بازگشت

در بيان تاريخ و كيفيت ولادت و اسماء و القاب امام محمد بن علي الجواد


كمال الدين محمد بن طلحه شافعي در كتاب مطالب السؤال در مناقب آل رسول آورده است كه: او ابوجعفر محمد ثاني است زيرا كه اين لقب در پدران طاهرينش در مورد ابوجعفر محمد الباقر عليه السلام نيز آمده بود كه اسماء و كنيه ايشان ذيلاً خواهد آمد، ايشان معروف به ابي جعفر ثاني است كه اگر چه سن و سال كمي داشت اما در قدر و منزلت بزرگسال و پرآوازه بود.

ولادت ايشان در شب جمعه نوزدهم ماه مبارك رمضان سال يكصد و نود و پنج هجري بود و برخي نيز آورده اند كه دهم رجب آن سال به دنيا آمده است.

نسب ايشان از سوي پدر به حضرت ابوالحسن علي الرضا بن موسي الكاظم عليه السلام است كه به طور مبسوط آن را ذكر خواهيم كرد، مادر ايشان هم كنيزي بود كه به او سبيكه مريسيه مي گفتند. برخي نيز او را خيزران ناميده اند.

اسم آن حضرت محمد و كنيه اش، ابوجعفر بود همانند كنيه جدش امام محمد باقر عليه السلام آن حضرت دو لقب داشتند قانع و مرتضي.

جمال الدين يوسف بن ابوالفرج عبدالرحمن جوزي در تاريخش مي گويند: نام آن حضرت محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابيطالب عليهم السلام و كنيه ايشان ابوعبدالله يا ابوجعفر بود كه در سال صد و نود و پنج هجري به دنيا آمد.

آن حضرت همواره در مسير پدر بزرگوارش قدم برمي داشت و در علم و تقوي و



[ صفحه 14]



بخشش پيرو او بود.

اربلي در كشف الغمه آورده كه حافظ عبدالعزيز بن اخضر مي گويد: مادر امام جواد عليه السلام ريحانه نام داشت و برخي نام او را خيزران گفته اند و آورده اند كه او از خانواده ي ماريه قبطيه بود، آن حضرت در شهر مدينه و در ماه مبارك رمضان سال صد و نود پنج هجري به دنيا آمد.

ابن خشاب مي گويد: امام محمد بن علي بن موسي الرضا عليه السلام در سال صد و نود پنج هجري به دنيا آمد و با پدرشان هفت سال و سه ماه زندگي كردند. مادر ايشان كنيزي به نام سبيكه مريسيه بود كه برخي او را خيزران هم ناميده اند (والله اعلم).

لقب امام محمد بن علي بن موسي الرضا عليه السلام، مرتضي و قانع و كنيه ايشان ابوجعفر بود.

فتال در روضة الواعظين آورده؛ امام محمد بن علي عليه السلام در شهر مدينه در شب جمعه نوزدهم ماه مبارك رمضان به دنيا آمد و نيز آورده اند كه در نيمه ماه مبارك رمضان سال صد و نود و پنج به دنيا آمده است و مادرش نيز كنيزي به نام خيزران و از بستگان ماريه قبطيه بود برخي هم نام او را سبيكه ذكر كرده اند و گفته اند كه او اهل نوبه بود.

مسعودي از اثبات الوصيه مي گويد كه: امام محمد بن علي بن موسي الرضا عليه السلام در شب جمعه يازده روز مانده از ماه مبارك رمضان سال صد و نود و پنج هجري به دنيا آمده و نام مادر ايشان سبيكه بود كه از او به عنوان افضل زنان عصر خويش ياد نموده اند.

حسين بن حمدان در كتابش (هدايت) آورده كه: اسم او محمد و كنيه او ابوجعفر (و كنيه خاص او ابوعلي) بود، لقب ايشان مختار، مرتضي، تقي، متوكل و نام مادر ايشان خيزران و يا مونسه بود.

شيخ طبرسي (ره)در اعلام الوري آورده كه: امام جواد عليه السلام در ماه مبارك رمضان سال صد و نود و پنج هجري هفده روز از ماه مبارك گذشته به دنيا آمد و عده اي نيز گفته اند



[ صفحه 15]



كه زمان ولادت او شب جمعه نيمه ماه مبارك بوده است و در روايت ابن عياش است كه: امام محمد بن علي روز جمعه دهم ماه مبارك رجب به دنيا آمد و مادرش كنيزي بود كه به او سبيكه يا درة مي گفتند كه بعداً امام رضا عليه السلام او را خيزران ناميد و آن بزرگوار اهل نوبه بود، لقب امام محمد بن علي عليه السلام تقي، منتجب، جواد و مرتضي بود كه به آن حضرت ابوجعفر ثاني هم مي گفتند.

