بازگشت

امام در مدينه


پس از آنكه حضرت جواد عليه السلام برحسب مصلحت با دختر مأمون الرشيد ازدواج فرمود و مدتي در بغداد در نزد خليفه زندگي فرمود كه مدت آن ظاهرا از دو سال كمتر مي باشد به قصد زيارت خانه خدا و اقامت در مدينه از بغداد خارج گرديد و خويشتن را از اذيت و



[ صفحه 34]



آزارهاي روحي و جسمي كه به وسيله خليفه و درباريان بدان حضرت مي رسيد نجات داد. در اين سفر معجزات و كراماتي از وجود مقدسش ظاهر شد كه محدثين و مورخين در كتابهاي خود مشروحا بيان داشته اند.

از جمله اذيتها كه از مأمون بدان حضرت رسيد يكي آنكه در يك شب كه مست و لايقعل بود در اثر شكايت دخترش از حضرت كه جز من كنيزان اختيار كرده است به اطاق حضرت وارد شده و آن حضرت در رختخواب آرميده بود با شمشير برهنه آن قدر بر سر و صورت و اندام حضرت زد كه يقين به هلاكت آن بزرگوار نموده،به منزل خود رفت. بامدادان كه به هوش آمد و به ياد كردار ناهنجار خود افتاد پشيمان شد به سراغ حضرت فرستاد چون حضرت را سالم و تندرست ديدار كرد با تعجب و حيرت خداي را سپاس گفت، غافل از اينكه:

«يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره المشركون»

ابن شهر آشوب سروي مازندراني در مناقب (ص 390 چهارم) روايت مي كند كه:

گاهي كه حضرت جواد عليه السلام عازم مراجعت به مدينه شد از شارع كوفه گذر فرموده و در دار المسيب نزل فرمود در صحن آنجا درخت سدري بود كه ميوه نداشت، حضرت آب خواست و در پاي درخت وضو گرفت و با مردم نماز مغرب و عشاء به جاي آورد و پس از نماز سجده شكري به جاي آورد و خارج گرديد. چون به درخت سدر رسيد مردم ديدند كهميوه داده و ميوهخوبي آوردههمه به تعجب فرو رفتندو از ميوه درخت خوردند كه ميوه شيرين و بدون هسته است. حضرت از آنجا گذشته به سمت مدينه روانه گرديد.



[ صفحه 35]



شيخ مفيد رضوان الله عليه مي فرمايد: (من از ميوه اين درخت خوردم هسته نداشت).

و اين يكي از معجزات آن حضرت بود كه در اين سفر آشكار شد.

در مناقب (ص 369 چهارم) گويد كه ابوهاشم جعفري گويد: با حضرت جواد عليه السلام در مسجد مسيب نماز خوانديم (بقيه داستان مانند قبل).