بازگشت

مناقب و مكارم اخلاق


ائمه اطهار عليهم السلام در تمام فضائل نفساني و سجاياي اخلاقي نمونه و سرمشق ديگران بوده و كسي از عامه ي مردم را در هيچ يك از مكارم اخلاقي ياراي برابري با آنان نبوده است و چنانچه تاريخ زندگاني آنها بررسي شود اين مطلب ثابت و روشن مي شود كه آن بزرگواران بنا به اوضاع و احوال مختلفه كه در زمان حيات آن وجود داشته مناقب و فضائل اخلاقي خود را ابراز نموده اند چنانكه مناظرات و مباحثات حضرات ائمه با مخالفين و معاندين خود از علم لدني و الهامي آنان حكايت مي كند و بخشش و كرمشان از عزت نفس و كرامت طبع آنها آگاهي مي دهد.

علامه مجلسي در بحار از كتاب مشارق الانوار نقل مي كند كه پس از شهادت حضرت رضا عليه السلام امام جواد عليه السلام در حالي كه كودك بود در مدينه داخل مسجد پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم شد و يك پله از منبر بالا رفت و گفت:

انا محمد بن علي الرضا، انا الجواد، انا العالم بانساب الناس في الاصلاب، انا اعلم بسرائركم و ظواهركم و ما انتم صائرون اليه، علم منحنا به من قبل خلق الخلق اجمعين و بعد فناء السماوات و الارضين، و لولا تظاهر اهل الباطل و دولة اهل الضلال و وثوب اهل الشك لقلت قولا



[ صفحه 20]



تعجب منه الاولون و الاخرون ثم وضع يده الشريفة علي فيه و قال: يا محمد اصمت كما صمت ابائك من قبل [1] .

فرمود: منم محمد پسر علي بن الرضا و منم جواد، من بانساب مردم در اصلاب دانا هستم، و به اسرار نهاني و ظواهر شما و به سرنوشت تان (از خود شما) داناترم، اين علمي است كه به ما (از جانب خدا) عطاء شده و هر چه پيش از آفرينش آفريدگان و پس از فاني شدن آسمانها و زمينها وقوع يابد در آن است، و اگر تظاهر باطل گرايان و دولت گمراهان و قيام اهل شك نبود يقينا سخني مي گفتم كه تمام مردم از اولين و آخرين از آن تعجب مي كردند، آنگاه دست مباركش را بر دهان خود نهاد و گفت: اي محمد خاموش باش همچنان كه پدرانت پيش از تو سكوت اختيار كردند.

از احتجاجات و مناظرات امام محمد تقي عليه السلام كه مبين علم لدني و الهامي اوست در فصول آتي پاره اي به رشته تحرير خواهد آمد و در اين فصل نيز براي نمونه بد و روايت در مورد جود و سخاوت آن حضرت كه ملقب به جواد الائمه است اشاره مي شود.

شيخ صدوق از بزنطي نقل كرده است كه من نامه ي حضرت رضا عليه السلام را كه به فرزندش ابي جعفر عليه السلام مرقوم فرموده بود قرائت كردم و چنين نوشته بود كه يا اباجعفر به من خبر رسيده است كه خدمتكارانت تو را موقع خروج از منزل از درب كوچك بيرون مي برند و اين كار براي آن است كه آنان در مورد جود و احسان تو كه به مردم مي رسد بخل مي ورزند و من تو را به حقي كه نسبت به تو دارم سوگند مي دهم كه ورود و خروج خود را از درب بزرگ قرار دهي و هر گاه سواره مي روي درهم و ديناري همراه داشته باش تا هر كسي را كه از تو حاجتي خواهد از بخشش خود بهره مند گرداني و چنانچه از اعمام تو چيزي بخواهند به



[ صفحه 21]



آنها كمتر از پنجاه دينار مده و اگر عمه هايت از تو درخواستي نمايند آنها را نيز كمتر از 25 دينار نبخشي و زياده بر اين مقدار را مختاري و من از خدا خواهانم كه قدر و مرتبه ات را بلند گرداند بنابراين انفاق كن و از تهيدستي بيم نداشته باش [2] .