در بحار از مناقب نقل كرده است كه: امام جواد عليه السلام در مدينه در شب جمعه نوزدهم ماه مبارك رمضان به دنيا آمد و برخي گفته اند نيمه ماه مبارك.

ابن عياش مي گويد: ايشان در روز جمعه دهم رجب سال صد و نود و پنج هجري به دنيا آمدند، مادرش كنيزي بود كه به او درة مي گفتند و او از اهالي مريس بود كه بعدها امام رضا عليه السلام او را خيزران ناميد، او از بستگان ماريه قبطيه همسر رسول الله صلي الله عليه و آله بود، برخي نام او را سبيكه نوبيه و بعضي ريحانه ذكر كرده اند كنيه او ام حسن بود.

در كافي آمده كه ابوجعفر محمد بن علي ثاني عليه السلام در ماه مبارك رمضان سال صد و نود و پنج به دنيا آمده است.

در دروس آمده كه: امام محمد بن علي الجواد عليه السلام در مدينه به دنيا آمد و ادامه مطلب را مانند قول شيخ مفيد در ارشاد آورده است سپس اضافه مي كند كه: مادرش كنيزي از اهل نوبيه بود كه او را سبيكه مي گفتند.

شيخ طائفه محمد بن حسن طوسي (ره) آورده كه ابن عياش مي گويد: در دست شيخ ابي القاسم (رضي الله عنه)اين دعا را ديدم و آن دعاي ايام ماه رجب بود كه:(اللهم اني اسألك بالمولودين في رجب و ابنه علي بن محمد المنتجب...)

سپس شيخ گفت: ولادت ابي جعفر ثاني عليه السلام در ماه رجب و روز دهم نيز نقل شده است.

علي بن حسين مسعودي در اثبات الوصيه از حميري از عبدالله بن احمد از صفوان بن يحيي از حكيمه دختر امام موسي بن جعفر عليه السلام نقل مي نمايد كه گفت: هنگامي كه مادر امام جواد عليه السلام باردار شد به امام رضا عليه السلام نامه اي نوشتم و



[ صفحه 16]



عرض كردم كه همسر شما باردار است حضرت نامه اي به من نوشت و در آن فرمود:در فلان ساعت و روز فلان و ماه فلان باردار شد، سپس وقتي كه وضع حمل نمود هفت روز ملازم و همراه او باش، حكيمه مي گويد: هنگامي كه سبيكه طفل خويش را به دنيا آورد، كودك به زبان آمد و گفت: اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله، پس وقتي روز سوم شد كودك عطسه اي كرد و فرمود: الحمد لله و صلي الله علي محمد و علي الائمة الراشدين، يك سال بعد از تولد ابوجعفر عليه السلام امام رضا عليه السلام حج به جا آورد ابوجعفر هم همراه او بود كه جريان آن ضمن بيان جريان زندگي امام رضا عليه السلام نقل شده.

علامه مجلسي (ره) در بحار از مناقب نقل كرده كه: حكيمه دختر اباالحسن موسي بن جعفر عليه السلام گفت: هنگامي كه زمان وضع حمل مادر امام جواد عليه السلام رسيد، امام رضا عليه السلام مرا خواست و فرمود: اي حكيمه هنگام وضع حمل سبيكه شده است سپس مرا نزد او برد، آنگاه چراغي براي ما آورد و در اتاق را به روي ما بست پس هنگامي كه من او را روي طشتي قرار دادم ناگاه چراغ خاموش شد و ما به خاطر خاموش شدن چراغ در تاريكي فرورفتيم و در همين احوال ابوجعفر عليه السلام به دنيا آمد و به درون طشتي كه در مقابل مادرش بود فروآمد بر روي او چيزي شبيه پارچه اي نوراني بود و نور آن تمام خانه را روشن ساخته بود، پس بواسطه آن نور او را ديدم و گرفتم و در آغوش خود جاي دادم و پرده و غشاي نوراني را كه روي او بود كنار زدم آنگاه امام رضا عليه السلام آمد و در اتاق را باز كرد در حالي كه كارهاي نوزاد را به پايان رسانيده بودم پس كودك را گرفت و در گهواره اش گذاشت و به من فرمود: اي حكيمه گهواره را بگير و مواظب باش، حكيمه مي گويد: چون روز سوم ولادت امام جواد عليه السلام شد و چشمش را به سوي آسمان باز كرد سپس نگاهي به چپ و راست خود كرد و گفت:اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله صلي الله عليه و له، من با ترس و اضطراب برخاستم كه ناگاه حضرت اباالحسن عليه السلام وارد شد پس عرض كردم من از اين كودك چيز عجيبي ديدم، حضرت فرمود: چه ديدي؟ پس جريان را براي



