بازگشت

علت دشمني عموم خلفاء با ائمه شيعه


آنچه ائمه معصومين را از همه افراد برتر و والاتر ساخته بود.

1- مقام علم و دانش

2- زهد و تقواي اينان بود.

عموم مسلمين شيعه و سني در اين دو قسمت متفق القولند كه بعد از



[ صفحه 46]



حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله اهل البيت اعلم و ازهد مردم زمان بوده اند انتساب اينان به پيغمبر (ص) نيز يكي از امتيازات خاصه ايشان است. بعد از خلفاي راشدين به غير از شيعه كه خلافت را حق مسلم الهي خاندان نبوت و ائمه طاهرين مي داند بسياري ديگر از مسلمانها اهل البيت را جهت خلافت شايسته تر مي دانستند و به همين دليل حكومت از بني اميه به بني عباس منتقل گرديد. رفتار خلفاي بني عباس مردم را بيشتر متوجه سادات علوي نمود و اينان را بر آنان مقدم مي دانستند.

همين علاقه قلبي و ميل باطني جامعه مسلمين به اولاد اميرالمؤمنين يكي از اساسي ترين علل و موجبات دشمني خلفاء با اين سلسله علويه مي باشد.

رفتار منصور دوانيقي نسبت به حضرت صادق عليه السلام و كيفيت برخورد هارون با حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام دو نمونه بارز از طرز انديشه و فكر خلفاء نسبت به آن دو امام معصوم بود.

آنها از اين مي ترسيدند كه دوستان و شيعيان ائمه معصومين روزي جهت در اختيار گرفتن حكومت قيام كنند و اين سلطنت و خلافت را از آنها بگيرند و خود در آن جايگاه قرار گيرند.

اگر مأمون حضرت رضا عليه السلام را به عنوان ولايت عهدي انتخاب مي كند به خاطر عقيده قلبي او نيست، او در اول پيشنهاد مي كند كه خلافت را بپذيريد (چون مي داند كه هرگز نمي پذيرند) چگونه مي تواند اين عقيده او باشد. خلافتي كه اين همه براي او جنگ كرده و خون مسلمانها را ريخته و سرانجام برادر خود را كشته تا به اين مقام رسيده آيا او از روي ميل و قصد خالص رها مي كند. هرگز هرگز حاشا و كلا.

او حضرت رضا عليه السلام را به مقام ولايتعهدي انتخاب مي كند و از اين



[ صفحه 47]



تير دو نشانه را مي زند.

1- او حضرت رضا عليه السلام را به مركز خلافت در آورده و زيرنظر مستقيم خود قرار داده است و تحت نظر گرفته مأموريني به عنوان «خدم و حشم» در اطراف آن حضرت گذاشته اينان جاسوسان اويند.

2- كليه سادات علوي و شيعيان را آرام و راضي نگاه داشته است بنابراين مأمون با اين سياست شيطاني خود موفقيت كاملي حاصل كرده. پس از آنكه مقصود اصلي خود را درباره ي حضرت ثامن الائمه عليهم السلام به وسيله مسموم گردانيدن آن حضرت انجام داد و خود را از انديشه آن حضرت آسوده ساخت و ضمنا رضايت اقوام و بستگان خود را كه با ولايتعهدي آن حضرت مخالف بودند فراهم ساخت مكر و خديعت را از سر گرفته و:

اولا خود را در شهادت حضرت بي گناه و اظهار عدم اطلاع و حتي انكار نمود و خويشتن را صاحب مصيبت معرفي كرد.

ثانيا جهت رفع توهم از عموم شيعيان آن زمان فرزند دلبند آن حضرت را از مدينه به بغداد طلبيده و در كليه مجالس و محافل از فضائل و كمالات او سخن گفت و از آن حضرت (حضرت جواد عليه السلام) تجليل و تكريم به عمل مي آورد و بالاخره دختر خود را نيز به زوجيت بدان حضرت داد.

البته در اين كار قصد شيطاني او همان بود كه درباره پدر بزرگوارش بود.

1- زيرنظر داشتن كليه كارها و مراودات حضرت جواد (ع)

2- راضي نگاه داشتن كليه سادات و شيعيان

3- تبرئه خود از موضوع مسموم ساختن حضرت ثامن الائمه (ع)

4- ايجاد دوستي و محبت خود در دل دوستان حضرت جواد (ع) هر يك از اين موارد و ديگر نتايج حاصله از اين وصلت احتياج به شرح و بسط و توضيح كامل دارد كه مقام قابل ذكر نمي باشد.



[ صفحه 48]