بازگشت

مقدمه مترجم


بسمه تعالي



هزار نقش بر آيد ز كلك صنع و يكي

به دلپذيري نقش نگار ما نرسد



هزار نقد به بازار كائنات آرند

يكي به سكه صاحب عيار ما نرسد



يا جوادالائمه:

در كودكي هر زمان كه نامي از ائمه اطهار عليهم السلام گوشم را نوازش مي داد در ذهن خود انسانهايي بسيار بزرگ و نوراني با قامتي بلند و رشيد و چهره هايي سفيد با محاسني كامل و لباسي سبز متصور مي شدم! گمان مي كردم امامان ما همه شان چهل سال به بالا دارند! شايد هم پيرتر! ايشان را اشخاصي دست نيافتني مي دانستم، تا اينكه بزرگ شدم و بزرگتر كم كم شوق معرفت به ارباب دين در من شعله ور شد و يكي يكي اين بزرگواران را جستجو كردم و در آن ميان به شما رسيدم (البته در ميان نوشته ها و كتاب ها)باورم نمي شد امامي به اين جواني! «پس از آن مسئله بود و مسئله كه در ذهنم تداعي مي شد».

مگر مي شود جواني بيست و پنج ساله امام شريعت جعفري باشد؟! مگر مي شود جواني كم سن و سال بزرگان و علماي عصر خويش را در سخت ترين مسائل فقهي و علمي هماورد باشد و گاه از سر حكمت آنها را در دشوارترين ورطه ها و غوامض علمي فروببرد؟ جاي تعجب دارد كه كودكي امام مدعي ترين فرقه اسلام بوده و با استواري تمام كشتي مذهب تشيع را در تلاطم زمان، ناخدا باشد!



[ صفحه 8]



تازه فهميدم آنطور هم كه در كودكي فكر مي كردم ائمه ما مسن نيستند و تازه فهميدم امام جوان هم داشته ايم كه تازگي و نشاط جواني اش (مانند ديگر ستارگان آسمان ولايت)هنوز هم از پس قرون و اعصار هويدا است.

عزيزي كه با وجود سن و سال كم سرنوشت شيعيان را با سرانگشت علم و تدبير رقم مي زد و با خامه ولايت سطر نگار افتخارات دلدادگان مكتب علوي بود.

البته اين من بودم كه تا آن زمان از وجود اين عزيز ذي جود غافل بودم! «و مسئله بود و مسئله كه در ذهنم تداعي مي شد»

راستي چرا؟

چرا خداوند در رحم زني پاك چنين گوهر تابناكي را از صلب پاكترين بندگان يعني حضرت امام علي بن موسي الرضا عليه السلام بدين سان پروريد؟ يقيناً فعل خداوند حكيمانه است.

آيا مراد خداوند هدايت فطرتهاي تكامل يافته نبود كه بپرسند و جستجو كنند؟

راستي مقصود ذات باري از اينكه كودكي را امام شيعيان نمايد چه بوده؟

و چرا امام رضا عليه السلام از كودكي، امام جواد عليه السلام را با كنيه خطاب مي كرده و بزرگ مي داشته؟

آيا اين فعل امام رضا عليه السلام براي خاطرنشان ساختن مطلبي و تعليم اخلاقي نبود؟

آيا حضرت با اين كار خود نمي خواست به همه بشريت بفهماند كه كودكان هم مي توانند و ظرفيت اين را دارند تا بار مسائل بسيار بزرگ و عظيمي را به دوش بكشند و بالفعل استعدادشان با بزرگان يكي است؟

و آيا خداوند با پوشاندن خلعت امامت بر قامت رعنا و جوان امام جواد عليه السلام مي خواسته به ما گوشزد نمايد كه جوانان هم مي توانند حامل وديعه امامت باشند؟

و هزاران آيا و چراي ديگر!

يا جوادالائمه:

وقتي جواني شما را درك كردم



[ صفحه 9]



بيشتر احساس نزديكي به وجود نازنين شما نمودم و افسوسم از اينكه تاكنون شما را نيافته بودم بيشتر شد، شايد همه ي قصور و تقصير متوجه من هم نباشد چرا كه متقدمين ما و معلمين و اساتيد ما هم آنقدر كه بايد شما را به ما ننمايانده بودند و الگوسازي متناسبي از شخصيت شما ننموده بودند.به هر حال باز هم خوشحالم كه شما را يافته ام و خوشحالتر از اينكه شما هم مثل ما جوان هستيد و در جواني بار بزرگي را به دوش كشيده ايد.