[ صفحه 17]



حضرت بازگو كردم، پس امام فرمود: اي حكيمه عجايب بسياري از اين كودك خواهي ديد.

محمد بن حسن صفار در بصائرالدرجات از علي بن اسماعيل از محمد بن عمر الزيات... نقل كرد كه گفت: به نزد حضرت اباالحسن علي بن موسي الرضا عليه السلام رسيدم، هنگامي كه پسرش به دنيا آمد پس حضرت فرمود: همانا كه خداوند به من هديه اي عطا فرمود مثل آنچه را كه به آل داوود عطا فرموده بود.

مسعودي در كتاب اثبات الوصيه آورده كه: وقتي اباجعفر عليه السلام به دنيا آمد امام علي بن موسي الرضا عليه السلام در آن شب به يارانش فرمود: فرزندي براي من به دنيا آمده كه مانند موسي بن عمران عليه السلام دريا را مي شكافد و مادري پاك و مقدس او را به دنيا آورده است و او پاك و طاهر خلق شده است، آنگاه فرمود: پدر و مادرم به فداي شهيدي كه از روي كينه و دشمني كشته مي شود و اهل آسمان بر او و براي او مي گريند و خداوند عزوجل بر قاتل او خشم مي گيرد و زمان اندكي مي گذرد كه خداوند آن قاتل را به سوي عذاب دردناك و عقوبت شديدش خواهد كشاند.

و نيز عبدالرحمن بن محمد از كليم بن عمران نقل كرده است كه: به امام اباالحسن علي بن موسي الرضا عليه السلام عرض كردم: شما كودكان را دوست داريد پس از خداوند بخواهيد كه پسري به شما عطا فرمايد حضرت فرمودند: خداوند پسري به من عنايت خواهد فرمود كه وارث من مي شود، هنگامي كه اباجعفر عليه السلام به دنيا آمد، حضرت در طول شب گهواره او را حركت مي داد و با او بازي مي كرد، پس وقتي ديدم اين كار امام رضا عليه السلام كه چندين شب به طول انجاميد به ايشان عرض كردم: فدايت شوم پيش از اين هم براي مردم پسر به دنيا آمده است، آيا همه آنها با پسرانشان اين چنين رفتار مي كردند؟ حضرت فرمود: اي واي بر تو، اين پسر مانند عامه مردم نيست، من كام او را با علم پر مي نمايم و او را با علم الهي سير و سيراب مي نمايم، به دنيا آمدن و رشد و نمو او مانند ولادت و رشد پدران طاهرينش است.

و نيز آورده اند كه حضرت اباجعفر محمد علي الجواد عليه السلام در گهواره سخن



[ صفحه 18]



مي گفت.

به همان سند روايت است از زكريا بن آدم كه گفت: من در محضر امام رضا عليه السلام بودم و اباجعفر عليه السلام كه در آن هنگام چهار سال داشت آمد پس ديدم كه او دستش را به زمين زد و سرش را به سوي آسمان بلند كرد و مدت طولاني فكر كرد آنگاه امام رضا عليه السلام به او فرمود: جانم به فدايت درباره ي چه چيزي اين مدت مديد فكر مي كردي، اباجعفر عليه السلام، گفت: درباره ي آنچه كه بر سر مادرم فاطمه عليهاالسلام آوردند فكر مي كردم! به خدا قسم كه آن دو ملعون را از قبر بيرون خواهم آورده و مي سوزانم و خاكستر آنها را به باد مي دهم و به درد ناكترين شكل درهم مي كوبم، زكريا بن آدم مي گويد: پس امام رضا عليه السلام او را به نزد خود طلبيد و بين دو چشمش را بوسيد و فرمود: پدر و مادرم به فدايت كه تو براي امامت خلق شده اي.