مردي به خدمت امام جواد عليه السلام آمد و عرض كرد به اندازه ي مروت خود به من عطاء كن! حضرت فرمود اين مقدار برايم امكان ندارد، عرض كرد به اندازه قدر و شأن من ببخش، فرمود اين ممكن است و به غلامش فرمود دويست دينار به او بده [3] .

در مورد سپاسگزاري از نعم الهي و شكيبائي در فقدان آن روايت شده است كه باري را كه از پارچه هاي گران قيمت بود و به آن حضرت تعلق داشته و برايش مي آوردند در راه بطور پنهاني به سرقت بردند. كسي كه بار را براي آن جناب مي آورد نامه اي به وي نوشت و ماوقع را به اطلاعش رسانيد، امام جواد عليه السلام به خط خود مرقوم فرمود: كه جان و مال ما از مواهب خوش و گواراي خداوند است و عاريه و سپرده ي اوست (در نزد ما) و تا موقعي كه از آنها بهره مند مي شويم مايه ي خوشي و شادي است و هر چه هم ببرند موجب پاداش و ثواب است:

فمن غلب جزعه علي صبره حبط اجره و نعوذ بالله من ذلك

پس كسي كه بي تابي او بر صبرش چيره گردد اجرش ضايع شود و ما از آن به خدا پناه مي بريم [4] .

در خاتمه اين فصل چكامه ي علامه فقيد غروي اصفهاني كه در مدح و منقبت امام جواد عليه السلام است ذيلا نگارش مي يابد:



[ صفحه 22]



توسن طبعم كه داشت سبق بيوم الطراد

كنون چنان مانده شد كه قيل يكبو الجواد



بلبل نطقم ز پس گشته اسير قفس

بنغمه دارد هوس نه سير ذات العماد



آتش شوق از خمود مي نكند هيچ دود

طبع روان از خمود گشته نظير جماد



نوبت آن شد كه باز بال و پري كرده باز

كنم زگوي نياز مرغ دلي اصطياد



تا كه به چوگان عزم گوي سعادت برم

روي ارادت برم به سوي باب المراد



روح نبي و ولي لطف خفي و جلي

محمد بن علي هو التقي الجواد



آينه ي ذات حق گنج كمالات حق

مصحف آيات حق ز مبتدا تا معاد



صورت و معناي حق ديده ي بيناي حق

حجت كبراي حق علي جميع العباد



دفتر آداب عشق فاتح ابواب عشق

قائد ارباب عشق الي سبيل الرشاد



نير تابنده اوست شمع فروزنده اوست

خداي را بنده اوست و للوري خير هاد



هادي راه نجات در همه ي مشكلات

ذاك شفيع العصات يوم يناد المناد



[ صفحه 23]



عروه ي دين منقصم از ستم معتصم

عاقر قوم ثمود ثاني شداد عاد



ريخت به كامش ز قهر شربت سوزنده زهر

كه تلخ شد كام دهر و حلوه لايعاد



ز زهره جانسوزتر ز تير دلدوزتر

همدمي ام فضل طعنه ي بنت الفساد



بغربت ار درگذشت من نكنم سرگذشت

كه آبش از سرگذشت ز ظلم اهل عناد



شاهد بزم شهود شمع صفت رخ نمود

جلوه ي او دل ربود و فاز بالاتحاد



ز خرمن حسن خويش داد به او خوشه اي

تا شودش توشه اي و انه خير زاد [5] .



[ صفحه 24]




پاورقي

[1] بحارالانوار جلد 50 صفحه ي 108 - منتخب التواريخ صفحه ي 668.

[2] بحارالانوار جلد 50 صفحه ي 102.

[3] كشف الغمه صفحه ي 289.

[4] تحف العقول - كلمات قصار.

[5] ديوان كمپاني صفحه ي 190.