بازگشت

عنبرين انديشه هاي آسماني


بغداد را در موسم حج، رنگ و بوي ديگر است. بغداديان، هر مناسبتي را جشن مي گيرند؛ اگر بهار باشد، محفل هاي بزرگي پا مي گيرد. باغ هاي غرب دجله، تبديل به بوستان هاي بزرگي مي شوند. حاجيان مستمند و راه نشين در معابر به تكدي نشسته اند؛ تا هزينه ي زيارت بيت الله الحرام از كف آزادگان بجويند. به ميمنت جشن و سرور، پسران جوان لباس هاي فاخر و چشمگيري بر تن مي كنند و در برابر نگاه زيبارويان طناز، دلبري مي نمايند. دختركان آشوبگر نيز چنينند. چند روزي بدين منوال مي گذرد، تا قافله هاي حج سر و ساماني گيرد و امير كاروان معين شود.

امسال، هشتاد تن از فقيهان بغداد ديگر شهرها، عزم حج دارند؛ تا با ابن الرضا ديدار كنند. درباره ي امامت او پراكنده گويي ها و زمزمه ها بسيار شده است. واقعه ي بركة زلول [1] نيز سايه ي ترديد و حيرت بر افكار و عقايد بسياري افكنده است.

پرسشي، دغدغه ي خاطر مردمان شده است: آيا كودكي نه ساله مي تواند پيشواي ديني مردم باشد؟ چگونه؟ سركردگي يك قوم يا قبيله نيست؛ كاروان سالاري اسلاميان است؛ شغلي است خطير و كاري است عظيم.

بدين رو هشتاد فقيه آهنگ كشف حقيقت كرده اند. اگر به گفت وگوي حاجياني كه بر ساحل دجله نشسته اند، گوش بسپاري، خواهي شنيد:

- شنيده ام عبدالله بن موسي (برادر امام رضا - عليه السلام) در جايگاه فتوا نشسته است؛ اين يعني او پس از مرگ برادرش، امام است.

- چنين چيزي ممكن نيست! در روايات آمده است. پس از امام حسن و امام حسين - عليهماالسلام - ديگر برادر هيچ امامي، به امامت نمي رسد.

- آخر مي داني؟ عقل مي پذيرد كودكي نه ساله امام شود؟



[ صفحه 11]



- چرا نپذيرد؟ مگر آفريدگار در قرآن خبر نداد كه پيامبري يحيي را در حالي به وي عطا فرمود كه هنوز كودكي بيش نبود؟ مگر عيسي در گهواره سخن نگفت و نبوتش را به بني اسرائيل مژده نداد؟

- يحيي و عيسي پيامبر بودند.

- امامت را با نبوت تفاوتي نيست؛ هر دو عهدي الهي اند؛ «و خدا بهتر مي داند كه رسالت خويش را در كجا [و بر چه كسي] قرار دهد». [2] .

- سخنانت متين، اما پسنده ي عقلم نيست؛ در باورم نمي گنجد. كودك هر چه و هر كه باشد، باز كودك است، در انديشيدن و در دانشش.

- اگر اين كودك، دانشمند دين شناس باشد، بايد از عهده ي پاسخ گفتن به پرسش هاي ديني برآيد.

- ما عادت كرده ايم دانشمند را به صورت ظاهر بشناسيم و با موي و محاسن سپيد ببينيم؛ اما در اين كه كودكي دانشمند و امام باشد، عقلمان حيران مي ماند. پدرش دانشمند بزرگي بود؛ بر رهبران آيين هاي ديگر چيره شده، شهره ي آفاق گرديده بود. چه كسي مي تواند بپذيرد عمران صابي - كه دانشمندان بسياري را با پرسش هايش شكست داده - تسليم وي و مسلمان شود؟

- مثل اين كه شيخ معروف را فراموش كرده اي؟ او و پدر و مادرش به بركت فرزند موسي مسلمان شدند. مرگ شيخ، خسارتي جبران ناپذير بود.

- مردم با زمزمه هاي بسيار مأمون را متهم مي كنند.

- تنها خدا است كه حقيقت را مي داند... اين حرف ها را رها كن و بگو اين اسباب بازي ها چيست كه خريده اي؟

- اسباب بازي ها را از بازار براي اباجعفر [3] (امام نهم) خريده ام. آخر كودك است و من دوست دارم خوشحالش كنم.

- فكر مي كني بپذيرد؟

- چرا كه نپذيرد؟ يادت نرود او هنوز كودك است.



[ صفحه 12]




پاورقي

[1] پس از شهادت امام رضا - عليه السلام - در بغداد و ديگر شهرها، ميان مردم اختلاف افتاد. ريان بن صلت، صفوان بن يحيي، محمد بن حكيم، عبدالرحمن بن حجاج، يونس بن عبدالرحمن و گروهي از چهره هاي آبرومند و قابل اعتماد، در خانه ي عبدالرحمن بن حجاج - در بركةالزلول - گرد هم آمدند. مي گريستند و مويه مي كردند. يونس عبدالرحمن به آنان گفت: «گريه را رها كنيد. اين كار [امامت] از آن كيست و تا بزرگ شدن اين پسر - يعني امام جواد - عليه السلام - در مسائل، به چه كسي رجوع كنيم؟»

اثبات الوصية، مسعودي، ص 220.

[2] قرآن كريم، سوره ي انعام، آيه ي 124. (غالب ترجمه ها از استاد بهاءالدين خرمشاهي است. مترجم).

[3] در ميان عرب ها رسم بوده و هست كه در ابتداي نام مذكر يا مؤنث، واژه ابو، ابا، ابي (پدر)، ام (مادر)، ابن (پسر)، يا بنت (دختر) مي افزايند. هدف از اين كار، ستايش يا تحقير شخص است. براي كودكان نيز چنين مي كردند و لازم نبود آن ها در حقيقت پدر يا مادر باشند. در اين جا نيز با اين كه امام جواد - عليه السلام - نه ساله است، لقب اباجعفر بدو داده اند. (مترجم).