بازگشت

طلوع آفتاب نه ساله


مردمان، صحن كاخ را ترك كردند. همه دوشادوش يكديگر، سخن از اين اعجاز مي گويند: «چگونه كم سن و سال چنين دانشور و گوياست؟» برخي از مردم، در تمام مدت مناظره، چنان مات و مبهوت وي شده بودند، كه گويي پروانگاني بر گرد شعله هاي شمع شب افروز. رازي در اين سينه ي بي آلايش و نفس پاك نهفته است. از آن ميانه، يكي زير لب واژگان آسماني زمزمه مي كند:

«اي يحيي! كتاب [خدا] را با قوت بگير. و ما فرمان نبوت [و عقل كافي] در كودكي به او داديم.» [1] .

هنگامي كه پدرش چهل ساله شده بود، پسر نداشت، چقدر واقفيه در امامت پدرش ترديد كردند؛ تا آن كه اين پسر طلوع كرد؛ پسري كه خود نشانه است؛ زيرا در كودكي با مردم سخن مي گويد.

در صحن كاخ، تنها درباريان ماندند. مأمون به كاتب ويژه ي خود فرمان داد آن چه را جواد مي گويد بنويسد.

مأمون مهربانانه مي گويد:

- جانم فدايت! چنانچه صواب داني، انواع كيفر شكار در حج را بگو تا بدانيم و بهره مند شويم.

جواد مي گويد و چشمه هاي دانش مي جوشد:

- شخصي كه احرام پوشيده است، اگر در خارج از حرم شكار را بكشد، و شكار پرنده ي بزرگي باشد، كيفرش قرباني كردن گوسفند است.

اگر همين شخص، در داخل حرم، اين جرم را مرتكب شود، كيفرش دوبرابر است.



[ صفحه 40]



اگر جوجه اي را در خارج حرم بكشد، كيفرش قرباني كردن بره از شير گرفته شده است؛ جريمه ي مالي ندارد، چون در حرم نكشته است.

اگر شكاري را كه گفتم، در داخل حرم كشت، افزون بر قرباني نمودن بره، بهاي جوجه را نيز بايد بپردازد.

اگر شكار از جانوران وحشي و گورخر است، مجازاتش قرباني كردن گاو است.

اگر شكار شترمرغ است، كيفرش، قرباني بدنه (شتر ماده يا گاوي فربه) است، اگر توانايي پرداخت اين كيفر را ندارد، شصت بينوا را غذا دهد؛ اگر اين مقدار هم نمي تواند، هجده روز را روزه بدارد.

اگر شكار گاو است، جريمه اش نيز گاو است. اگر توانايي پرداخت اين كيفر را ندارد، سي بينوا را غذا بدهد؛ اگر نمي تواند، نه روز را روزه بدارد.

اگر برخي از شكارهاي گفته شده را در حرم بكشد، كيفرش چند برابر و قرباني مخصوصي است.

اگر كسي كه در لباس احرام حج است، كاري كند كه بايد قرباني مخصوص بكشد، در سرزمين مني شتري قرباني نمايد.

اگر اين شخص در لباس احرام عمره است و در مسجدالحرام شكار مي كند، بايد دوبرابر بهاي شكار را بپردازد.

همچنين، اگر چنين صيادي خرگوش يا روباه شكار نمايد، بايد يك گوسفند قرباني و بهاي آن را نيز صدقه دهد.

اگر يكي از كبوتران حرم را شكار كند، بايد درهمي صدقه دهد و درهمي غذا براي كبوتران حرم بخرد. اگر شكار جوجه كبوتر باشد، نيم درهم كفاره است و اگر جوجه است، يك چهارم درهم است. اگر حاجي در لباس احرام، جز شكار، اشتباهي كند يا با ناداني دست به كاري بزند كه نبايد انجام دهد، كفاره اي بر او نيست؛ اما شكار كفاره دارد چه جاهلانه و چه آگاهانه، چه اشتباهي و چه عمدي.

كيفر شكار در آگاه و نادان برابر است. عمدي نافرماني خداوند است و اشتباهي گناهي ندارد.



[ صفحه 41]



كيفر انسان آزاد بر عهده ي خودش، و برده بر عهده ي مولايش هست. شكارچي نابالغ كيفري نمي دهد؛ اما بايد سرپرستش جريمه ي او را بدهد.