شيخ محمد بن حسن حر عاملي در كتاب اثبات الهداة و صاحب كتاب «مناقب فاطمة و ولدها» به اسنادش از احمد بن محمد بن ابي نصر در حديثي از امام ابوجعفر عليه السلام نقل مي كنند كه: وقتي سن امام جواد عليه السلام به هجده ماهگي رسيده بود به او نامه اي دادند و ايشان مهر نامه را شكست و آن را خواند.

حسين بن حمدان خصيبي در «الهداية» آورده عده اي مي گفتند كه: امام جواد عليه السلام پسر امام رضا عليه السلام نيست و آن ملعونين درگاه خداوند مي گفتند:(العياذ بالله) اباجعفر عليه السلام فرزند سيف الأسود، غلام لؤلؤ است. پس وقتي كه امام رضا عليه السلام پيش مأمون رفته بود، عده اي از آن گمراهان اباجعفر عليه السلام را گرفته و به قافه در مكه بردند و آن كودك را در جمع مردم در مسجدالحرام به نزد نسب شناسان مكه آوردند، وقتي آنها جمال او را ديدند همگي با چهره اي متواضعانه برخاستند و گفتند: اي واي بر شما آيا اين ستاره درخشان و اين نور روشنايي بخش را بر افرادي چون ما عرضه مي كنيد، حال آنكه به خدا قسم او داراي جسمي پاك و نسبي روشن و مطهر است به خدا قسم كه نبايد لحظه اي ترديد كنيد كه اين كودك از اصلابي پاك و ارحامي مطهر است، به خدا قسم اين طفل جز از فرزندان و اولاد رسول الله صلي الله عليه و آله و علي



[ صفحه 19]



اميرالؤمنين عليه السلام نيست و بازگرديد و به سوي خداوند عزوجل توبه و استغفار نمائيد و در نسب همچو انسان بزرگي شك و ترديد ننمائيد، در آن زمان سن حضرت اباجعفر عليه السلام بيست و پنج ماه بود كه ناگاه آن حضرت با زباني فصيح و گويا كه از شمشير برنده تر و از فصاحت و بلاغت رساتر و گوياتر بود به زبان آمد و فرمود: حمد و ستايش مخصوص خدايي است كه ما را از نور خويش خلق فرمود و ما را از ميان پاكان امت خويش برگزيد و انتخاب نمود و ما را امناء خويش بر بندگان و كتاب و وحي خود قرار داده است. اي جماعت مردم من محمد بن علي الرضا بن موسي الكاظم بن جعفر الصادق بن محمد بن الباقر علي سيدالعابدين ابن حسين الشهيد بن اميرالؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام هستم من پسر فاطمه عليهاالسلام دختر محمد مصطفي صلي الله عليه و آله هستم، آيا در نسب كسي چون من شك مي كنيد و به خداوند و اجداد من افترا و تهمت مي زنيد و مرا به نسب شناسان عرضه مي كنيد؟ به خدا قسم كه من به انساب و تيره مردم از پدرانشان آگاهتر هستم، به خدا قسم من به ظاهر و باطن ايشان آگاهتر هستم، من به مردم از خودشان آگاهترم در حاليكه آنها نمي توانند به سوي انساب خويش بازگردند و من انساب آنها را به حقيقت و درستي آن بازگو مي كنم و آن را از روي راستي و درستي و آگاهي آشكار مي سازم، چرا كه خداوند اين علم را قبل از خلقت مردم و پس از بنا نمودن آسمان و زمين ها به ما ارث داده بود، به خدا قسم اگر تسلط باطل و غلبه دولت كفر و شورش و خدعه ي اهل شرك و بيم و ترديد و نفاق و جدايي و شكاف بين ما نبود چيزهايي را مي گفتم كه همه خلايق از اولين تا آخرين متعجب و حيرت زده بمانند. سپس دستش را روي دهان مبارك خود گذاشت و فرمود: اي محمد سكوت اختيار نما همان گونه كه پدرانت سكوت اختيار نمودند.سپس اين آيه را تلاوت نمود (و اصبر كما صبر اولوالعزم من الرسل و لا تستعجل لهم كانهم يوم يرون ما يوعدون... الي آخر آيه) پس مردي به او نزديك شد، دست او را گرفت و در برابر ديدگان مردم به راه افتاد و مردم راه را براي او باز مي كردند و من ديدم كه پاي او را مسح مي كردند و به آنها تبرك مي جستند و



[ صفحه 20]