يا جوادالائمه:

وقتي صفحاتي از جريان زندگي شما را مطالعه نمودم متوجه شدم كه شما علي رغم جواني تان عصاره تمام فضائل و خوبيهاي عالم بوديد و در كنار اين فضائل، مصائب بسياري را نيز متحمل شده ايد.

يا جوادالائمه، اي مولاي من:

شما را همچو عيسي بن مريم عليه السلام يافتم آنگاه كه در گهواره لب به سخن گشوده و نامه ها را مي خوانديد و حمد و ثناي پروردگار بر زبان جاري مي ساختيد.

شما را چون ابراهيم عليه السلام يافتم آنگاه كه در كودكي به احتجاج و مباحثه با ارباب علم زمان خويش پرداخته و همگان را در بهت و تحير فرومي برديد.

شما را چون موسي عليه السلام يافتم آنگاه كه عصايي دست شما لب به سخن وانمود و حق امامت شما را خاطرنشان مي ساخت.

شما را چون سليمان عليه السلام يافتم آنگاه كه انگشتري او در دست شما رخ مي نمود و ميراث او و ديگر انبياء در نزدتان دليل حقانيت شما را فرياد مي كرد.

و شما را برتر از همه انبياء عليه السلام و وارث بر حق خاتم النبين صلي الله عليه و آله يافتم آنگاه كه مأمون (عليه لعنة الله)نيمه شب در حال مستي با شمشير خود شما را قطعه قطعه ساخت ولي صبح فردا صحيح و سالم يافت.

يا جوادالائمه:

هر فضيلتي را كه مي شناختم شما در آن سرآمد بودي و هر بزرگي كه مي پنداشتم



[ صفحه 10]



شما در درجه اعلاي آن رخ مي نمودي و نه من بلكه جهاني در تعجب از علو مقام و مرتبه شما در به ظهور رساندن همه فضائل!

و اين همه قطره اي از عظمت جواني شما است.

ولي صد حيف كه عالم گنجايش بزرگاني چون شما را نداشت و مردمان نيز قدرت درك بزرگي و جوانمردي شما را حائز نشدند و بدو اين مأموريت شما از سوي پروردگار بود كه در بهار جواني يعني بيست و پنج سالگي به پايان رسيد و جسم زخم خورده شما را به صدف خاك سپرد.

يا جوادالائمه:

دشمنان شما را از كودكي آزردند،

ابتدا در نسب شما تشكيك نمودند

پس از آن در ابتداي زندگي شما را از مصاحبت با پدر عزيزتان محروم ساخته و چندي بعد سايه او را از سر عالم كوتاه ساختند هر چه قدر و شأن و منزلت شما بالاتر مي رفت حقد و حسد و كينه كينه توزان فزونتر مي شد.

و در آخر دست جنايت دشمنان از آستين نزديكترين همراهتان بيرون آمد و شما را مسموم ساخت تا در اوج جواني گل وجود شما را پرپر نموده و شيعيان را از نور جمال شما (به ظاهر) محروم سازند كه فمينهم من قضي نحبه...

يا جوادالائمه:

اي سلسبيل هميشه فياض جواني

و اي تسنيم علم و جود و كرامت و سعادت جاوداني

اي مهر عالمتاب امامت و ولايت

و اي سپهر بي انتهاي شوكت و رأفت

اي همه هستي شرط دخول به حصن لا اله الا الله

و اي گوهر صدف كيمياي يلتقيان مهر و ماه

كودكي ما به فداي كودكي ات، كودكانمان را سايه سر باش



[ صفحه 11]



نوجواني ما به فداي نوجواني ات، نوجوانان ما را بارقه اميد و نور بصر باش

جواني ما به فداي جواني ات، جوانان ما را رهنمون و راهبر باش

خواننده عزيز:

كتابي را كه پيش رو داريد، حاصل ترجمه اي است از يكي از مجلدات كتاب دمعة الساكبة نوشته مرحوم محمد باقر دهدشتي بهبهاني (ره) كه بواسطه زحمات بي دريغ برادران مركز فرهنگي آرام دل علي الخصوص صديق امجد جناب آقاي جواد حيدري و همچنين تصحيح استاد بزرگوار حجةالاسلام محمدعلي حسين زاده (زيد الله توفيقاتهم) آماده چاپ گرديده است، اميد كه مقبول درگاه دوست قرار گيرد و ذخيره اي شود فزون جهت يوم لا ينفع مال و لا بنون.



چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست

كه خدمتي به سزا برنيامد از دستم



ابراهيم سلطاني نسب 5 / 11 / 1381

«تقديم به روح ملكوتي ذاكر اهل بيت عليهم السلام شهيد بزرگوار علي سلطاني كه پيكر مطهرش در شعله وصال محبوب خاكستر شد»



[ صفحه 13]