پشيماني شكارچي باعث مي شود در آن جهان كيفري نداشته باشد؛ اما، آن كه بر كارش پافشاري مي كند، در آن جهان نيز جزاي عمل خويش خواهد ديد. اگر شخصي با لباس احرام، خود به شكار نپردازد، اما شكارچي را به شكار رهنمون شود و شكار كشته شود، رهنما نيز بايد كفاره بپردازد.

اگر حاجي در لباس احرام، شبانه آشيانه اي را بي خبر پايمال كند، چيزي بر او نيست، اما اگر دست به شكار شبانه زد، بايد كفاره دهد.

مأمون انگشت حيرت بر دهان گرفته است؛ در درون قاضي اعظم آيه هاي خداوندي طنين مي افكند: «پناه بر خدا، او آدمي زاده نيست؛ او جز فرشته اي گرامي نتواند بود.» [2] .

چشمه هاي فرزانگي، لحظاتي خاموش مي ماند؛ كاتب، نفسي تازه مي كند. خليفه مي پرسد:

- اي عزيز رضا! از قاضي پرسشي نداري؟

حضرت رو به قاضي اعظم حكومت گسترده ي اسلامي مي كند و با ادب پيامبران مي پرسد:

- اجازه مي دهيد تا از شما سؤالي كنم؟

ابن اكثم، بسان شاگردي كه از فقه چيزي نمي داند، پاسخ مي دهد:

- جانم به قربانت! اگر پاسخ را بدانم، دريغ نكنم، و الا دهان از سخن بسته، گوش به پاسخ شما خواهم داشت و از دانش بهره خواهم جست.

امام پرسشي مناسب با آداب فرهنگ بغداديان، بيان مي كند؛ سؤالي هيجان انگيز و معماگونه:

- به من بگوي، چگونه است اگر مردي هنگام صبح بخواهد به بانويي بنگرد، اما آن زن بر او حرام باشد؛ پيش از فرارسيدن ظهر، آن زن بر وي حلال گردد؛ و چون ظهر فرامي رسد، بار ديگر آن زن بر او حرام شود؛ سپس موقع عصر و زوال خورشيد، باز حلال شود؛ باز نيمه شب، حرام و سپيده دم



[ صفحه 42]



فردا بر وي حلال گردد؟! اين چگونه زني است؟ چرا پياپي چنين حرام ها و حلال ها رخ مي دهند؟

قاضي اعظم، دست هاي تسليم را بالا مي برد و اين گونه به ناتواني خود اقرار مي كند:

- به خداوند سوگند! پاسخ اين پرسش را نمي دانم. علت را نيز درنمي يابم. چنانچه رأي تو باشد، پاسخ را بگوي، تا بهره جوييم.

- مردي كنيزي دارد. مرد ديگري به اين كنيز با خواهش نفس مي نگرد؛ نگاه اين فرد نظرباز حرام است. چون آفتاب بالا مي آيد، كنيز را از سرورش مي خرد؛ پس كنيز به او حلال مي شود. نيمروز كنيز را آزاد مي كند؛ در نتيجه كنيز - مانند ديگر بانوان آزاد - بر او حرام گردد. هنگام زوال آفتاب با همان كنيز ازدواج مي كند و او را همسر خود و حلال خود مي گرداند. در آغاز شب، جمله هاي ويژه ي «ظهار» را به وي مي گويد و زن بر او حرام مي گردد. چون اندكي از شب مي گذرد، كفاره ي اين كارش را مي پردازد و زن بر وي حلال مي شود. نيمه شب، همسرش را يك طلاق مي دهد و زن بر او اجنبي و حرام مي گردد. سپيده دم، به زن رجوع مي كند و زن بر مرد حلال مي گردد.

مردان عباسي، مبهوت مانده اند. احساس مي كنند در برابر پديده اي هستند كه معجزه اي بس شگفت انگيز است. دريافتند امام آيتي آسماني است كه دل ها و انديشه ها برابرش فروتني مي كنند.

مأمون مي پرسد:

آيا ميان شما كسي هست كه چنين پاسخي را بدين پرسش دانسته باشد؟ يا پس از طرح پرسش، اين پاسخ ها به ذهن وي خطور كرده باشد؟

حيرت زدگان پاسخ مي دهند:

- اميرمؤمنان خود بهتر مي داند؛ قسم به خدا، خير.

- ابن اكثم - كه خويش را دانشمندترين خلق مي دانست - به شاگردي تبديل شده، خواستار غوطه وري در درياي دانش الهي است.



[ صفحه 43]




پاورقي

[1] قرآن كريم، سوره ي مريم، آيه ي 12.

[2] همان جا، سوره ي يوسف، آيه ي 31.