به صورت او نظاره مي كردند و مي گفتند: (الله يعلم حيث يجعل رسالته) پس درباره آن مرد پرسيدند كه او كيست، جواب دادند او از بني هاشم و از اولاد عبدالمطلب است وقتي خبر اين جريان را براي امام رضا عليه السلام تعريف كردند و به ايشان گفتند كه با پسرش محمد صلي الله عليه و آله چه كردند، حضرت فرمود: الحمد لله، سپس به شيعيان خود كه حضور داشتند نظاره كرده و فرمود: آيا مي دانيد چه تهمتي به ماريه قبطيه زدند و چه ادعايي در مورد ولادت ابراهيم، پسر رسول الله صلي الله عليه و آله عليه او نمودند؟ حاضران عرض كردند: اي سرور ما تو بهتر مي داني، به ما بگو تا ما هم بدانيم، حضرت فرمود: وقتي مقوقس، ماريه را به جدم رسول الله صلي الله عليه و آله هديه نمود حضرت از او صاحب فرزند شد، ماريه خادمي داشت به نام جريح كه فردي مؤمن و مسلماني حقيقي، پس وقتي پيامبر مالك ماريه شد. برخي از زنان حسادت ورزيدند و عايشه و حفصه براي شكايت به نزد پدرانشان رفتند، به خاطر ميل و علاقه رسول الله صلي الله عليه و آله و محبت و احترامي كه آن حضرت به ماريه مي گذاشتند و آن دو تا آنجا از اين امر ناراحت شده بودند كه شيطان آنها را فريب داد و به پدرانشان به دروغ گفتند و تهمت زدند كه: ماريه، ابراهيم را از جريح باردار شده است و به جريح اطمينان و آگاهي نداشتند، پدرانشان به نزد رسول الله صلي الله عليه و آله آمدند در حالي كه ايشان در محل عبادتشان نشسته بودند پس آنها آمدند و در برابر ايشان نشسته و گفتند:يا رسول الله صلي الله عليه و آله جريح شايسته و برازنده ما نيست و ما نمي خواهيم آنچه را كه واقع شده به شما بگوئيم، حضرت فرمود: شما چه مي گوئيد؟ گفتند يا رسول الله صلي الله عليه و آله ما در پس جريح رفتيم و ماريه در اتاق خود بود و آنها را ديديم كه به آغوش يكديگر رفتند و جريح با ماريه بگو و بخند مي كرد و با او ملاعبه مي نمود و از او چيزي را مي طلبيد كه معمولاً مردان از زنان طلب مي نمايند پس كسي را به سوي جريح بفرست، خواهي ديد كه جريان به همان شكلي است كه گفتيم، و حكم خدا بر او جاري كن، آنگاه پيامبر صلي الله عليه و آله به دنبال علي عليه السلام فرستاد و او آمد، پس حضرت فرمود: اي اباالحسن، برخيز اي برادرم و با ذوالفقارت به سوي منزل ماريه برو اگر با او برخورد



[ صفحه 21]



كردي و جريح را همانگونه كه اينان مي گويند ديدي، هر دوي آنها را با ضربه شمشيرت از بين ببر، امام علي عليه السلام برخاست و شمشيرش از زير لباس حمايل نمود وقتي كه از نزد رسول الله صلي الله عليه و آله مي رفت به ايشان گفت: يا رسول الله اين كاري كه مرا به آن امر نمودي مانند سكه قلب (تقلبي) مي ماند كه به آن مي نگرند و شاهد چيزي را مي بيند كه غايب قادر به ديدن آن نيست، پس رسول الله صلي الله عليه و آله به او فرمود: فدايت شوم يا علي آري، شاهد چيزي را مي بيند كه غايب قادر به ديدن آن نيست، پس علي عليه السلام در حالي كه شمشيرش را در دست داشت، از بالاي ديوار منزل ماريه آمد و ديد كه او داخل اتاق نشسته و جريح همانند بندگان در حضور مولايشان، در خدمت او ايستاده است، پس امام علي عليه السلام به ماريه فرمود: رسول الله صلي الله عليه و آله را درياب و به نزد ايشان برو و لبيك بگو و او را گرامي دار - و از اين قبيل سخنان - پس حضرت به جريح نظاره كرد در حاليكه شمشيرش را بدون غلاف در دست داشت، جريح با ديدن اين صحنه ترسيد و فريادي كشيد و به سوي نخلي كه در مشربه بود گريخت و از آن بالا رفت تا اينكه به نوك نخل رسيد، اميرالمؤمنين عليه السلام به پاي نخل آمد در اين هنگام باد لباسهاي جريح را به كناري زد و حضرت متوجه شد كه جريح اخته است و مردانگي ندارد، آنگاه به او فرمود: پائين بيا جريح و او از بالاي نخل فرياد زد: يا اميرالمؤمنين جان من در امان است؟ حضرت فرمود: بله پس او هم از نخل پائين آمد و امام دست او را گرفت و به نزد رسول الله صلي الله عليه و آله رسيدند پس امام او را در برابر رسول خدا صلي الله عليه و آله قرار داد و به پيامبر گفت: يا رسول الله، جريح غلامي است كه مردانگي ندارد پس حضرت به سمت ديوار بازگشت و گفت: اي جريح لباست را براي آن دو لعنت شده ي خدا كنار بزن تا آنها ببينند و براي خدا و رسولش دروغ آنها آشكار شود و جريح لباسهايش را كناري زد و آنها ديدند كه او اخته است پس ابوبكر و عمر در مقابل رسول الله صلي الله عليه و آله به خاك افتادند و گفتند: يا رسول الله صلي الله عليه و آله ما توبه كرديم، براي ما طلب بخشش و مغفرت از درگاه خداوند عزوجل بنما، رسول الله صلي الله عليه و آله فرمود: خداوند توبه شما را قبول نمي نمايد و طلب بخشش و مغفرت



