاعر نامي اهل بيت) وارد شد و به امام جواد عليه السلام عرض كرد فدايت شوم آيا اجازه مي فرمائيد براي شما قصيده اي بخوانم؟ امام جواد عليه السلام فرمودند بخوان. كميت قصيده اش را براي امام عليه السلام خواند.

امام عليه السلام فرمود:

اي غلام از آن اتاق بدره اي (كيسه اي حاوي ده هزار درهم) بياور و به كميت بده. غلام آورد و داد.

پس كميت گفت: فدايت شوم اجازه مي فرمائيد قصيده اي ديگر بخوانم؟

امام عليه السلام فرمود: بخوان. پس او قصيده ي ديگرش را خواند.

و امام عليه السلام فرمود: اي غلام از آن اتاق بدره اي بياور و به كميت بده، غلام آورد و به كميت داد.

كميت گفت: فدايت شوم اجازه مي فرمائيد قصيده ي سوم را بخوانم؟

امام عليه السلام فرمود: بخوان و او خواند.

امام عليه السلام به غلام دستور داد از آن اتاق بدره اي بياور و به كميت بده.

آنگاه كميت گفت: به خدا سوگند براي خواسته ي دنيوي شما را مدح نكردم و براي اين مدحم چيزي نمي خواهم، مگر صله ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را و آن حقي كه خداوند بر شما واجب كرد.

پس امام به كميت دعا كرد و به غلام فرمود آن كيسه ها را به جايشان برگردان.

جابر مي گويد: من در دلم چيزي احساس كردم كه امام به من فرمود در نزد من درهمي نيست و امر كرد به كميت سي هزار درهم دادند امام فرمود:

اي جابر برخيز و داخل خانه شو، بلند شدم و به خانه داخل شدم، ولي در آن چيزي نيافتم و به سوي امام عليه السلام آمدم، و آنگاه امام عليه السلام به من فرمود: اي جابر آنچه كه ما از شما مخفي مي كنيم بيشتر از آن چيزي است كه بر شما آشكار مي سازيم. سپس دستم را گرفت مرا به خانه داخل كرد، پس از آن با پايش به زمين زد انبوهي از طلا پيدا شد [1] فرمود: اي جابر به اين نگاه كن و به احدي مگر از افراد موثق از برادران ديني خود خبر مده؛ همانا خداوند ما را بر آنچه اراده كنيم قادر ساخته است [2] .


پاورقي

[1] نقل به مضمون.

[2] اختصاص - مفيد ص 266، 265.