[ صفحه 22]



من نيز براي شما فايده اي ندارد و بخشش ما با اين زن بزرگوار است، آنگاه خداوند درباره ي آن دو برائت ماريه اين آيه را نازل نمود (ان الذين يرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا في الدنيا و الاخرة و لهم عذاب عظيم يوم تشهد عليهم ألسنتهم و أيديهم و ارجلهم بما كانوا يعملون) سپس امام رضا عليه السلام فرمود: حمد و ستايش مخصوص خدايي است كه در من و فرزندم نشانه هايي از رسول الله صلي الله عليه و آله و پسرش ابراهيم قرار داد.

صاحب كتاب «مناقب فاطمه و ولدها» به اين لفظ در اصل كتابش روايتي را آورده كه ابوجعفر محمد بن جرير طبري گفت كه: مفضل بن عبدالله از جعفر از ابن مالك فزاري نقل كرده است كه سيد محمد بن اسماعيل حسني آورده كه: ابامحمد حسن بن علي عليه السلام فرمود: ابوجعفر عليه السلام بسيار گندمگون و سبزه رو بود و اهل نفاق و شك مي گفتند: او پسر امام رضا عليه السلام نيست، در آن هنگام ابوجعفر عليه السلام بيست و پنج ماه داشت و آن دشمنان و بدگويان مي گفتند: او پسر سيف الأسود غلام امام رضا عليه السلام پيش مأمون بود آنها ابوجعفر عليه السلام را به نزد نسب شناسان مكه بردند و بقيه جريان همانگونه است كه قبلاً ذكر شد.

مسعودي در اثبات الوصية آورده كه علي بن السباط از لحم صنعاني [1] نقل مي كند كه گفت: به نزد امام رضا عليه السلام رسيدم و حضرت به همراه پسرش ابي جعفر عليه السلام آمدند عرض كردم: فدايت شوم اين پسر همان مولود گرامي و مبارك است؟ حضرت فرمود: بله اين كودك همان است كه با بركت تر و خوش قدم تر از او براي شيعيان ما متولد نشده است.

در بحار از مناقب نقل شده كه: اسم آن حضرت محمد، كنيه او ابوجعفر و كنيه خاص او ابوعلي است و القابش مختار، مرضي، متوكل، تقي، منتجب، مرتضي،



[ صفحه 23]



قانع،جواد و عالم است.

شيخ صدوق (ره) در معاني الاخبار در باب معاني اسماء نبي و اهل بيت عليهم السلام آورده است: او محمد بن علي التقي عليه السلام نام نهاده شده به خاطر اينكه خداوند عزوجل او را از شر مأمون نگاه داشت آن هنگامي كه امام را نيمه شب به پيش مأمون بردند و او مست از شراب بود پس ضربه اي با شمشيرش به امام زد تا اينكه گمان كرد كه امام را به قتل رسانيده ولي خداوند امام را از شر او در امان نگاه داشت.

در فصول المهمة آمده كه نقش خاتم امام جواد عليه السلام (نعم القادر الله) است.

و در مصباح كفعمي آمده كه نقش خاتم امام جواد عليه السلام (المهيمن عضدي) است



[ صفحه 25]




پاورقي

[1] شايد منظور ابي يحيي صنعاني بوده است.